تماشاچی فهیم تئاتر به تماشای اثری نشسته است که بهانهای برای نفهمیدن و ادعایی برای گنگ بودن ندارد. تماشاچی فهیم تئاتر با نمایشی مواجه است که از همان لحظهی اول درگیرکننده و اهل معاشرت به نظر میرسد. تئاتری که نه دغدغهی بروز جسارت دارد و نه ادعایی بر بیادعایی...
نه خود را درگیر جذابیتهای تبلیغاتی کرده و نه خود را منحصر به فرد در تهران و ایران و خاورمیانه میداند.
وسواس نویسنده و تیمِ به نمایش در آوردن نمایشنامه, از همان ده پانزده دقیقهی ابتدایی مشهود و صریح است. نویسنده دغدغهی ایجاد فضاهایی مرسوم به روسی و روسیه را ندارد. هرچند این کار را تا حد مطلوبی انجام داده است. از طرفی به دنبال ادای دین به نویسندگانی که از داستانشان به چنین درامی رسیده است نیست, که این امر مبارکی محسوب میشود.
بازیگران نه با وسواس, اما یکدست با کلیتِ اثر انتخاب شدهاند و سعی در بهترین بودن دارند... کارشان هم خوب است. خوب در همین حد کلی. تعاریف اخیر از بازیگری در محافل تئاتری چنان رنگارنگ و متنوع است که از انتخاب و داشتن معیار عاجزم.
اما یکی از ضعفهای بزرگ این کار اتاق فرمان و کنترل نور و صدا است. مقصر اصلی چنین اتفاقی نیز بیشک مازیار سیدی, در مقام بازیگر است. کارگردان
... دیدن ادامه ››
قسمتی از وضایف و اهدافاش را به اجرا و بودن در میان بازیگراناش موکول کرده است. اتفاقا هم بازیگری خوبی از خود نشان میدهد و تسلط قابل توجهی در تمام مراحل اجرا دارد... اما شاید بهتر بود کارگردان در جای خود, یعنی اتاق فرمان مینشست تا ایرادات تکرارشوندهی نور و موسیقی تا این حد اجرای این نمایش را تحت تاثیر قرار نمیداد.
صحنهی بیوسیله از همان بدو ورود به سالن میتواند در ذوق بزند یا جاذب باشد. تماشاچی فهیم تئاتر کافیست دست از توقعاتاش مبنی بر غرق شدن در دنیای نمایش بردارد.
صحنه با نورپردازی دقیق(در طراحی و نه در اجرا) و میزانسنهای پویا و متنوع شکل میگیرد... به طبع برای تماشاگر تمام فضاهایی که قرار است نقش مکان را داشته باشند, واضح و عنواندار نیست. اما برای بازیگران, فضا کاملا دارای منطق و قابل شناسایی است. باوری که بازیگران به اماکن فرضی دارند به تماشاچی هم سرایت میکند.
شروع نمایش گیرا, فریبنده, استرسزا, خندهدار و کنشگر است و تماشاچی را به واکنش وامیدارد. اما در فرمِ چنین ارتباط و کنشی, اتفاق ویژه و تازهای دیده نمیشود. من به شخصه ترجیح میدهم دیگر این روش قدیمیِ حضور بازیگر در بین تماشاچی را در هیچ سالن تئاتری نبینم. اما توجیه بزرگی به اسم نمایشنامه در پس این فرم و ایده وجود دارد.
تماشاچی فهیم تئاتر به تماشای نمایشی نشسته است که برای جذب مخاطب نه دست به دامان بازیگران درجه 5 معروف و بعضاً محبوب شده است, نه در تلاش است که موجبات خندهی تماشاچی را با لودگی و به اسم هجو فراهم کند. هرچند اجرا از لحظات خندهدار زیادی برخوردار است, اما شنیدن صدای خندهی تماشاچی, بازیگران را درگیر افراط و زیادهروی نمیکند.
این تئاتر به درستی دغدغهی مخاطب و شنونده دارد. اما نه مخاطبِ الزاما راضی... تنوع سلیقه و فهم مخاطب به نحوی شکل گرفته است که گویی هیچ شکل و شمایل تعریفپذیر و قابل پیشبینیای ندارد. مخاطبی که نه از ترجمه دل خوشی دارد و نه از تالیف. نه از تئاتر با شکوه لذت میبرد و نه از تئاتر ساده. مخاطبی که در لحظه لحظهی نمایش به دنبال مابهازاهای عینی با زندگی کنونی خود است, که چنین مابهازاهایی در مرسولات پترزبورگ کم نیستند.
مرسولات با توجه به مواجههی مخاطب و بیتوجه به سلیقهی گنگ و عمومی تماشاچی, کار خودش را انجام میدهد, بدون نیاز به باج دادن و طلب تایید و رِوِرانس باشکوه! بدون اصرار به خوشمزگی و بدون انکارِ ضعف.
بی توجه به اینکه مرسولات پترزبورگ چندمین تئاتر چه کس و کدام گروهیست, مازیار سیدی بابت اولین اجرای عمومی تئاتری که کارگردانی کرد, باید خوشحال باشد و مجرب.
گروه مرسولات پترزبورگ باید مفتخر به بی اعتناییشان نسبت به زرق و برق باشند. بی اعتناییای که نه در اسم کار دیده میشود, و تا رورانس پیش میرود.
این قیاس با تئاترها و تماشاچیهای فرضی و گزارههایی که با "نه" آغاز شد, تاکیدیست بر تفاوت و ضدیتی که این نمایش با دیگر آثار بیشمارِ در حالِ اجرا دارد... و شاید گوشزد به عوامل این کار برای قناعت نکردن به اجراهای اهداییِ تبلیغاتیِ آقای سرسنگی در باب تقدیر برگزیدگان جشنوارهی دانشجویی و تلاش برای اجراهای بهتر در زمان درستتر...