"" راهبان معبد وانگ ــ مـقـَلـِدانِ بی عـمـل""
در معبد وانگ؛
عده ای راهب گرد هم آمدند،
که؛
تقلید کنند، بی تفکر؛
تمجید کنند، بی تعقل؛
متعلم باشند، بی عمل....
معبد وانگ،
سمبل و مصداقی است از دیانتِ بدون کیاست و درایت...
رهبرش،
برای آیینِ مذهبش، فلسفه مقبولی ندارد.
پیروانش،
... دیدن ادامه ››
برای سنتِ پیروی هیچ معرفتی ندارند.
گویی همه دچار تکرارند...
آنجا که رهبر؛
به تکرار بر طبل پیشواییش میکوبد،
بی آنکه حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد...
به تکرار ریا میکند به دمیدن روح حق در پرچم و مسنَدِ اقتدارش،
بی آنکه اذعان به فریبش کند...
آنجا که پیروانش؛
به تکرار نه از سر نیاز؛
عمل میکنند،
سر فرود می آورند،
مجیز میگویند،
و رُفت و روب میکنند...
به تکرار و اجبار؛
پسرک عروسک را که نمادی از هوس و شهوت است،
به ظاهر و برای خشنود رهبر،
سرکوب میکنند...
""معبد وانگ"" کلام نداشت،
تا فریاد بزند؛
""معبد وانگ"" عمارتهایی چهارگوش و مجسم از سنگ و آهن نیست که تنها در کره خاکی بنا شده باشد،
بلکه در پسِ ذهنِ هر متدینِ بی تعقلی یک "" معبد وانگ"" جان گرفته تا با جهالت اقتدارش را حفظ کند....
به راستی،
در هستی، چند ""معبد وانگ"" وجود دارد؟
پ.ن: معبد وانگ را با زبانِ بی زبانش بسیار دوست داشتم.