در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش ریچارد II
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:09:17
امکان خرید پایان یافته
۱۲ آبان تا ۲۲ آذر ۱۳۹۲
۱۸:۰۰ و ۲۰:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان

نمایش ریچارد دوم به کارگردانی مهدی کوشکی بعد از یک سال و نیم آموزش و پژوهش، اجرای خود را از 10 آبان ماه آغاز می کند . اجرای این اثر، با معرفی گروه تیاتر "اولیس "همراه خواهد بود. گروه تیاتر اولیس ، یک گروه خصوصی است که با هدف اجرای تیاتر بر پایۀ پژوهش بنا نهاده شده است. این گروه نو پا سعی دارد ، با توجه به آموزه های روز بازیگری، تیاترهایی با ایده های جهان شمول را در قالب طراحی صحنۀ مینی مال به اجرا در آورد وتلاش می کند  در کنار توسعۀ روابط با جهان هنرهای نمایشی ، با گروه های طراز اول ایران نیز در تعامل باشد.
مهدی کوشکی، طراح و کارگردان این نمایش، به دلیل شرایط خاص این اجرا ، هر 11 بازیگراین نمایش را بیمه ی حوادث می کند. طراحی این نمایش به گونه ای است که تمامی بازیگران  با متوسط قدی برابر سه متر ، به ایفای نقش می پردازند.گروه اجرایی ضمن تلاش در جهت  ایمن سازی هر چه بیشترشرایط  اجرا،   بازیگران را در برابر خطرات احتمالی، بیمه ی حوادث می کند.مهدی کوشکی  با توجه  به کمبودهایی که در این زمینه در بین هنرمندان وجود دارد،  ابراز امیدواری کرد ، در آینده ای نزدیک ، این امر به قاعده ای مرسوم در تیاتر تبدیل شود.
نمایش ریچارد دوم که از آثار تاریخیتراژدی شکسپیر است با نگاهی به المان های کارناوال گرایی در آثار شکسپیر، طراحی و دراماتورژی شده است. این نمایشنامه داستان سقوط ریچارد دوم، پادشاه جوان انگلستان است که در سال  1400میلادی در زندان پمفرت به قتل می رسد.. از آنجا که اجرا در سالن های خصوصی آموزشی از اولویت های گروه تیاتر اولیس است ، این نمایش از 10 آبان ماه ، به مدت 20 شب در سالن استاد شکیبایی تماشاخانه ی سه نقطه به روی صحنه خواهد رفت. قابل ذکر است  نمایش ریچارد دوم ،اولین اجرای عمومی  رسمی این سالن محسوب می شد.

گزارش تصویری تیوال از نمایش ریچارد دوم / عکاس: مهسا صفاری‌پور

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری از پشت صحنه‌ی نمایش ریچارد دوم / عکاس: هاشم شاکری

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

میدان ولی عصر، بلوار کشاورز، بعد از خیابان فلسطین خ کبکانیان، نبش کوچه مرتضی زاده، پلاک ۱۰ و ۱۲
تلفن:  ۸۸۹۵۲۴۴۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
«فرشتگان عذاب»
نگاهی به نمایش «ریچارد دوم» به کارگردانی «مهدی کوشکی» - بخش ششم(1)

محمد امین عندلیبی

«زنان» در نمایش «ریچارد دوم» چه کاره اند؟ در متن اصلی، فقط پنج زن وجود دارند: «ملکه ایزابل» همسر ریچارد، «دوشس گلاستر»(2) «دوشس یورک»(3) و در آخر دو ندیمه ی ملکه. در اجرای گروه «اولیس»، ملکه ایزابل را داریم و سه زن به عنوان سه ساحره با گریم های گروتسک: دندان ها و لباس های سیاه، صورت هایی چون مردگان و شیاطین و چشمانی خون گرفته! نقش «زن» در اجرا، نسبت به متن اصلی، پررنگ شده است.
«ملکه ایزابل» در تاریخ واقعی امپراتوری بریتانیا، خیلی کم سن و سال است که از فرانسه برای ازدواج با ریچارد دوم آورده می شود. در متن شکسپیر، ... دیدن ادامه ›› او عاشق ریچارد است و تنها کسی است که بی دریغ از همسرش دفاع می کند. اما توانایی جلوگیری از بروز فاجعه را ندارد. در اجرا هم، او یک بچه است که به بازی و سرگرم شدن در کارناوال فکر می کند. اگر هم گاهی برای لحظاتی درگیر سیاست شود، زود از آن فرار می کند. مثلن موقعی که آرزو می کند کاش مرد بود تا بالینبروک را می کشت، ولی زود دوباره حواسش پرت می شود به خوابیدن و بازیگوشی اش. او موقعی بزرگ می شود و از معصومیت کودکی پا به دنیای زشت بزرگسالان می گذارد، که شاهد زندانی شدن و سپس قتل همسرش است. نگاه او به ریچارد، به عنوان یک همبازی است، نه پادشاه یا شوهر. او می خواهد مثل بچه ها بچرخد. ولی هنگامی چرخیدن بدون افتادن از روی «چوب پا» را می آموزد، که دارد بزرگ می شود و به درک فاجعه نزدیک است.
ملکه ایزابل سه ندیمه هم دارد که همان سه ساحره هستند. اما آنان فقط ندیمه نیستند. دستیاران (و شاید هم راهنمایان) فالستاف در دنیای سیاست اند؛ دلقک اند، فالگیر اند، فاحشه های دربار اند و موقع مرگ افراد، فرشته مرگند (همان عزرائیل خودمان!)؛ و البته مانند ساحره ها که می توانند در قالب انواع نقش ها درآیند، این ها هم نقش آدم های دیگر نمایشنامه را بازی می کندد (دوشس یورک، بوشی، گرین).
آن ها در ظاهر ندیمه ملکه اند، در حالی که بیشتر او را آزار می دهند و یا سعی دارند او را به زور از دنیای پاک کودکی اش، وارد دنیای زشت بزرگسالی کنند. نمونه اش صحنه ای است که فالستاف به شرافتش قسم می خورد که نگذارد شاه ریچارد سقوط کند؛ ملکه معصومانه باور می کند، اما این زنی ساحره است که چشم ملکه را به واقعیت کثیف می گشاید و خطاب به «ایزابل» می گوید: «به همین راحتی حرفش رو باور کردی؟!».
محرم راز فالستاف مست و زنباره، این سه زن هستند. آنان به عنوان فالگیر، کف دست فالستاف را می بینند و آینده پادشاهی را پیشبینی می کنند. البته می دانند که برای فالستاف فرقی ندارد که چه می شود. نمونه اش جایی است که یکی از زنان(4) کف دست مرد را می بیند و می گوید: «سیاهه؛ سیاهه؛ سیاه و سفید بودنش برای تو چه فرقی می کنه؟! بیا کلاهت رو بگیر!» آنان مانند ساحره های نمایش «مکبث» رازهای دنیای قدرت سیاسی را برملا می کنند.
دلقک بودن این سه زن، بیشتر در نوع بازی، لحن گفتار و گریم شان است تا در حرف هایشان. نمونه اش زمانی است که هرسه، به صورت بسیار اغراق گونه، با ستایشی مضحک، به بالینبروک به عنوان شاهزاده نگاه می کنند!
این زنان، ملکان عذاب و فرشته مرگ را هم بر صحنه بازی می کنند. آنان با حالتی مضحک ولی ترسناک وارد می شوند و فردی که تا چند لحظه بعد، به جسد تبدیل می شود، با خود می برند.
در صحنه محاکمه «بوشی» و «گرین» توسط بالینبروک در اجرای نمایش، این بار زنان به جای نقش عزرائیل، در نقش مقتول ظاهر می شوند. این صحنه، ما را به یاد صحنه ای در «مکبث» می اندازد که مکبث با روح کسانی که به قتل رسانده، مواجه می شود. بالینبروک هم دچار توهم «جنون جنایت» شده است. تماشاچی می داند که بوشی و گرین قبل از به پادشاهی رسیدن بالینبروک، به دستور او کشته شده اند. پس صحنه محاکمه و قتل آنان به دست بالینبروک، توهمی بیش نیست. بازی کابوس وار این دو نفر (که حامی ریچارد بوده اند) و اکنون ساحره ها به جایشان هستند ، نوع لباسشان و حرف های آخرشان، کابوس پادشاه جدید را تداعی می کند. بوشی لباس «گانت» پدر بالینبروک را پوشیده و «گرین» به جامه ی فالستاف درآمده(5). بالینبروک در حالی که ابتدا لحن خشنی دارد، موقعی که می خواهد این دو را بکشد، یکباره تغییر لحن می دهد، و انگار تغییر هویت هم می دهد: یکی را پدر می خواند و به دومی که او را فالستاف می بیند، با تضرع صحبت می کند.
گاهی هم زنان نمایش، در واقع زنانی هستند که از عقل مردان به وجود آمده اند! آنان تصوراتی هستند در ذهن مردان جهان سیاست. چه این زنان ساحره های ترسناک باشند، چه ایزابل زیبا در فکر ریچارد.

...............................................................................................................................
پینوشت:
(1) در بخش اول، نگاهی داشتیم به شکل اجرایی «ریچارد دوم» به صورت کارناوال؛ در بخش دوم و سوم درباره کاراکتر بالینبروک و ریچارد صحبت شد. در بخش چهارم سه کاراکتر گانت، یورک و ماوبری بررسی شدند و در بخش پنج فالستاف. در این قسمت درباره ملکه ایزابل و زنان ساحره بحث خواهد شد.
(2) یکی از زن عموهای ریچارد که می خواهد از شاه انتقام قتل همسرش را بگیرد.
(3) مادر «آومرل» و یکی دیگر از زن عموهای ریچارد،که برای نجات پسرش از حکم خیانت به شاه هنری چهارم، نزد بالینبروک وساطت می کند.
(4) با بازی «ارغوان راستی»
(5) همان طور که اشاره کردیم ساحره ها می توانند در قالب فردی دیگر ظاهر شوند.
«خیانت مستانه»
نگاهی به نمایش «ریچارد دوم» به کارگردانی «مهدی کوشکی» - بخش پنجم(1)

محمد امین عندلیبی

«سر جان فالستاف» مهم ترین شخصیت نمایشنامه «هنری چهارم»(2) است و کاراکتر او بارها توسط نویسندگان و منتقدان مورد بررسی قرار گرفته است. مهدی کوشکی در جریان دراماتورژی خود از «ریچارد دوم»، این کاراکتر را وارد نمایش خود کرده است. ابتدا ببینیم فالستاف در «هنری چهارم» کیست. در اطراف کاخ «هنری» میکده ای است به نام «کله گراز» که قلمرو امپراتوری فالستاف است! او شوالیه ای است بسیار چاق که به دلیل شکم بزرگش سال هاست زانوانش را ندیده(3). به گفته «یان کات»: «سر جان فالستاف... به تاج و تخت و تمامی قلمرو پادشاهی نیز می خندد. شهسوار فربه، از خرد عامیانه و تجربیات متنوعی برخوردار است. او نمی گذارد که تاریخ درربایدش. او با تمسخر به تاریخ می خندد.»(4)
در اجرای کوشکی، او نماد دو چیز است: نگاه طنز (و حتا می توان گفت هزل) به جنگ، پادشاهی، افتخار ... دیدن ادامه ›› و کلن زندگی! و دوم «پراگماتیسم» یا «عملگرایی»(5) مسخره، منفعت طلبانه و عافیت جویانه! یعنی هرکاری که انجام می دهد، هم باید برایش سود داشته باشد، هم اینکه کمترین خطر را برایش ایجاد کند. او اصول خود را در قالب طنزی گروتسک، در همه جا به کار می برد، حتا اگر مستلزم فرار از جنگ، ریاکاری، خیانت و دروغ باشد.
در «ریچارد دوم» شکسپیر، محور خیانت به شاه ریچارد، این پنج نفر هستند: اصلی ترین خائن «نورثامبرلند» است و باقی افراد پسرش «هنری پرسی» و نیز «سر جان باگت»، «لرد راس» و «لرد ویلوبی» سه تن از دیگر درباریان. این خائنین در متن تراژیک شکسپیر، در اثر گروتسک و کارناوال گونه کوشکی، تبدیل به یک نفر شده اند: فالستاف. دیالوگ ها و کارهای او ترکیبی است از این سه: اول آنچه کارگردان نوشته است؛ دوم حرف ها و اعمال «نورثامبرلند»: نمونه اش جایی که درباره زندانی شدن ریچارد در سیاهچال «پمفرت» با ملکه گفتگو می کند؛ و سوم عبارات «سر جان فالستاف» در متن «هنری چهارم»، مانند این دیالوگ رعدآسا و ترسناک در «هنری چهارم» که در اجرا نیز به نوعی گفته می شود؛ هنگامی که درباره جمع آوری سرباز حرف می زند:
- برای اینکه آماج نیزه بشوند که خوبند، گوشت دم توپ که می توانند بشوند، حداقل می توانند مثل آدم های درست و حسابی گور را پر کنند...(6)
فالستاف مسئول برگزاری کارناوال است: چه برای ریچارد و چه برای بالینبروک. اولی کارناوالی است برای مشغول کردن مردم، تا سرگرم شوند و ضد ریچارد شورش نکنند و دومی برای آنکه ریچارد را در طی آن قربانی کنند! او به سبک خود همه را روی «چوب پا» می برد و کارناوال را گرم می کند: با خیانت، با قتل، با ریاکاری و با نگاهی تحقیرآمیز به سیاست، جنگ و قدرت طلبی. با این حال کاملن آگاه است که «کارناوال که تموم شه، همه مون -از رو چوب پا- میایم پایین.» او مانند «دیونوسوس» که در کارناوال های «یونان باستان» همواره مست بود (به عنوان خدای شراب و مستی)، اکثر اوقات نمایش مست است.
این فالستاف است که اجرای ریچارد دوم را به پیش می برد؛ تقدیر امپراتوری بریتانیا در کف دست اوست که ساحره ای مدام آن را می بیند و پیشگویی می کند. او همه کاره است: جاسوس، درباری، دلقک؛ ولی سیاستمدار نیست. او سیاستمداران را به بازی می گیرد و مانند «باغبان» در متن اصلی شکسپیر –که دلقک آن تراژدی است- شاهان را مورد تمسخر قرار می دهد. نمونه اش این دو دیالوگ : «من شاه زیاد دیدم، همون طور که گدا زیاد دیدم!» و هنگامی که به بالینبروک اشاره می کند و به ساحره می گوید: «از اینا زیاد میان و میرن، تو کجا رفتی؟»
برای او فرقی ندارد که شاه کیست. او ریچارد را تحقیر می کند و بالینبروک را دزد می خواند! فالستاف فقط می خواهد با زندگی «حال» کند! و این «حال» کردن، گاهی با خیانت کردن است، گاهی با کارناوال ساختن، اغلب با مستی و بیشتر اوقات، موقعی که با «زنان» است! وجه مهم شخصیت او تسلیم بودن در برابر زن است. گویی او تمام این کارناوال را برای سرگرم کردن زنان راه انداخته است و تنها در برابر آن ها تسلیم می شود. بخش زیادی از شوخ طبعی او هم دراین زمینه است!
مملکت ریچارد آن چنان به هرج و مرج کشیده شده، که همه کاره کشور و دربار، فالستاف مست و بدطینت و زنباره شده است!

.............................................................................................................................
پینوشت:
(1) در بخش اول، نگاهی داشتیم به شکل اجرایی «ریچارد دوم» به صورت کارناوال؛ در بخش دوم و سوم درباره کاراکتر بالینبروک و ریچارد صحبت شد. در بخش چهارم سه کاراکتر گانت، یورک و ماوبری بررسی شدند. در این قسمت درباره فالستاف بحث خواهد شد.
(2) هنری چهارم، همان هنری بالینبروک در «ریچارد دوم» است. «هنری چهارم» درباره دوران پادشاهی اوست.
(3) برای نوشتن این اطلاعات درباره فالستاف در هنری چهارم از این منبع استفاده شده است: شکسپیر معاصر ما، یان کات، رضا سرور، نشر بیدگل، چاپ اول، 1390
(4) شکسپیر معاصر ما، صفحه 93
(5) پراگماتیسم: مکتبی فلسفی که ارزش افکار و اعمال را از روی فواید و نتایج عملی آن ها داوری می کند. «ویلیام جیمز» و «جان دیویی» از بزرگان این مکتب هستند.
(6) هنری چهارم، بخش اول، پرده چهارم، صحنه دو (ترجمه از کتاب شکسپیر معاصر ما، صفحه 93)
ارغوان، سجاد ‌باقری و فاطمه ثاقب این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«از خشم تا تسلیم»
نگاهی به نمایش «ریچارد دوم» به کارگردانی «مهدی کوشکی» - بخش چهارم (1)

محمد امین عندلیبی

«گانت»، «یورک» و «ماوبری» سه کاراکتر در نمایش «ریچارد دوم»اند که به دلایل متنی و با توجه به نوع دراماتورژی اثر توسط کارگردان، به نوعی به یکدیگر وابستگی یافته اند. اجرای «ریچارد دوم» از خشم گانت آغاز می شود و به تسلیم ماوبری ختم می گردد. پس بهتر است که با هم مورد بررسی ... دیدن ادامه ›› قرار گیرند.

گانت:
کاراکتر «جان گانت» عموی «ریچارد دوم»، تنها کاراکتری است که در روند دراماتورژی متن اصلی نمایشنامه، کمترین تغییر را داشته. او در قتل برادرش(2) ریچارد را مقصر می داند؛ اعتقاد دارد او شاهی نالایق است و بریتانیا را به نابودی کشانده است. اما یک عقیده، نمی گذارد که او رو در روی شاه مستقیم بایستد و تنها به انتقاد اکتفا می کند (حتا وقتی پسرش بالینبروک به دستور ریچارد تبعید می شود): او یقین دارد که شاه نماینده خدا بر زمین است و هیچ انسانی حق ندارد او را از مقامش خلع کند. «دوشس گلاستر»، همسر برادر گانت، او را محکوم به بی عملی در برابر ریچارد می کند. پاسخ گانت تضاد احساس و عقیده اش را به خوبی نشان می دهد:
- دوشس: پس من شکایت خود را کجا توانم برد؟
- گانت: نزد خدا، پشت و پناه بیوه زنان. (3)
اما با این حال، گانت پیر، همیشه سکوت نمی کند. او در لحظات آخر عمر، ریچارد را محکوم و سرزنش می کند:
- هزار مداهنه گر(4) در درون تاجت نشسته اند، که فراخنایش فراتر از سرت نیست.
و در اجرا هم، هنگامی که ریچارد حکم تبعید بالینبروک را می دهد، گانت با خشم به او می نگرد:
- ریچارد: عمو جان داره من رو مثه خائنا نگاه می کنه!
- گانت: نگاهم مثه دهانم نیست که ببندمش!
گانت نگران کشور و پادشاهی موروثی خاندانش است. اما این پیرمرد ثروتمند هم باید قربانی دستگاه سیاست شود؛ و می شود.

یورک:
«ادموند لنگلی» دوک «یورک» عموی دیگر شاه و برادر گانت، همچون برادرش گانت به سیستم پادشاهی معتقد و وفادار است، اما نه به خود شخص شاه، بلکه به دستگاه پادشاهی؛ به عبارت دیگر، برای او فرقی ندارد که چه کسی شاه باشد! فقط این مهم است که الآن هرکس شاه باشد، یورک به او وفادار است تا پای جان! ویعنی اگر به جای ریچارد، بالینبروک بیاید، بنابراین از این پس، او نوکر وفادار بالینبروک است، همان طور که قبلن به ریچارد قلبن وفادار بود. در متن اصلی وقتی می فهمد که بالینبروک برگشته، او را مورد عتاب قرار می دهد و می گوید بازگشت تو از تبعید، غیرقانونی است. اما وقتی همین بالینبروک به نظر او خائن، شاه می شود، هنگامی که می فهمد پسرش قصد ترور بالینبروک را دارد، خودش او را به خیانت محکوم کرده و به بالینبروک تحویل می دهد! در نگاه او، خائن، محکوم به مرگ است، هرکس که باشد و به پادشاه باید وفادار بود، بالز هم هرکه باشد! در اجرای کوشکی، یورک نسبت به بقیه درباریان، به عوام نزدیکتر است و گویی رابطی است بین توده مردم و درباریان، و نشانه چنین مسئله ای، «چوب پا»های اوست، که به طرز مضحکی کوتاه است.

ماوبری:
در اجرای «ریچارد دوم»، کاراکتر «ماوبری» در واقع به جای سه شخصیت در متن اصلی، بازی می کند (هرچند در هر سه نقش نامش ماوبری است): ابتدا او «تامس ماوبری» دوک «نورفوک» است، سپس «دوک آومرل» پسر «یورک» و دوست «ریچارد دوم» و وفادار به او، و در پایان نمایش «سر پیرس اگزتون» جلاد دربار و قاتل ریچارد! (5) اما وحدت این سه کاراکتر در ظاهر ناجور، در روند دراماتورژی، چگونه اتفاق افتاده است؟ ماوبری در ابتدای داستان (همچون متن اصلی) با بالینبروک درگیر می شود و کارشان به نبرد می کشد، ولی در نهایت برای همیشه تبعید می شود. از اینجا به بعد، در متن شکسپیر، دیگر او را نمی بینیم، تا جایی که از زبان یکی از درباریان می فهمیم که او در جنگ با اعراب مرده است. اما در اجرا چطور؟ ریچارد گانت را کشته است؛ پس نیاز دارد گناه این قتل را به گردن کسی بیندازد. بهترین گزینه ماوبری است: اول اینکه به قول فالستاف «شجاعت این مرد در تبعید مرده است»، دوم اینکه بالینبروک به عنوان پسر گانت، باید انتقامش را بگیرد و برای قربانی شدن به دست هنری، چه کسی بهتر از دشمن قدیمی (و اکنون ضعیف و ذلیلش) ماوبری! به نظر می رسد خود ماوبری خبر ندارد که ریچارد با همدستی فالستاف این شایعه را پراکنده است، و گویا از اینکه ریچارد او را از تبعید برگردانده، راضی ست. از اینجا است که او مانند «آومرل» در متن اصلی عمل می کند؛ همان طور که آومرل از ریچارد حمایت می کند و به او پیشنهاد می کند که با بالینبروک «با کلمات نرم» صحبت کند تا بتوان چاره ای اندیشید. همچنین مانند آومرل، تصمیم به ترور بالینبروک می گیرد. اما پدرش یورک، نقشه او را می فهمد و برای محاکمه او را پیش بالینبروک می برد. در متن اصلی، بالینبروک به خاطر وساطت مادر آومرل، او را می بخشد و پس از آن آومرل کلا از متن خارج می شود. ولی در اجرای گروه «اولیس»، وقتی شاه بالینبروک، ماوبری (که در اینجا همان آومرل است) را می بخشد، او از توطئه گری ترسو، به قاتلی بیرحم تبدیل می شود و از فردی وفادار به ریچارد، به سرسپرده ی بالینبروک تغییر هویت می دهد. او از بالینبروک می شود که می گوید: «آیا کسی هست که من رو از دست یک ترسوی زنده رها کنه؟» و ماوبری حس می کند حال که شاه هنری بالینبروک او را بخشیده، پس در پاسخ به لطف او، باید «ترس زنده اش» یعنی «ریچارد» را به جسد تبدیل کند! کاری که «اگزتون» در متن اصلی انجام می دهد.

........................................................................................................
پینوشت:
(1) در بخش اول، نگاهی داشتیم به شکل اجرایی «ریچارد دوم» به صورت کارناوال؛ در بخش دوم درباره کاراکتر «هنری بالینبروک» صحبت شد. در بخش سوم، کاراکتر «ریچارد» بررسی شد. در این بخش درباره سه کاراکتر گانت، یورک و ماوبری بحث خواهد شد.
(2) «توماس ووداستاک» دوک «گلاستر»
(3) ریچارد دوم: پرده اول، صحنه دوم
(4) مداهنه گر: چاپلوس
(5) در متن اصلی، قبل از اگزتون، مهتر اصطبل ریچارد وارد می شود و بعد اگزتون می آید؛ ولی در اجرا، ماوبری- اگزتون خود را به عنوان مهتر اسب ریچارد، معرفی می کند، هرچند ریچارد او را می شناسد و برعکس متن شکسپیر که با او درگیر می شود، در اجرا، خود را به دست تقدیر می سپارد و پشتش را به قاتل و رویش را به ملکه می کند و می گوید: دوستت دارم (خطاب به ملکه)، کارت رو بکن! (خطاب به جلاد).
سام کیانی و بیتا نجاتی این را خواندند
فاطمه ثاقب و ارغوان این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید