در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش شن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:30:24
۱۸ اردیبهشت تا ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
۲۰:۰۰
بها: ۷,۰۰۰ تومان

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مرسی خسته نباشید.
کار واقعاً عالی بود، خیلی خوب تونستم با کل کار ارتباط برقرار کنم، موسیقیش خیلی مناسب بود ابن بعداز مدت ها بود که یک کار خوب می دیدم.
وفتی بعداز کار از پله ها اومدم بالا با استرس به آسمان نگاه می کردم ...
ولی با تمام این خوبی ها، یکسری از جاهاشو نفهمیدم، این که چرا لباس عروس، یا اینکه چرا اصلاً تصمیم گرفتن از همه چیز دل بکنن، دلیل اصلیش چی بود؟
بازم مرسی و خسته نباشید.
امید بختیاری، محمد عمروابادی و علی فرح راد این را خواندند
سماء علیخانی این را دوست دارد
من امروز کار رو دیدم.فکر میکنم دلیل دل کندنشون فرار از تلخی های پیش نیامده بود.تلخی هایی که می دونستند قراره پیش بیاد ولی هنوز پیش نیامده بود.فکر می کنم می خواستن برای محفوظ نگه داشتن خودشون از دلتنگی و عشق و غم و هر چه تلخی در دنیا هست،خودشون رو در اتاقی در پایین همه ی خوشی های حبس کرده بودند تا با فراموشی هرچه تلخی و شیرینی هست رو پشت سر بگذارند و به زندگی ایده الی برسند.
---
برداشت من بود واقعا مایلم برداشت بقیه دوستان رو هم بدونم.مخصوصا تنها مردی که اونها به یاد میاوردندش...چرا اون؟خودم فکر می کنم ساعت 12 شب رو به عنوان نقطه ی آغاز و پایان یک روز در نظر بگیریم و نجاست و نکبتی که به طور مداوم وارد زندگیشون می شده و اون مرد هم هیچ مشخصاتی در ذهن اونها به جا نگذاشته و در نتیجه هیچ احساسات انسانی ای هم نسبت بهش ندارند تا بخوان فراموشش کنن.شاید هم چون او هیچ نکته مثبتی در زندگی اونها حساب نمی شه تا بخوان که فراموشش کنن تا از دلتنگی رها بشوند.
--
دوست دارم برداشت دوستان رو بدونم.
۲۰ خرداد ۱۳۹۰
مرسی سبا جان از توضیحاتت، ولی راجع به اون مردی که به یاد می آوردن نظرم اینه که شاید اصلاً اون آدم وجود خارجی ندارد، شاید زایده ذهن خودشون باشه ، به نظرم به خاطر این بوده که هر چی بیشتر در شن فورو می رفتن بیشتر دنیای واقعی رو با تمام واقعیتاش فراموش می کردند، به جورای شاید داشتند از واقعیت فرار می کردند، که به نظرم یه جورایی جنبه سیاسی هم داشت.
۲۴ خرداد ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میان دو دیوار ایستاده ام
یک سو صخره های عظیم ناشناخته ی جهان دیگرم
و دیگر سو سد سخت گذشته ی این جهانم
می خواهم زندگی کنم, اما نه به صخره نزدیکم و نه فراتر از سد را میبینم
من در میانه مانده ام
روحم تشنه ی شادی است و تنم خسته ی راههای رفته
کاش بالهایی بود تا مرا به فراز گذشته ها و آینده ها پرواز می داد
من مانده ام
اما می دانم که در آن بالا آسمانی هست و آفتابی و دلهایی که هنوز از عشق لبریزند!

نمایش خوبی بود دوستان... توصیه میکنم از دستش ندین....
کار بسیار خوبی بود . بازی های گیرا باعث شد کار که میتونست خسته کننده باشه، از این خطر رها بشه
حسام شجاعی و امید بختیاری این را خواندند
فرزانه یزدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید