یه کار ساده، معمولی و بدون پیچیدگی، چون قصه از اول کاملا مشخص بود و گره ای نداشت که بخواد ذهنت رو درگیر کنه یا چالشی برات بوجود بیاره، اما در عین حال خالی از نشونه و استعاره برای اینکه گوشه ذهن رو قلقلک بده هم نبود؛
شعرهایی که قرار بود پر از اسم "آرزو" باشه ولی به ظاهر نبود، تعداد درخت ها، پخش و جمع شدن تیله ها و در کل دکور، رویکرد پدر و مادر...
اما آیا واقعاً رفتار ها و سبک زندگی و عقاید ما برای قاتل شدنه؟ چطوره که در آخر، نتیجه کار پدر رو حادثه میدونیم ولی نتیجه کار مادر رو قاتل شدن! آیا واقعاً اگه میدونستیم براستی اینطوری برخورد میکردیم؟ دست ما بود؟ اختیاری داشتیم درموردش یا جبری بود که به واسطه ی جمیع شرایطی که توش بودیم شخصیت ما رو شکل داد و در نهایت به این اتفاقات و مسائل پس از اون ختم شد؟
خرید بلیت هفته پایانی این نمایش همینک آغاز شد.
من و دوستانم بعد از تماشای این اجرا به دو دسته خیلی متفاوت تقسیم شدیم، یک دسته به شدت از تئاتر لذت برده بودند و 8 از 10 بهش دادند، یک عده مون هم بسیار براشون حوصله سربر بود و بهش 2 از 10 دادن!
برای دوستانی که به متن های روانشناختی علاقه دارند، این نمایش توصیه می شه. برای کسانی که به روند داستان گویی علاقه بیشتری دارند، این تئاتر توصیه نمی شه.
بازی ها خوب و راضی کننده بود، البته اگر از اون دسته باشید که نمایش براتون حوصله سربر بوده باشه، تاثیر این بی حوصلگی اون قدری خواهد بود که به جز یکی دو نفر از بازیگران، به بقیه شون نمره رد بدین.
خلاصه که این تئاتر قابلیت این رو داره که تماشاچیان رو به دو قطب کاملا مخالف تقسیم کنه!