در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش تب سرد روی پیشانی داغ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:48:21
۰۱ تا ۲۷ دی ۱۳۹۶
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۸ سال خودداری نمایید.

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیشب ( جمعه شب) به دیدن این نمایش رفتم،نمایشی بود با موضوع بسیار واقعی و ملموس، که هر روز در لایه های اجتماع خودمون هم میبینیم هم میشنویم. این نمایش تقریبا برای همه زوج ها توصیه میشه، چون همان طور که اقای دهکری دیشب بعداز اجرا گفتن ،که تاتر ما درحال گذاره ، متاسفانه جامعه ما هم در حال گذاری بسیار سخت و وحشتناکه،به نظرم من میرم تاتر ببینم تا نگاهم به زندگی عوض بشه، برداشتم نسبت به وقایع اطرافم ، ریزبینانه تر بشه، این نمایش مارو بیدار میکنه، و کمک میکنه که با لغزش های کمتری این عمر کوتاه رو طی کنیم،خداقوت به اقای دهکردی و بقیه عوامل.

پس از مدتها برنامه ریزی و مشغله نهایتا موفق به تماشای نمایش شدم. چیزی که در پایان نمایش بیش از هر چیز برایم دغدغه شد این مساله بود که چنین داستان تعمق برانگیز و بازی ها و اجراهای نابی چرا می بایست کمتر از بسیاری کارهای دیگر مورد استقبال قرار گیرد؟. داستان بحران عاطفی نسل ما و ندانستن ها علیرغم تمام دوراندیشی ها جان مایه اثری شد که بیش از هر آیینه ای غرق شدن ما آدمیان در تصمیمات بی بازگشت را به رخ میکشد همانند فرو رفتن ماده در سیاهچاله ای فضایی که هیچ کس از سرنوشت آن هیچ نخواهد فهمید چرا که اساسا سفری بی بازگشت است. هنر ناب را میتوان در بازی بی نقص فرشادفهیمی عزیز جستجو کرد که بار احساسی اجرا را به دوش می کشید و مواجهه با پیام دهکردی پس از سالها همواره لذت آفرین خواهد بود حتی اگر نقش چیزی از خود او کم داشته باشد. برای بازیابی معنا از روزمرگی های زندگی و کند و کاو احساساتتان هم که شده این نمایش را از دست ندهید.
امیرمسعود فدائی، رضا بولو، مریم زارعی و نیلوفر این را خواندند
حسین استخری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سیاهچاله هایی که کابوس می شوند در مستند زندگی

تئاتر تب سرد روی پیشانی داغ را دیشب دیدم و پیش از هر چیز سپاسگزارم از بخش حراست و هماهنگی های ... دیدن ادامه ›› تئاتر شهر که انصافا به لحاظ آنتایم بودن و کم تاخیر برگزار شدن اجراها جزو بهترین ها هستند . آن هم در شرایطی که برخی از سالن ها تا 1 ساعت تاخیر را به مخاطبان تحمیل می کنند.

تب سرد روی پیشانی داغ قهرمان نداشت . درواقع هر یک از شخصیت ها می توانستند محور داستان باشند و نباشند . دختری که قصد مهاجرت داشت و به همین بهانه حاضر بود وارد زندگی زناشویی یک مرد متاهل شود . زنی که دیگر از حجم خیانت های شوهرش به تنگ آمده بود و تصمیم گرفت تلخی های زندگی را ترک کند. پسر معلول ذهنی که گرچه ظاهرا به شیمای داستان اظهار علاقه می کرد اما در قلبش نازی را ستایش می کرد و در نهایت مردی که مهاجرت را برای دور زدن خانواده اش انتخاب کرد .
بازی ها روان بودند و مناسب اما دیدن دوباره آقای دهکردی غنیمتی بود دوست داشتنی .

شروع نمایش و پایان آن به جا و مناسب بود و نویسنده از همان ابتدا تکلیف مخاطب را روشن کرد که قرار است با یک سیاهچاله رو به رو شود . سیاهچاله ای که به مرور زمان ، محو می کرد (طلاق نازی ) اسیر می کرد (ماندن شیما نزد پارسا ) و مبهم می کرد (نامشخص بودن تکلیف مرد خانواده در غربت ) .

جالب ترین بخش متن برای من جایی بود که در یکی از کابوس های پارسا ، از زبان پارسا اشاره می شد به موضوع جبر و اختیار . در بخشی از کابوس ، پارسا می گوید ؛ما همه در سیاهچاله ایم ، شیما هم در این سیاهچاله است ، او خودش این را خواسته و انتخاب کرده ...

من این نوع روایت را دوست دارم . روایتی که به مخاطب می گوید ، حضور کاراکتر ها در وضعیت فعلی نه زاده جبر بلکه حاصل اختیار آن هاست .
تصمیم نازی برای ترک خانواده (علیرغم نگرانی هایش برای پارسا ) و یا تصمیم شیوا برای پیوستن به مردی متاهل و دروغ پرداز، کاملا ارادی است .
تشبیه شرایط به سیاهچاله های فضایی نیز ایده ای بسیار خوب بود که با پرداخت های مناسب صحنه در حین خواب دیده های پارسا کامل تر می شد .
به طور کلی من این اجرا را دوست داشتم

* *اما فارغ از اجرا می خواهم ابراز تاسف کنم برای یکی از مخاطبان که دیشب مدام و بی دلیل در لحظاتی که اساسا خنده معنا نداشت می خندید . خنده هایی که آنچنان بی جا بودند که من را نگران قدرت تعقل ایشان و فقدان شدید فرهنگ و هوش اجتماعی وی می کرد .
از سوی دیگر علیرغم تذکر ابتدایی برای خاموش یا سایلنت کردن موبایل ها باز هم حین اجرا موبایل یک تماشاگرنما زنگ خورد و ایشان در کمال خونسردی پاسخ گو و مشغول مکالمه شدند . آن هم درست در شرایطی که دقیقا در صحنه نیز پیام دهکردی با موبایلش سخن می گفت (به عنوان بخشی از نقشش )
کاش همزمان با تلاش برای بالا بردن آمار علاقه ملت به تئاتر و هنر ، کمی هم روی غنای فرهنگی آنان کار کنیم ....**