در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش و خداوند، هایم را فراموش کرده است
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:25:40
امکان خرید پایان یافته
۱۵ فروردین تا ۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
۲۱:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان

خلاصه داستان: میگن وقتی داری میمیری قبلش یه اتفاقهایی میافته که میفهمی.یادم میاد همیشه چیزهایی رو که مردم گفتن رو فقط شنیدم ، ندیدم . یادم نیست که قبل از مُردنم چیزی بهم یادآوری کرده باشه که بفهمم به آخرش نزدیک شدم. واسه همین که مطمین نیستم که مردم راست میگن . شاید بیشتر دهنشونه که اینارو میسازه. چون قطعا خودشون این حسو تجربه نکردن . آدمهایی هم که تجربه کردن بعدش نبودن که این احساس و تایید کنند. پس از کجا میدونن ؟!

گزارش تصویری تیوال از نمایش و خداوند، هایم را فراموش کرده است / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از تمرین نمایش و خداوند، هایم را فراموش کرده است / عکاس: سارا ثقفی

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود.
شروع فروش بلیط برای هفته آخر این نمایش کی هست؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در مورد نویسندگی ،
خسته نباشید میگم به آقای هومن سیدی . نمایشنامه بسیار جذاب و پرمحتوایی بود .
در مورد کارگردانی ،
حقیقتا ضعف در کارگردانی دیده میشد . البته نه در صحنه های نخست . بلکه فقط در صحنه های آخر ، سرعت دیالوگ گفتن و تعامل شخصیت ها بی دلیل بیش از حد کم شده بود ، و همین قضیه تاثیر کاملا منفی روی جذابیت متن داشت .
در مورد دکور ،
دکور کاملا رئالیستی بود و در کنار نورپدازی استادانه ای که برای صحنه های شب طراحی شده بود ، حال و هوای نمایش را خوب منتقل میکرد .
در مورد بازی ها ،
آفرین میگم به بازیگر شخصیت دیلان
در کل از دیدن این نمایش لذت بردم
مهدی حسین مردی و لیلى شجاعى این را خواندند
کیارش این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


وقتی می گفتم وطن
رودخانه به رودخانه
مسیر مهاجرت ماهی های آزادش را از بر بودم
-مثل آب خوردن-


وقتی می گویم رودخانه
منظور شفافی دارم
یاد کودکی می افتم از دبستان میهن
که یعد از امتحانات خرداد
آب،تعلیمات دینی اش را با خود برد


گفتم ... دیدن ادامه ›› دبستانُ
یاد پسری افتادم 
که پرچم سرزمین اش را 
در حیاط مدرسه دوست داشت
نه روی تابوت عمویش


عمو که می گویم
سرباز وظیفه ای که رفته به جنگ
به مرخصی می آید
تا ما را ببرد فوتبال
با تیمی که هنوز
نامش را شهید نکرده اند
یا ببرد به ماهیگیری


وقتی می گویم سرباز
تف می کنم
به صورت ورق بازهایی که
سربازها را با سر به زمین کوبیدند

زمین که می گویم
یاد کره ای می افتم
که بر روی آن
دنبال وطن جدیدی گشته ام

وقتی می گویم وطن
منظورم جائیست که در حیاط زندان هایش
دستور پخت ماهی های آزاد
از بلندگوها پخش نمی شود
به وقت هواخوری زندانیان

وقتی می گویم زندان...
ساده گیر آورده اید ها
چیزی هم شما بگوئید

حسن آذری
پرند محمدی و شکوه حدادی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید