«کمدی رقیبان»
نیکلای واسیلیویچ گوگول بی شک یکی از بزرگ ترین نویسندگان قرن نوزدهم در روسیه و همچنین در کل تاریخ ادبیات این کشور به شمار می
... دیدن ادامه ››
رود. او بنیان گذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روسی و همچنین یکی از بزرگ ترین طنزپردازان در تمامی دنیاست. عظمت گوگول باعث شد تا بر نویسندگان پس از خود نیز تأثیری بسزا بگذارد چنانکه در طبقۀ نویسندگان و هنرمندان تا مدت ها ورد زبان ها این جمله شده بود که تمام نویسندگان بزرگ روس بعد از دوران وی از زیر شنل گوگول گذشته اند. واژۀ شنل در اینجا ایهام دارد؛ یک معنی آن همان معنی تحت اللفظی واژۀ شنل است که نام یک پوشش می باشد و معنی دیگر به داستان معروف گوگول با نام «شنل» اشاره دارد که یکی از برجسته ترین شاهکارهای داستانی او محسوب می شود. وی در نمایشنامه نویسی نیز موفق عمل کرده است و بسیاری از منتقدان، نمایشنامۀ «بازرس» او را بزرگ ترین نمایشنامۀ کمدی تاریخ روسیه قلمداد می کنند. نمایشنامۀ دیگر او «عروسی» که موضوع این نوشتار است هر چند موفقیت «بازرس» را به دست نیاورد اما به مثابۀ یک اتفاق در فضای درام نویسی رئالیسم روسی بود و بسیاری از المان هایش بر بزرگان رئالیسم روسیۀ پس از او از جمله آلکساندر آستروفسکی تأثیر بسزا گذاشت. این متن نخستین بار در نهم دسامبر 1842 در پترزبورگ (در مراسم بزرگداشت ایوان ساسنیتسکی هنرپیشه) و پس از آن در پنجم فوریۀ 1843 در مسکو (در مراسم بزرگداشت شپکین) بر روی صحنه رفت که اجرای مسکو از کیفیت و موفقیت بیشتری برخوردار بوده است.
در نمایش عروسی، یک زن پا به سن گذاشته (فیوکلا ایوانونا) که دلّال ازدواج است به طور همزمان چهار خواستگار را (پادکالیوسین، نیمرو، آنوچکین، ژیواکین) به همراه یک نخود همه آش که دوست پادکالیوسین است (کاچکاریوف) به خانۀ دختری 27 ساله که در قرن نوزدهم روسیه به اصطلاح ترشیده به حساب می آمده می برد. این رویارویی و رقابت مابین خواستگاران موجب می شود تا موقعیت هایی کمیک به وجود آید و بدنۀ کلی نمایش در این راستا شکل گیرد. از سوی دیگر ویژگی های شخصیتی و رفتاری یکی از این خواستگاران به نام پادکالیوسین یکی از پایه های اصلی شکل دهندۀ کمدی این درام را فراهم می کند. فردی که به آسانی و با قاطعیت تصمیم می گیرد اما هنگامی که پای عمل به میان می آید به ناگهان خود را می بازد و عرصه را خالی می کند. رقیبان تا جایی که در توان دارند سعی می کنند تا بقیه را از میدان به در کنند اما همۀ آنها دوستی مکار و سمج همچون کاچکاریوف را در اختیار ندارند و تنها پادکالیوسین بی دست و پاست که از چنین پشتیبان زیرکی برخوردار است. بنابراین بقیه یکی یکی از میدان به در می شوند و پادکالیوسین می ماند و دختر (آگافیا تیخونوفنا) که حالات پادکالیوسین در این رویارویی و نواقص و معایبش که ظریفانه توسط نویسنده، بزرگ نمایی شده اند دامن زدن به فضای کمدی را در نمایش تقویت می کند.
گروه تئاتر «کلاسیک» چنانکه از نامش پیداست و همچنین آثاری که پیش از این بر صحنه برده از قبیل «خرس» و همچنین ترکیبی از «آواز قو» و «خواستگاری» نوشتۀ چخوف در نمایشی تحت عنوان «امشب فقط برای تو» نشان داده که دغدغۀ اجرای متون کلاسیک را در برنامۀ کار خود قرار داده است. در این نمایش نیز شاهد اجرایی کلاسیک از متن گوگول هستیم. اجرایی نعل به نعل و دقیقاً مبتنی بر تمامیت متن که تنها در مواردی بسیار جزئی بداهه هایی به آن افزوده شده و در جاهایی هم دیالوگ های اندکی را از آن حذف کرده اند، با این حال ساختار متن اصلی با تمامی صحنه هایش بی کم و کاست حفظ شده و مشخصاً سعی بر این بوده تا اجرایی وفادارانه از نمایشنامه ارائه شود.
اشخاص بازی در این نمایش برخی تیپ - کاراکترند و بعضی تیپ، برای مثال آنوچکین که به قول ویساریون بلینسکی؛ منتقد بزرگ تئاتر در قرن نوزدهم روسیه: «آنوچکین چهره ای است کاملاً تیپیک که برای ایفای نقش او در تئاتر به هوش و استعداد فراوانی نیاز است.» (گوگول، 1388: 84) در تحلیلی که کارگردان از اشخاص بازی این نمایش داشته است می توان گفت که به درستی خواستگاران همه از افراد پا به سن گذاشته انتخاب شده اند زیرا با اطلاعاتی که متن به ما می دهد و همینطور توصیفاتی که از کاراکترها می بینیم این انتخاب ها درست به نظر می رسد. در گزینش بازیگران توسط کارگردان برای نقش ها از نظر تناسب بازیگر با نقش، اغلب درست عمل شده مگر در یک مورد. نقشی که خود کارگردان یعنی وحید اخوان بازی می کند (ژیواکین) و نقشی که محمدرضا خادمی بر عهده دارد (ایوان پاولوویچ نیمرو). البته برای نیمرو دو بازیگر در نظر گرفته شده اند که در برخی شبها نیز این نقش توسط محمد ساربان بازی می شود. غرض اینکه با توجه به اطلاعاتی که نویسنده دربارۀ شخصیت و حالات و اوصاف نیمرو به ما می دهد خود وحید اخوان از نظر هیأت بیرونی و جنس و تُنِ صدا برای این نقش مناسب تر از خادمی است و از اتفاق محمدرضا خادمی هم بیشتر برای ایفای نقش ژیواکین مناسب است. به نظر می آید که اگر این جابجایی بین این دو بازیگر صورت می گرفت کار بیشتر بر اساس واقعیت های متن دربارۀ اشخاص بازی پیش می رفت.
در طراحی صحنه و دکور، وحید اخوان و فرشید حیدری نسبتاً موفق عمل کرده اند و با طراحی دو سویۀ دیواره ها و ایجاد امکان چرخش برای آنها به همراه اضافه شدن چند عنصر کوچک، خانۀ پادکالیوسین تبدیل به خانۀ آگافیا و عمه اش (آرینا) می شود و از این لحاظ با دکوری کاربردی و به اندازه روبرو هستیم که وظیفۀ فضاسازی و تغییر شکل مکان ها در صحنه های مختلف را در حد قابل قبولی به مخاطب ارائه می دهد. اخوان در طراحی لباس نیز هماهنگ با متن و همچنین زمان متعلق به اتفاق نمایشی عمل کرده و پوشش کاراکترها با توجه به زمان و مکانی که در آن قرار دارند، نسبتاً پذیرفتنی است.
در بخش بازیگری این نمایش باید گفت که شاهد دو بازی ضعیف هستیم؛ یکی بازی فاطمه پورمحمدی در نقش دونیاشکا و دیگری بازی الهام ذوالفقاریان در نقش آرینا پانتلیمونوفنا است. پورمحمدی شاید بیشتر به دلیل کم تجربگی نتوانسته است تا حضور صحنه ای خوب و مؤثری را در حدی که لازم است داشته باشد و این نکته هیچ ربطی به کوتاه بودن نقش او ندارد. چه بسا نقش هایی کوتاه تر از این که در ذهن تماشاگران حرفه ای تئاتر از فرط قوت و خلاقه بودن چنان ثبت شده اند که هرگز پاک شدنی نیستند. اما پورمحمدی آن تعریف و مفهومی را که تحت عنوان «آنِ صحنه ای» از آن یاد می کنند و آن کاریزمای لازم را برای ایفای نقش از خود نشان نمی دهد. و اما بازی الهام ذوالفقاریان یک بازی تاریخ مصرف گذشته است که بیشتر به دکلماتوری شباهت دارد تا بازیگری. حرکت دادن دست ها به طرفین و بالا و پایین، آن هم با چنان اغراق و حرکات درشتی مدت هاست که جایی بر صحنۀ تئاتر ندارد مضاف بر اینکه حس اصیلی هم در پشت بازی او دیده نمی شود و بیشتر تصنع است که چهره می نماید. دلیلی ندارد بازیگری که می خواهد در تئاتری با متن کلاسیک بازی کند چنین شیوه ای را برای بازی کردن در پیش گیرد تا فرضاً بخواهد یک بازی کلاسیک ارائه دهد و مضاف بر این بازی او با سایر بازیگران هماهنگی و همخوانی ندارد و جنس بازی ها را از یکدست بودن خارج کرده است. در اینجا بازیگر به تنهایی مقصر نیست و کارگردان هم ضعف به خرج داده و به همان اندازه مقصر است، چون نتوانسته هدایت خوبی را بر روی این بازیگر انجام داده و از او بازی و اکت و عمل هایی که لازمۀ این نقش است را بگیرد.
بقیۀ بازیگران ضعف چندانی را در به کارگیری فنون بازیگری از خود نشان نمی دهند هر چند که همه از نظر کیفی تقریباً همسطح هستند و با اضافه کردن برخی ظرایف کوچک نه تنها در متن بلکه در حرکات و میزانسن ها این امکان بود که بازی های شیرین تر و غنی تری را در مایه های کمدی شاهد باشیم که این اتفاق در حد چشمگیری رخ نداده است. برخی بداهه های مختصری هم که خارج از متن توسط حبیب دهقان نسب در جریان بازی اش اضافه می شوند، آنقدر کلیشه ای و تکرار شده اند که جلوه ای نمی کنند و موجبات خنده گرفتن چندانی را هم از تماشاگر فراهم نمی سازند، لیکن اگر از انصاف نگذریم باید گفت که دهقان نسب در تحلیل این نقش موفق عمل کرده، حالات و صفات درونی او را به خوبی و در حدی مطلوب بیرونی ساخته و شیرینی های خاص خود را دارد.
با این حال با نظری به کلیت این نمایش می توان گفت که شاهد یک کمدی سبک با رعایت نسبتاً مناسب اصول اجرایی تئاتر در ارکان اثر هستیم که قادر است تا حدود یک ساعت و نیم توجه تماشاگر را به خود اختصاص دهد و لبخندی بر لبانش بنشاند، مضاف بر اینکه مسئلۀ ازدواج و برخی حواشی آن در دوران معاصر و کشور ما بعضاَ بی شباهت با اتفاقات این نمایش نیست و پایین آمدن آمار ازدواج، افزایش موارد طلاق، فرار جوانها و به ویژه آقایان از ازدواج و تعهدها و قبول مسئولیت هایی که پدید خواهد آورد همگی در دایرۀ این ماجرا تداعی شونده خواهند بود و از این نظر انتخاب این متن کمدی برای اجرا در برهۀ حاضر از سوی کارگردان، مطلوب و در جهت وانمایی و واکاوی معضلات جامعه که از وظایف هنر تئاتر است به حساب می آید.
مآخذ:
عروسی، نیکالای واسلیویچ گوگول، ترجمۀ آبتین گلکار، تهران، هرمس، چ 1، 1388
منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)