در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش زمان لرزه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:29:52
امکان خرید پایان یافته
۲۶ خرداد تا ۲۲ تیر ۱۳۹۲
۲۰:۰۰
بها: ۱۵,۰۰۰ تومان


کاندیدای دریافت 5 جایزه  از سی و یکمین جشنواره ی بین الملی  تیاتر فجر
در رشته های
نمایشنامه نویسی : اصغر گروسی ( برگزیده )
کاگردانی و طراحی صحنه :  مهدی صباغی
بازیگری زن : رویا میر علمی (برگزیده )
بازیگری مرد : مهران امام بخش (تقدیر )

گزارش تصویری تیوال از زمان لرزه / عکاس تیوال: علیرضا قدیری

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، روبروی تالار وحدت، سالن حافظ
تلفن:  ۶۶۷۵۶۰۴۳

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اینکه برای یک ساعت بتوانی همراه زمان لرزه شوی می تواند کار راحتی باشد و برای من بود. اینقدر بازیها خوب بودند و دیالوگها روان که خیلی متوجه گذر زمان نبودم وقتِ دیدن این اجرا. ماجرا تکراری ست و فضا بسیار ایرانی و در عین حال ملموس. تا قبل از دیدنش اینقدر اینجا از وزن و آهنگ دیالوگها و قدمتشان خوانده بودم که فکر نمی کردم بتوانم ارتباطی برقرار کنم اما نمایش که شروع شد و شخصیتها شروع کردند به حرف زدن دیدم چه حس خوبی دارد قرار گرفتن در فضایشان و شنیدن حرفهاشان که اصلاً مال دهه شصت نبود اما نمی دانم چطور این همه باور پذیر از آب در آمده بود. صحنه با اینکه قرار بود دهه شصتی باشد, با کمترین المانها برپا شده بود و این لُختیِ صحنه اذیت کننده بود. مدام یادم به زمستان 66 بود و حسی که از صحنه اش می گرفتم وقتِ اجراش. نمی خواهم بگویم همه ی صحنه آرایی ها همه جا باید یک شکل باشد و آنطور که در ذهن تماشاگر است, به هر حال کارگردان و طراح صحنه حتماً ذهنیتی و تعمدی داشته که صحنه نمایشش را اینطوری دیده, اما برای من که دهه شصتی ام و کودکی ام را در سالهای جنگ کم و بیش به یاد دارم, صحنه بیش از حد خالی بود و سیاهیِ دکور بیش از حد این آدمها را دوره کرده بود. شاید نوع گویش شخصیتها که به پیش از دهه شصت و جنگ برمی گردد مانع از آن بوده که کارگردان المان مشخصی از آن دوره را در صحنه پردازی استفاده کند اما به هر حال دوست داشتم که صحنه این همه به حال خود رها نباشد. داستان زمان لرزه تکراری ست, قصه ی همیشگی عشق درونی و بی ثمر و تنهایی آدمهاست اما چیزی که متمایزش می کند اول لحن و ریتم دیالوگهاست و دوم بازیها. بازیهای کار همه به چشم می آیند و خوب اند. خوب تر از همه اما عبداللهِ ماجراست. هوتن شکیبا انگار به جایی رسیده که در هر اجرا حتی از خودش هم جلو می زند. آدم را با اجرایش, با آن همه جزئیاتی که برای شخصیتهاش طراحی می کند, شوکه می کند, بیش از پیش. اینجا هم هر بار که عبدالله روی صحنه می آید جزئیات بصری بیشتری با خود می آورد... راه رفتنش, قلیان کشیدنش و حرکت انگشتهاش حین پُک زدن, نحوه ی نشستنش, چای خوردنش, هول کردنش, التماس کردنش, انگار برای تک تک کنشها و واکنش های عبدالله طرح و نقشه داشته باشد... حتی صدایی که برای عبدالله طراحی کرده بی اینکه اغراقی در خود داشته باشد, بی اندازه به این شخصیت که چندین دهه از خودش بزرگتر است نشسته است... او در هر اجرا تمامی لحظات حضورش بر صحنه را, تمام "آن" های بودنش بر صحنه را در مشت دارد و با تک تک این "آن"هاست که تماشاگر را شگفت زده ی طراحی هایش می کند. زمان لرزه تنها برای بازیهای خویش و متن دلنشینش (با وجود مضمون ... دیدن ادامه ›› تکراری اش) ارزش دیدن داشت... مرا به فضایی برد که دوست داشتم... فقط کاش طراحی صحنه کارآمد تر بود و کاش متن در کنار لحن دلپذیرش, کشف و شهود و شگفتی بیشتری داشت برای تماشاگر و این شگفتی را تماماً به دوش بازیها نمی گذاشت... به امید اجراهای خوب بعدی از ترکیبِ مهدی صباغی و اصغر گروسی.
ممنون خانم زرگر عزیز
چقدر خوب و روان می نویسین و چقدر با دقت و حوصله همه اجزایی که مدنظرتون هست رو شرح میدین.
ممنون از نقد خوبتون
۲۲ تیر ۱۳۹۲
البته شما جون میدونستید این صحنه وجود داره و حتی کجای نمایشه، پس مفهومشو هم گرفتید و چیز خاصی از دست ندادید :)
۲۳ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همه چیز ساده است... ساده ی ساده... اما یادمان نرود که گاهی اوقات زیادی ساده گرفتن، به ضرر یک کار است !!
...

این نمایش را چند روز پیش دیدم...
راستش انگیزه ی رفتنم بیشتر بخاطر هوتن شکیبا و رویا میرعلمی بود...
راستش تنها نکات مثبت نمایش هم به نظرم همان هوتن شکیبا و رویا میرعلمی بود !

اولین چیزی که آرام آرام روی اعصاب می رود و با هر چه جلوتر رفتن نمایش تمرکز تماشاگر را بیشتر بهم می زند، نامتناسب بودن سن حیاط وار و همیشه ... دیدن ادامه ›› وسیع تالار حافظ برای اجرای این نمایش ِ با دکور محدود است !... فکر می کنم تقریبا هر مخاطبی از هر قشری، با دیدن این نمایش پی به اشتباه بودن این انتخاب می برد!...
اشتباهی که با قرار دادن آن "درب"ِ بی منطق در گوشه ی صحنه، خود را کامل می کند !... مخصوصا وقتی در طول نمایش می بینی، گاهی اوقات بازیگران برای ترک صحنه، به جای باز کردن و استفاده از آن، آن درب را دور می زنند !!!
...
نمایشنامه داستان خاص و جدید و ( از نظر من ) زیبایی ندارد... یکی از همان الگو های قدیمی البته با چند دیالوگ جدید است... خیلی دوست داشتم اتفاقی در آن می افتاد که برای اولین بار می دیدم روند کلاسیک اینگونه داستان ها بهم خورده و نویسنده سنت شکنی کرده است... اما نه... اینطور نشد ! همان چیزی که پیش بینی کردم اتفاق افتاد و آخر داستان همانی شد که حدس زده بودم.
...
بازی ها (به جز خانم میرعلمی و آقای شکیبا) به نظرم معمولی و حتی گاهی اوقات ضعیف بود... وارد جزئیات نمی شوم، فقط عرض کنم که متأسفانه شبی که کار را دیدم، آقای شهراز اشتباهات زیادی داشت...
اما به هر حال،... از دیدن بازی خوب دو بازیگر مورد علاقه ام خوشحال شدم...
وقتی به رفتار های ریز و حواس جمعی همیشگی هوتن شکیبا و رویا میر علمی در حین بازیشان دقت می کردم و می دیدم به قول معروف راکورد شان را در سرتاسر کار حفظ می کنند تا نقش شان بیشتر و بیشتر باور پذیر شود، احساس لذت می کردم !

خانم میر علمی و استعدادش که جای خود... اما...
حس می کنم هوتن شکیبا به طرز خطرناکی، دارد هر بار خود را به وزنه ی یک کار تبدیل می کند !... انگار در هر نمایش و طوری که کسی متوجه نشود، اصطلاحا بازی را از بقیه بازیگران می دزدد !!
...
می ترسم !!
درود بر شما
با تک تک اجزای نوشتتون و نقدتون موافقم، و البته اون "دربِ" بی منطق!
ممنون
۲۰ تیر ۱۳۹۲
خواهش میکنم...
مرسی از شما که خوندید :)
۲۰ تیر ۱۳۹۲
واقعا دکور کلی سالن حافظ خوب نیست
به راحتی میشه پشت صحنه رو دید و به نظرم نمیشه با وجود دیدن پشت صحنه روی کار تمرکز کرد.
۲۰ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت حسین کیانی درباره نمایش زمان لرزه

نمایش زمان لرزه دو بُعد دارد.یکی بعد تاریخی و فرا زمانی،دیگری بعد زبانی و فرا دستوری.در بعد تاریخی که اعتبار از دوران جنگ عراق با ایران می گیرد،تاریکی نقش عمده دارد.گاه و بیگاه نور از صحنه میپرد تا بمبی از جنگده های عراقی فرو نیفتد.اما این تاریکی های گاه به گاه دلالت بر جای دیگری دارد.این روابط آدمهاست که تاریک است ، درونشان است که خاموش شده .عشقی اگر بوده مدفون شده و اگر هست جرئت بروز ندارد . رابطه ی زناشویی هم اگر هست گسستنی به نظر می آید و مضحک.فانوس به دست داستان نیز پیرمرد ی است بی پیوند با همه چیز.پادویی است زحمتکش ، درخت بی برگ و باری است منتظر تند بادی است برای فرو افتادن.همه چیز در مسیر زوال است و زنانگی نمایش در زنجیر عشقی خفته در خاک که برادر زنده اش پاسداری از ناموس برادر را وظیفه ی خود می داند تا مرز ناممکن.
آدمها در گریز از تنهایی هایشان نمی توانند به یکدیگر پناه ببرند. تاریکی میانشان فاصله انداخته .راه نجات خروج از این خانه ی بی فانوس است.محکوم عشق برادرِ مُرده ،عشقکی می جوید پیکان سوار و بی چیز.زن و شوهر مضحک هم به فکر گرفتن سهم ،البته به خواست زن ،که عروس خانه است.

برادرِ بزرگ که بنظر سالهاست مُرده ،اما همچنان نفس می کشد،از مرز ناممکن عبور نمی کند.رضایت به ازدواج زنِ برادرِ مرده ی خود می دهد ، برادر ... دیدن ادامه ›› مضحک و عروس او را با سهم ،بیرون میفرستد و خود را تنها میسازد.تنها و رها در خانه ای تاریک. شاید از خود میخواهد انتقام بگیرد.انتقام از عشقی ممنوع که به زنِ برادرِمرده ی خود دارد و نیز انتقام از مالی که از راه جبهه و جنگ و احتکار نصیبش شده.

اما بُعد دوم نمایش که زبانی است ، فرا دستوری عمل میکند. زبان از مرز دستورهای محتمل و قاعده مندانه عبور میکند و مبدل میشود به شعرِ صحنه،شعری که علی رغم گاهی تصنعی بودنش ، شخصیتها را در گفتنش دچار لکنت نمی کند.روانیِ زبان شعرناکِ نمایش، حتی بُعد تاریخی را هم سیالیّت میبخشد.این جنگ علیه ایران هر جنگی میتواند باشد و این آدم ها هر کجای تاریخ این سرزمین .مهم تاریکی است که باید روشن شود.مهم منبع نوری است که باید به آن اندیشیده شود.

در نمایش زمان لرزه نور کم است ،اما هست. فانوس پیرمردِ پیشکار نمی شکند. شاید ناصر خانِ نمایش همان برادر بزرگ ،که خود را از حرامی ها و نادرستی ها می تکاند.بعد از چند چله نشینی ،روحی صفا دهد و برخیزد.

زمان برای همه ی آدمها ،گاهی می لرزد،اما این لرزیدن ابدی نیست. زمان،ثبات دهنده به همه چیز است . بالاخره پیرمرد با فانوس روشن سر میرسد.

حسین کیانی
13 تیر 92

بیتا نجاتی و امید رستگار این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید