تلاش های زیادی خصوصا در این زمان و مکان باید انجام بشه تا یک تئاتر به روی صحنه بیاد. در نتیجه اول می خوام بابت زحمات تک تک نفرات گروه تشکر کنم. اجرا راس ساعت شروع شد و مهم ترین نکته مثبت در اجرا بازی های یکدست، روان، به جا و به دور از افراط و تفریط بازیگران بود. چیزی که می تونست این اجرا رو دلچسب کنه جسارت بیشتر در بازی و کارگردانی بود، یعنی فضای بیشتر به بازیگر برای خلق شخصیت یا ایجاد تضاد بین متن و میزانسن و بازی. متن کشش لازم رو داره اما در صحنه اخر انتظار داشتم که شخصیت ها به دنبال علت، تغییر یا برگرداندن موقعیت باشند تا انتخاب نویسنده.
نمایش به موقع و بدون حاشیه شروع شد.
صندلیهای سالن به صورت پلکانی هستند که ردیف نشستن واقعا فرقی نمیکنه.
اسم نمایش همخوانی قشنگی با موضوع نمایش داره. خصوصا وقتی بعد از نمایش دوباره اسمشو روی بروشور خوندم، به نظرم حتی جالبتر هم اومد.
داستان نمایش جذاب بود. از اون داستانهایی که تماشاگر رو مشتاق میکنه که ادامهشو ببینه. هر چند با وجود این داستان جذاب، انتظار داشتم پایانش یه ضربه ی هیجان انگیز داشته باشه. خیلی ناراحت شدم که نداشت! اوج نمایش سکوت دقیقه ی ۴۵ بود. سکوتی که انگار خیلی حرف توش زده شد. در حدی که شاید نیازی به نصبحتهای مستقیم بعدش واقعا نبود.
در مجموع راضی بودم از نمایش. نمایش روان و دوست داشتنی بود.
خسته نباشید!
آها! راستی چرا آب پرتقال و قهوه سفارش میدادن گارسون دوغ میآورد؟ تا آخرش منتظر بودم به این موضوع هم پرداخته بشه! ?
و چرا رومیریها و مقنعه دختر، انقدر چروک بودند؟