من نمیفهمم شما چرا اینقدر میترسید... ترس از مردن احمقانه ست... شاید بشه گفت میل آدما برای زنده موندن اما ترس نیست
ماروشکا : مثل یه سرباز نازی به تمام شهرای اطرافش حمله میکرد. ایتالیایی ، فرانسوی ، لهستانی ... دخترای یهودی که از ترس آلمانا به خونش پناه میاوردن اما نمیدونستن چیزی وحشتناک تر از مرگ در انتظارشونه
ژانت : شده بودم یحیی تعمید دهنده با این فرق که اون برای زندگی غسلشون میداد و من برای زندگی
هیلدا : برای تو زندگی شده فقط توی اون کوره نرفتن اما برای من هرروز توی این جهنم دست و پا زدن شده زندگی
مرد : یه مرض وقتی یه مدت به جون یه جماعت بیافته در ابتدا مرضه اما بعد از گذشت چندین سال تبدیل به عادت میشه و بعد ها نداشتن همون عادت میشه یه بیماری مهلک...
سپاس از اجرای زیباتون...
ترس از مردن احمقانه ست...از نظر من ترسی که توی این دنیا وجود داره اونی نیست که شما میگید...شای باید بهش گفت میل آدما برای همیشه زنده موندن اما ترس نیست...ترس داستانیه که بازمانده ها سر هم ی کنند