در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گردشگری | عکس‌ها | سفرنامه «یک سفر یک کتاب |دشت لزور با حسن همایون|»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:39:35

راهنمای گروه در همان ابتدای سفر به همسفران گفت که مطمئن باشید شما آدم های متفاوتی هستید؛ حاضر شده اید از خواب صبح روز جمعه بزنید برای اینکه به دامان طبیعت بروید تا هم از زیبایی هایش لذت ببرید و هم کتاب بخوانید.
شور و شوق لذت از هوا و مناظر خوش روستایی، حس خوب در کنار هم بودن و آشنایی با کتابی جدید ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه یک روز تعطیل همه ما را به سر قرار کشانده بود؛ مقصدمان روستای لزور بود؛ در مرز تهران و مازندارن. حسن همایون، شاعر کتاب آشویتس خصوصی من نیز گروه را همراهی می کرد؛ کسی که بسیاری از ما پیش از آن، با او به عنوان راهنما همراه بودیم اما این بار خودش مهمان برنامه بود.

اتوبوس به موقع حرکت به سمت مقصد زیبایمان را آغاز کرد. بعد از توقفی کوتاه برای صرف صبحانه، دوباره رهسپار روستای لزور شدیم.

زمانی که به مقصد رسیدیم باید ساعتی را از شیبی مشرف به مناظر چشم نواز بالا می رفتیم تا به مکان اتراق برسیم. مسیر را خوش خوشان طی کردیم تا به محل توقفمان، در کنار رودخانه ای و زیر سایه درختی رسیدیم. مدتی به خوش و بش و استراحت گذشت. دیگر نوبت به پرسش و پاسخ از شاعر همراهمان رسیده بود و شنیدن شعرهایش. همایون از تعریف خود از شعر سخن گفت و از نگاهی که در پس شعرهایش داشته است. تعدادی از آنها را نیز برایمان خواند تا به لذت سفر افزوده شود.

در ادامه، کسانی که مایل بودند همراه با راهنمایان گروه به سمت تنگه لاسک رفتند؛ با وجود آنکه مسیر کمی طولانی بود اما در پایان راه خنکای رود و آبشاری زبیا، انتظار همراهان را می کشید. فرو بردن سر به زیر آبشار، در گرمای ظهر یک روز میانه خرداد لذتی وصف نشدنی داشت.

زمانی که این گروه به محل اتراق بازگشت، وقت لذت از چای ذغالی و گرفتن عکس های یادگاری گروهی بود. پس از آن، مسیر رفت را بازگشتیم و به دل جاده زدیم تا برنامه ای دیگر از یک سفر، یک کتاب با خاطره های خوشش به پایان برسد.

به روایت سارا اسلامی

۲۹ خرداد ۱۳۹۶