در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گردشگری | عکس‌ها | سفرنامه «چهارشنبه سوری»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:21:04
میان آفتاب و ابر و باران حدود ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر سفر ما آغاز شد. پس از گذشتن از ترافیک سنگین تهرانِ بارانی با همسفران آشنا شدیم. به موسیقی گوش سپردیم و هم خوانی کردیم. بازی ابر و آفتاب را نظاره گر شدیم.از دیدن رنگین کمان به وجد آمدیم. پس از توقف در میانه اتوبان تهران-قم و صرف ناهار برخی از دوستان، به جاده ای فرعی و خاکی رفتیم، به کاروانسرای سنگی علی آباد که به دوره سلجوقیان تعلق دارد، رسیدیم. عظمت و زیبایی بافت سنگی دیواره های کاروانسرا ستودنی بود اما متاسفانه به دلیل کم توجهی درحال ویرانی است. پس از آن در میان باد شدید و باران به بالای تپه ای رفتیم که برج نگهبانی بر آن واقع شده بود. برجی با پله های بلند که با بالا رفتن از آن به آسمان بیشتر نزدیک شدیم و توانستیم مناظر خوش رنگ بهاری اطراف را با لذتی دو چندان ببینیم. در کنار برج و در باد سلفی های فراوان گرفتیم. رنگین کمان دوباره خودنمایی میکرد. به سمت دریاچه حوض سلطان در نزدیکی قم حرکت کردیم. باران جاده را گِلی و لیز کرده بود. اما زیبایی خیره کننده ای به حوض داده بود. انعکاس کم رمق نور خورشید بر دریاچه آن را تبدیل به آینه کرده بود. عزیزان کودک همراه ما به گِل بازی مشغول شدند. پیاده روی(قدم زدن) در کناره و دیدن تپه های نمکی از دور و هم صحبتی با دوستان همسفر سفر را دلنشین تر کرده بود. خورشید غروب کرد و در هوایی که کم کم تاریک میشد به سمت ماشین برگشتیم. گِل های کفش خود را با روش های مختلف پاک کردیم. رانندگان عزیز با رویی گشاده اجازه دادند ما سوار شویم. پس از آن به کاروانسرای پاسنگان بعد از شهر قم رسیدیم. کاروانسرایی که در دوره صفوی ساخته شده با پلانی همانند دیگر کاروانسراهای ایران. اما هنوز وقت شام نشده بود! به فضای بازی در کنار کاروانسرا رفتیم تا آخرین سه‌شنبه سال را جشن بگیریم. آجیل شیرین چهارشنبه‌سوری و شیرینی تازه و خوشمزه با چایی ذغالی ژیواری خوردیم. چشم های خود را بستیم و آرزو کردیم و بالن های رنگی خود را به آسمان سپردیم. از روی آتش پریدیم و زردی و غصه خود را به آتش داده و گرمی و سرخی اش را از آن خود کردیم. در آخر به دور آتش حلقه زده،عمو زنجیر باف و شعرهای محبوب همسفران را خواندیم. دیگه وقت شام بود! به داخل حجره ای بزرگ رفته و بر روی تخت ها تکیه زدیم و منتظر شدیم. دوستان وسواسی در کنار منقل بزرگ روند کباب شدن جوجه ها را پیگیری میکردند. پس از صرف شام همه خوشحال و شاد به سمت تهران روانه شدیم. به سرعت پلک ها سنگین شد. صدای موزیک ملایم و گاهی پچ پچ برخی دوستان به گوش میرسید. حدود ساعت ۲ نیمه شب به تهران رسیدیم. با تبریک سال نو و آرزوهای خوب برای دوستان به امید سفرهای دیگر از یکدیگر جدا شدیم.
خوشحالم که امسال، چهارشنبه‌سوری شاد و متفاوتی را در کنار تیوال و ژیوار گذراندم :)

به روایت سین.میم

۲۹ اسفند ۱۳۹۴