در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش استرالیا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:18:26
امکان خرید پایان یافته
۲۷ مهر تا ۱۲ آبان ۱۴۰۲
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۸۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
همیشه فکر میکردم استرالیایی‌ها بی‌انگیزه‌ترین آدمای دنیان، آخه انگیزه همه اینه برن استرالیا! نمیدونم چرا خدا اونجارو جدا ساخته بقیه قاره ها رو جدا!

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

ویدیوها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بلاخره توو جشنواره فرصت شد ک این اجرا رو ببینیم.

متن برام کشش لازم رو نداشت اما کار ، خوبی های زیادی داشت

دکور درست و خلاقانه ، ب همراهِ حرکات و تغیراتِ خلاقانه
بازی ها درجه یک ،، حتی بازیگرانِ پنهان
و در نهایت ، موسیقی ،، موسیقی زنده دلنشین ب همراهِ حنجره مخملیِ علی خاتمی

درجه یک بودید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سر که می کشم به هوایی دور
سر می کنم به آن هزار حفره پیچ در پیچ زمان
و تک به تک رد می شوم از تمام آن روزها،احوال
تن می دهد به عبوری که سال‌هاست رفته است،اما انگار هنوز اینجاست
همین گوشه و کنارها
همین جا در این بغض واشده از دوری شان
سر به سر می گذارم با خودم با کودکی ها
با همان صدای خنده های پیچیده در حیاط همان حوض آبی میان
که سه‌چرخه کوچکی را پا می زدم و آفتاب خودش را ریخته در چشم هایم
و برق می زند ... دیدن ادامه ›› طلایی موهایم روی شانه ها
و هوای بهار شیراز که پر از عطر نارنج و یاس و شیطنتِ شادگونی که برخاسته بود تا آسمان
و خواهرم می خندید و می گفت زودباش تندتر پا بزن
تنم را کشیده بودم جلو تا دسته هاو آینه ها،فشار می آوردم به پاها و رکاب،
انگار آینده آنقدر نزدیک بود که عنقریب با پازدنی دیگر به آن می رسیدم
و چه می دانست کودک سرخوش آن روزها،فردا چیزی نیست جز جدایی ها
جز اندوهی که تا همیشه بر دلمان پاشیده و انتظاری که تا ابد به دورمان پیچیده
چه می دانست حیاط و حوض و باغچه،دیوارهای سیمانی تنهایی می شود که دیگر
هیچ نیرویی تکانش نمی دهد،درهمش نمی ریزد و کنارش نمی زند
سر می کنم به آن روزها گم می شوم در آن پیراهن سفید خالدار
که می رفتیم میان حوض و تن به آب می دادیم و گمان می کردیم به فتح دریا
و عشق شبیه همان فواره ایی بود که بالا می رفت و می ریخت بر سرورویمان
دلمان را سیرابِ خیسی معطری می کرد از نشئه بوها و بازی ها
و رها نمی کردیمش آن شعف را تا خورشیدی که رم می کرد و می رفت پشت ابرها.
سر می کشم به امروز به همین حال و احوال
به همین گذر سالهایی که به راستی چون باد گذشت و هر چه داد و نداد
جایش اندوه بر جای گذاشت
قلمتون مانا🌹
۱۰ آبان ۱۴۰۲
امیرمسعود فدائی
مجتبی جان کاش نظرت پیرامون خود نمایش رو هم بهمون بگی🙏🏻🙏🏻🌹🌹
سلام
ارادت 🙏🏻🌻
حکایت استرالیا
حکایت بودن و ماندن و نفس کشیدن
در هر جایی الی وطن هستش
تلاش برای دم و بازدم بیشتر
برای جان کندن و بقا کنار بیگانه ها
برای اثابت امن نبودن سرزمین مادری
برای ... دیدن ادامه ›› خلاص شدن از درد و رنج و سختی های ظالمانه
چراکه وقتی در دیار خود
ابتدایی ترین و حداقل ترین امکانات
بار زور و ظلم و بی عدالتی
بین مردمان ما تقسیم میشه
دو راه بیشتر برای آدم نمی مونه
یا بودن و ساختن و سوختن
یا رفتن و هر چیزی رو به جون خریدن
آخه وقتی درد به مغز استخون بیمار میرسه
وقتی هیچ مسکنی قادر به آروم کردنش وجود نداره
اونجا تنها جایی هستش که
هم بیمار و هم دکتر
جفت شون یه آرزو دارند
یا معجزه خیلی سخت
یا مرگ زودرس
آره
وقتی چیزی خوشحالت نمیکنه
وقتی چیزی آرومت نمیکنه
درد دیگه تبدیل به خود آدم میشه
و هر روز باهاش زندگی میکنه
زندگی که نه
اون درد هستش که روز رو شب میکنه
چون که اون آدمه فقط
به آرزوی دکتر و مریض فکر می کنه
فکر کردن به رفتن تلخ
یا گذروندان روزگار سخت
۱۱ آبان ۱۴۰۲
مجتبی مهدی زاده
سلام ارادت 🙏🏻🌻 حکایت استرالیا حکایت بودن و ماندن و نفس کشیدن در هر جایی الی وطن هستش تلاش برای دم و بازدم بیشتر برای جان کندن و بقا کنار بیگانه ها برای اثابت امن نبودن سرزمین مادری برای ...
🌹🌹🙏
۱۱ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اسم نمایش باعث می شه ناخودآگاه فکر کنیم نمایش در مورد استرالیا است یا در اونجا اتفاق می افته اما شاید فقط برای تداعی دوری و تنهای این جزیره از ... دیدن ادامه ›› اسمش استفاده شده نمایش در مورد ظلم ها،جبرها، مرزها،کشتارها،و تمام زشتیهای است که ممکنه زنان در جوامع مختلف به خصوص جوامع سنتی خاورمیانه ای تجربه کنن.
در صحنه با سه جعبه فلزی تابوت مانند شیشه ای و سه سکوی چوبی که در ارتفاع با هم متفاوت هستند مواجه ایم.
سه کاراکتر،سه تابوت و سه سکو من رو یاد تثلیث و سه گانگی انداخت اما اینجا با پدر پسر و روح القدوس مواجه نیستیم با " زن ، زنده ماندن و آزادی " مواجه ایم.
کاراکترها از تابوت بر می خیزند تا داستانشون رو برای ما تعریف کنند و دوباره مجدد به تابوت بر می گردنند.
دو شخصیت مرد در سایه کاراکتر زن نقش پیدا می کنن و همینطور مردان غایبی که که باعث شدن زن رهایی و آزادی اش رو نه روی زمین که در آسمان و دریا جستجو کنه، وقتی به عمق تاریک دریا (آفرینش انسان در تاریکی سه گانه است) فرو می ره احساس رهایی بیشتری داره تا روی زمین، با حسرت به موج های دریا نگاه می کن و برای فرار دورترین نقطه زمین رو انتخاب می کنه، تلاش برای رسیدن به آزادی نیاز به زبان و نژاد مشترکی نداره حتی پسر لال هم می تونه عمق این خواسته رو درک کنه و همراه بشه با زن برای رسیدن به سرزمین موعود اتوپیای که پر از مهاجر از کارتون مهاجران تا نمایش استرالیا و همچنان هم این مهاجرت ها به لطف شرایط جوامع ادامه داره!
بازیها خوب بود،موسیقی زنده کار خیلی دلنشین و جذاب بود، حرکت سکوها و نورپردازی صحنه های زیبایی خلق کرده بود.
با آرزوی موفقیت برای گروه
ممنون از حضورتون و سپاس از اینکه هر آنچه در ذهن داشتم رو به زبان اوردین.
۱۰ آبان ۱۴۰۲
ممنون از شما و از درک عمیقی که به نمایش ما داشتین❤️
۱۰ آبان ۱۴۰۲
حسنا قبادی
ممنون از شما و از درک عمیقی که به نمایش ما داشتین❤️
♥️🙏🏻
۱۰ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید