در روزهای پایانی، موفق به دیدن این نمایش شدم.
هرچند سه سطح انتظار از کیفیت نمایش با مشاهده نام استاد محمد یعقوبی بالا میره و صد البته که این انتظار برآورده نمیشه!
با اینکه نمایش با پرسشی در مورد درستی یا نادرستی دروغ شروع میشه، ولی به نظر من موضوع این نمایش بیشتر به ملاحظه کاری آدم ها برمیگرده که ضرورت زندگیه.
یک دروغ بزرگ (مثل خیانت در نمایش خشکسالی و دروغ) میتونه ساختمان یک زندگی رو یک شبه ویران کنه. دروغ های کوچک یا عنوان کردن واقعیت های تلخ به صورت ناخوشایند و بدون ملاحظه هم در صورت تکرار شدن در طی زمان (مثل شش سال در نمایش برلین) میتونه ساختمان یک رابطه رو ذره ذره ویران کنه.
پس موضوع، صرفاً حل کردن آخرین دعوا و مشاجره نیست، چون بقیه زخم ها هنوز بر ساختمان این رابطه وجود داره و با حل شدن آخرین بحث موجود، هنوز امکان بر هم خوردن رابطه خیلی زیاده و روز دیگه ای از جای دیگه ای ضربه میخوره.
نمایش میخواد بگه: اگر دروغ های بزرگ نمیگین و مثلاً خیانت نمیکنید، در مسائل کوچک هم بی ملاحظه نباشید. چون هردو به یک اندازه میتونن به رابطه آسیب بزنن.
پیام این نمایش بطور خلاصه در گفته بزرگی نهفته است به این مضمون که "مشکلات رو با همون طرز فکری که تولیدشون کرده نمیشه حل کرد"...
چرا اغلب ما فکر میکنیم در بیشتر زمینهها خبره و متخصصیم!؟ دود این توهم -که بخش مهمی از فرهنگ ماست- به چشم کی میره!؟
"ما مجبور به انتخاب هستیم و هر انتخابی ممکن است ضایعهای جبران ناپدیر باشد. مدینه فاضله(بخوانید زندگی سراسر خوشبختی) نه تنها تحقق ناپذیر است، که مفهومی ناسامانمند هم هست و تلاش برای ساختن بهشت روی زمین، ناگزیر به جباریت میانجامد. آرمانها و اصول اخلاقی بسیار خوبند اما نهایتی دارند و باید در افق تواناییهای انسان قرار داشته باشند."
هرچند در ابتدا اسم برلین ذهن مرا به سمت آلمان و شهر برلین برده بود اما با شروع تئاتر از اشتباه بیرون آمدم.
من دوست دارم از نویسندگان کار و کارگردان را به خاطر انتخاب این موضوع جذاب و چالش برانگیر سپاسگزاری کنم. هرچند از کارگردان برای اداره بخش مشارکتی تئاتر راضی نیستم، چون حداقل در این شبی که من اجرا را دیدم تمام ارتباط نمایش با فلسفه و عقاید آیزیا برلین قطع شده بود چنانکه در پایان کار بعید بود که تماشاگران ارتباط قویی بین نمایش و عقاید برلین پیدا کنند.
در پایان هرچند دوست دارم راجع به Dilemma صحبت کنم، اما این کار را برای تیاتری دیگری می گذارم و شما را دعوت می کنم چند خط بالا از آیزیا برلین را دوباره بخوانید.
پرانتز از من است نه برلین