کالیگولا در مواجهه با مرگ معشوقهاش دگرگون میشود. آگاهی از مرگ و این حقیقت که انسانها میمیرند و هیچ کس خوشبخت نیست، او را به سمت جنون سوق میدهد. از نظر کالیگولا، زندگی ارزشی ندارد و همین پوچی او را به سرحد ابتذال و اشتباه میاندازد. این نمایشنامه از نظر کامو، یک نمایشنامهی «ایده» است و بر اساس ایدهی پوچی، که کامو به آن معتقد بود به رشته تحریر درآمد.