در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش قند خون
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:58:58
امکان خرید پایان یافته
۱۳ تا ۲۲ مهر ۱۳۹۶
۱۷:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان
کام کارگرای کارخونه‏ قند تلخه، یه مرد پیدا نمی‌شه به دادشون برسه؟ اگه خوب گوش کنی آه بلند کارگرای کارخونه‌ی ارج و داروگر هم می‌‏شنوی...

راه های ارتباطی با تئاتر باران: سایت اینستاگرام کانال تلگرام

گزارش تصویری تیوال از نمایش قند خون / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› رونمایى از تیزر نمایش "قند خون" در آستانه اجرا در فجر

›› نوید بازگشایی کارخانه قند ورامین در شب‌پایانی نمایش "قند خون"

›› آینده قابل‌واگذاری نیست

›› شگفتی چهره‌هایی که دیده نمی‌شوند

›› یادداشت کهبد تاراج برای نمایش «قند خون»

ویدیوها

مکان

خیابان فلسطین، پایین تر از خیابان انقلاب، پلاک ۲۹۲/۱
تلفن:  ۶۶۱۷۶۸۲۵، ۶۶۱۷۶۸۱۲

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
هزاران درود بر تک تک شما عوامل اجرای این تیاتر

خانوم لیلی عاج به شما تبریک ویژه باید گفت که توانستید صدای مظلوم را بشکلی رسا و بسیار بسیار ... دیدن ادامه ›› زیبا انعکاس دهید بطوریکه ارتعاش آن در قلب من ماندگار شد ...
خانوم الهام شعبانی شما عالی بودید ...
آقای ارسطو خوش رزم شما فوق العاده بودید ...
و خانوم پریا وزیری شما هم عالی بودید ....


فردا آخرین اجرا هست صادقانه میگم که از دست ندین ...
امیرمسعود فدائی این را خواند
زهره مقدم، محمد رحمانی و hirbods این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شگفتی چهره هایی که دیده نمی شوند

نمایش قند خون را شب گذشته دیدم. پیش از این و در زمانی که نمایش در مجموعه تئاترشهر بروی صحنه می رفت از اخبار و اطلاعات فضای مجازی درباره کار بسیار شنیدم و حال که به واسطه خوشبختی شخصی من، هم زمان در سالنی بروی صحنه می روم که تنها چند ساعت قبلش عوامل این نمایش هم هنرنمایی داشتند.

از دغدغه اجتماعی نمایش با خبر بودم و می دانستم قرار نیست با فضایی غیر رئالیستی مواجه شوم. شاید به رسم مرسوم این دست نمایش ها با دغدغه اجتماعی بر طبق انتظارم نیز شروع شد. فضایی رئالیستی با بازی های نزدیک به زندگی واقعی و فضا سازی و دیالوگ های شبیه خودمان. نمایشی از خانواده ای با انبوهی از مشکلات ریز و درشت و امیدواری که در ته دلشان همیشه هست. خانواده ای ساده که با شوخی کوچک به اوج سرخوشی می رسند و در فشار مشکلات زندگی سعی می کنند سرخی صورت خود را با سیلی حفظ کنند.

در این میان چیزی که برای بیش از همه شگفت زده ام کرد بازی بازیگران این نمایش بود. اجراهایی که شاید در مواجه اول بگوییم خب اینکه کاری نداره ... دیدن ادامه ›› و عین دها فیلم و نمایش اینچنینی هست که تا به حال دیده ایم. اما کسی که قدری با دغدغه بیشتر مبحث بازیگری را پیگیری کرده باشد متوجه میزان انرژی که این دست بازی ها از بازیگر می گیرد خواهد شد و اینکه بازیگر پس از پایان اجرا برای دقایقی رمق ایستادن حتی ندارد. بازی هایی که در کنار استفاده از تکنیک های ظریف نیازمند سطح بالایی از انرژی درونی و احساس است.

ارسطو خوش رزم در قامت یک کارگر زحمت کش با پرسونای درونی مردی خانواده دوست و در ظاهر بیرونی کسی که تصور می کند باید در این جامعه گرگ بود تا پاره پاره نشد یک بازی بیاد ماندنی از خود ارائه می دهد. مردی که در پس نام کوهستان و صلابت مردانه با آن صدای گرفته که این یکی به طرز محسوسی همخوانی دارد با حال طبقه اجتماعی که بازی می کند، اما در عین حال چشم دیدن ذره ای از ناراحتی همسر را ندارد و در پس همه الدرم بلدرم ها روح لطیفی را به نرم ترین شکل ممکن نمایش می دهد و هر بیننده ای از دیدن اجرایش کیفور می شود. ایفای نقشی به شدت متفاوت از حضور های قبلی او بروی صحنه تئاتر.

الهام شعبانی که با سطح انرژی مثال زدنی روی صحنه و با فیزیک خاصی بدنی خود و در عین حال قدرت بالای بداهه پردازی و بیان پرسرعت دیالوگ ها، ریتم و ضرب آهنگ صحنه را به خوبی حفظ می کند. زنی رنج کشیده که باز او هم با خش صدایش که نشان دهنده عمق فشار زندگی است همچنان شوخ طبعی برای اطرافیان و دلبری از همسر را خوب بلد است. وزنه تعادل خانواده و کسی که سعی می کند با از خود مایه گذاشتن، تعادل فشار زندگی را در کنار اندکی سرخوشی برای سربریده نشدن امید در خانواده حفظ کند. شعبانی سالادی خوش رنگ و طعم از مجموع تکنیک و احساس برای هر بیننده ای فراهم کرده و هر بازیگر دیگری را در حسرت پارتنر بودن با او می سوزاند

پریا وزیری شاید در بین بازیگران نمایش از نظر فیزیکی و میزانسن دارای کمترین میزان حرکت باشد و بیشتر در مقابل بازی پر دیالوگ و حرکت سایر بازیگران حالت ایستایی تر داشته باشد اما قطعا این ساکن بودن نه تنها نقطه ضعف نبوده بلکه فرصتی بوده برای او تا بتواند وجه احساسی و مظلوم بودن خانواده را بیشتر به نمایش بگذارد. بازی احساسی او در صحنه ای که خبر مرگ مهمان خانه را می شنود قطعا در ردیف بهترین بازی های امسال تئاتر است و نیازمند ذره بین برای دیدن کیفیت کارش نیستیم چرا که به وضوع قابل درک و لمس است

شاید تنها نقطه ای که با اثر مشکل پیدا کردم پایان بندی نمایش است. جایی که انگار سازنده اثر همانند شخصیت های نمایش که در فضای زندگی خود در میان بیم و امید معلق هستند، او نیز معلق مانده است که نمایش را چگونه به پایان برساند. برداشت درست از سوی کارگردان، میزانسن بندی منطقی و معقول که در عین محدود بودن فضا برای شما تکراری و خسته کننده نمی شود، طراحی صحنه کاملا در اختیار اثر که در دل خود انگار همه آنچه می خواهد نمایش بگوید را به وضوح به مخاطب نشان می دهد و بازی خوب بازیگران همه اینها می توانست با پایانبندی اندکی دراماتیک تر بیشتر در ذهن مخاطب ماندگار شود. منظورم حتما نتیجه گیری قطعی نیست بلکه حداقل ترسیم نقطه ای که به تماشاگر بگوید شاید این خانواده احتمال داشته باشد به آنجا برسد. در حال حاضر نمایش با این پایانبندی بیشتر یک مستند قوی و تاثیر گذار اجتماعی است و شاید هدف گروه اجرایی و کارگردان نیز همین بوده اما سلیقه شخصی خود من در اینجا تمایل بیشتری به پایانی دراماتیک با تاثیر گذاری بیشتر دارد.

و در پایان باید به حال روز تئاتر این روزها بسیار گریست که نمایش های شریف و دغدغه مندی مثل قند خون باید سخت درگیر چگونگی فراخواندن مخاطبین باشند و آن وقت مثلا نمایش های بی هویت و بی کیفیت به ضرب هزار سرخاب سفیداب فقط به قصد چپاول جیب مخاطبین بروی صحنه بروند. جای تاسف دارد کارگردان و بازیگران جوان تئاتر در زیر چرخ دنده های شرایط اسف بار تولید تئاتر له شوند و بعد انبوهی مزخرفات حال بد کن باید کارخانه بچاپ بچاپ درست کنند.

توصیه می کنم تا به اتمام نرسیده فرصت دیدن آن را از دست ندهید
پرند محمدی و گلشن قربانیان این را خواندند
farhad riazi، ابرشیر و محمد رحمانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«شیرینی تلخ»

«قند خون» نمایشی است که با رگه هایی از تفکرات مارکسیستی نوشته شده و هویت اجرایی آن در بستری از رئالیسم ظهور و بروز پیدا می کند. ... دیدن ادامه ›› طبق نظریات مارکس در کشاکش بین دو طبقۀ بورژوا و پرولتاریا، وقایع تاریخی رقم می خورند و میان برداشت های متفاوت از مارکسیسم همگی تفکرات بر این اصل اتفاق نظر دارند که واژگونی نظام سرمایه‌داری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کارمزدی و ایجاد جامعه‌ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر به نتیجه ای همچون پایان ازخودبیگانگی انسان منجر خواهد شد.
این نمایش اثریست است اجتماعی که یکی از بحران های جامعه و عوامل بروز آن را به زیر تیغ انتقاد می کشاند و با ورود کردن به یک سلول بنیادی از پیکرۀ آن که زندگی خانوادگی یکی از قربانیان این بحران است، به بازگشایی کلی کالبد ماجرا و ابعاد گسترده تری از وجوه آن می پردازد. در سال 1381 کارخانۀ قدیمی قند ورامین به دلایل متعددی از جمله کمبود مواد اولیه و شکر خام به تعطیلی کشانده شد. در پی این اتفاق 285 کارگر رسمی و قراردادی این کارخانه بیکار شدند و بسیاری از خانواده های آنان به این خاطر دچار مشکلاتی حاد و وضعیت هایی وخیم و ویرانگر گردیدند. خط روایی داستان نمایش بر حول زندگی کوهستان صفامنش؛ کارگر بیکار شدۀ کارخانۀ قند که به همراه همسرش؛ پروانه و خواهر تازه طلاق گرفته اش؛ شیرین در خانۀ محقرشان زندگی می کنند شکل می گیرد.
تمامی اسامی شخصیت های نمایش با تأکید بر ویژگی های حقیقی شخصیتی شان توسط نویسندۀ نمایشنامه انتخاب شده اند. کوهستان مردیست همچون کوه که هر چند در زیر فشار طبقاتی و زندگی بحران زده اش دارد خرد و خمیر می شود اما همچنان خروشان است و ستیزه جو. مرد است و مغرور و با غیرت، نمی تواند خانواده اش را در چنین وضعیتی ببینید و آماده است تا برای بهبود وضع موجود حتی جانش را به مخاطره بیاندازد تا خانواده اش را در آرامش و رفاهی نسبی ببیند. پروانه؛ همسر کوهستان مانند پروانه به گرد شمع وجود او می گردد. زنیست که مفصل و محور اصلی خانواده است و مدام مردش را تر و خشک می کند، آدمیست ساده و عامی که به تمامی عاشق شوهرش است و تمامی زندگی خود را در مردش و زندگی مشترکشان در چهارچوب همین خانۀ محقر خلاصه و مجتمع شده می بیند. او همچون یک نقطۀ اتصال مستحکم از فروپاشی اجزای خانواده که بر اثر شرایط نامساعد به وجود آمده، مستعد فروپاشی اند جلوگیری به عمل می آورد. شیرین؛ خواهر کوهستان بر خلاف معنی نامش روزگاری تلخ دارد، به تازگی از همسرش جدا شده و به امید آنکه دوباره او را در کنار خود ببیند و سربار خانوادۀ برادرش نباشد، تمامی مهریۀ خود را به شوهر سابقش بخشیده؛ اما او حاضر به بازگشت به زندگی مشترکشان نشده و شیرین را در برزخ بلاتکلیفی رها کرده است. شیرین در یک بحران روحی به سر می برد، بحرانی که موجبات افسردگی او را فراهم کرده تا جایی که تصمیم به خودکشی گرفته و اقداماتی را نیز برای صورت دادن تصمیمش انجام داده تا در موقع مناسب و با حصول آمادگی بیشتر به این کار مبادرت ورزد.
در مبحث طراحی صحنه بازیگران را در میان کوهی از قند های شکسته و نشکسته می یابیم. طراحی و نظامی که ارجاعات معنایی و تلمیحی درست و مناسبی دارد. انسان هایی که در میان انبوهی از شیرینی های صوری محصورند اما جز تلخی نصیبی نمی برند و در فضایی از تلخی های بی پایان حاصل از وضعیت وخیم زندگانی شان دست و پا می زنند. این طراحی صحنه جنبه هایی نمادین نیز دارد چنانکه در بسیاری از صحنه ها پروانه را در حال شکستن قندها می بینیم و گویا او با شکستن کله قندها که همچون کوه هایی از مصائب و مشکلات زندگیست قصد خرد کردن این دشواری ها و سدهای مستحکمی را دارد که جلوی جاری شدن خوشبختی به برکۀ کوچک این خانه را گرفته اند. این طراحی صحنه با وجود محاسنی که از لحاظ معنایی، نشانه شناسی و جنبه های سمبلیک و نمادین دارد، دچار ضعف هایی نیز هست. برای نمونه باید گفت که با توجه به فضای رئالیستی اثر و همچنین بازی های تماماً رئالیستی و واقع گرا، لازم است تا این ویژگی در طراحی صحنه نیز اندکی ظهور و بروز بیابد اما شاهد چنین اتفاقی نیستیم. فرشی، سماوری، سطلی، میزی، ساعتی، تلویزیونی، رادیویی، یخچالی ... هیچ چیزی از لوازم زندگی و آنچه که به طور معمول در اتاق یک خانه به چشم می خورد را بر صحنه نمی یابیم که این جریان با توجه به سبک اجرایی کار، قدری متناقض و ناهماهنگ جلوه می کند.
در مورد بازیگری باید گفت که با بازی هایی دقیق و کار شده روبرو هستیم که قادرند تماشاگر را با خود درگیر و همراه سازند. ارسطو خوش رزم و الهام شعبانی را در کارهای قبلیشان دیده ام و باید گفت که در نقش های فعلی توانسته اند به فاصلۀ قابل توجهی با نقش های پیشین خود دست یابند و آن صیرورت و دگرگونی لازم که می باید در ایفای شخصیت جدید لحاظ شود را به خوبی پیاده می کنند. تعامل ها و بده بستان های خوش رزم و شعبانی در بازی های این نمایش نبض اصلی داستان نمایش را در دست دارد و این دو موفق گردیده اند که در این زمینه به کیفیتی مطلوب دست یابند. پریا وزیری که از لحاظ ظاهری شباهت عجیب و غریبی با مهرداد صدیقیان؛ بازیگر سینما و تلویزیون دارد را برای بار اول بود که بر صحنۀ تئاتر می دیدم. وزیری با ارائۀ یک بازی حسی و پر تنش توانسته است تا پا به پای خوش رزم و شعبانی حرکت کند و در این میان چیزی کم از آنان نداشته باشد. او شخصیت یک دختر ساده و معمولی از یک خانوادۀ طبقۀ پایین که اسیر جبر زمانه و محیط نامساعد است را به خوبی بیرونی می کند و با تحقیق و مطالعه بر افسردگی و عوامل و عوارض آن توانسته تا نشانه های یک مبتلا به افسردگی را بر صحنه بیرونی سازد.
در کنار محاسن این نمایش و برخی ضعف های اندک شمار که عنوان شد سه نقیصه و کمبود نیز به چشم می خورد؛ یکی طولانی شدن بیش از حد صحنه های درگیری و کشمکش بین کوهستان و خواهرش است که در برخی از موارد زیاده از حد لازم به نظر می رسد و جز تخریب اعصاب تماشاگر کاربرد دیگری نمی یابد. دیگری در مورد تعویض صحنه هاست که با تاریکی دادن طراحی شده اند. در برخی از این تعویض ها نور می رود و وقتی می آید ما شاهد یک دقیقه و حتی چند ثانیه بعد هستیم؛ یعنی یکی دو تا از این تعویض صحنه ها اضافی است و به راحتی میشد تا بدون تعویض صحنه به نمایش درآیند. اگر بنا به این است که ما مثلاً ده ثانیه بعد را ببینیم دیگر لزومی به تاریکی دادن و سپس روشن شدن صحنه نیست بلکه با یک انتقال و جابجایی در قالب یک میزانسن به راحتی می توان این صحنه ها را ترسیم کرد و از کار اضافی ممانعت به عمل آورد آن هم با توجه به اینکه صحنۀ قبلی دقایقی معدود و محدود بیش به طول نیانجامیده است.
مورد دیگر مربوط می شود به پایان بندی اجرا؛ زمانی که نور تماشاگر به عنوان اعلام پایان نمایش داده شد، بنده به راستی باور نداشتم که نمایش به پایان رسیده است. اینکه در کلیت این اجرا هیچ راهکاری برای برون رفت از بحران ارائه نمی شود و تنها روایتگر برشی مستندوار از یک زندگیست را نمی توان عیب و ضعف دانست و در حساب نقیصه اش آورد؛ اما پایان بندی یک نمایش انتقادی - اجتماعی به این نحو، بدون اینکه در موقعیتی ویژه دراماتیک شود تا بتواند در جهت رسالت این نمایش به پیش رفته، شوک وارد کند، مخاطب را در اندیشه ای غرقه کند و برانگیزاننده باشد را می توان جزو ضعف ها و نواقص نمایشنامۀ این اثر دانست. پایانی را که شاهد آن هستیم تنها می تواند قدری مختصر آن هم به طور موضعی، تلخی هایی که در طول نمایش شاهد آن بوده ایم را اندکی تسکین بخشد و به اصطلاح یک پایان شاد یا (happy end) را رقم بزند؛ اما اینچنین پایانی آن هم در چنین نمایشی با این رسالت و این بنیاد تفکری انتظار نمی رود و مناسب نیست. دقیقاً مانند این است که یقۀ کسی (تماشاگر) را بگیریم، چند کشیدۀ جانانه نثارش کنیم، به در و دیوارش بکوبیم و بر زمینش بزنیم، سپس بالای سرش بنشینیم و قدری مادۀ بی حسی موضعی بر زخم ها و آسیب هایش بمالیم و بگوییم آرام بگیر، ببخشید که دردت آمد، حالا دردهایت را فراموش کن!
با این حال چنین نمایشی در وضعیت اجتماعی فعلی ما اثریست شریف و به امثال آن بیش از اینها نیاز داریم. امید است که چنین آثاری برای وضعیت ها و بحران های مشابه این نیز در سایر عرصه های اجتماعی باز هم در فضای تئاتر ما اتفاق بیافتد، چنانکه یکی از رسالت های اصلی تئاتر همین است که فریاد مردم زمانۀ خود را در میان مصائب، محرومیت ها، آسیب ها، حرمان ها و آلام بشری از جگر برآورد تا به آگاهی عمومی جامعه انجامیده و چه بسا سردمداری را به بیداری بکشاند و اقدامی مؤثر در جهت بهبود شرایط انجام گیرد یا اینکه مردم را با دردهای یکدیگر آشناتر ساخته و در پرتوی آگاهی به دست آمده از این قبیل مصائب و اتفاقات در آینده پیشگیری به عمل آورد.

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)
لیلی عاج و کیوان اسماعیلی این را خواندند
مریم رودبارانی و محمد رحمانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید