در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش ژستن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:30:21
امکان خرید پایان یافته
۱۶ خرداد تا ۱۶ تیر ۱۴۰۱
۱۸:۳۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۶۰,۰۰۰ تومان

"ژَستَن" به دنبال ارائه تجربه ای در روایت دراماتیک از تاریخ  در بازه زمانی ۱۲۹۹ تا ۱۴۰۰ خورشیدی است، این تجربه را در ساختار پرفورمنس ببینید.

  • درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شود.
  • برای مشاهده نشانی پارکینگهای نزدیک پردیس تئاتر شهرزاد و بوتیک تئاتر ایران لطفا اینجا را کلیک نمایید.

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، جنب پردیس تئاترشهرزاد، شماره ۷۴، بوتیک تئاتر ایران
تلفن:  ۶۶۷۶۱۴۲۳ - ۶۶۷۵۱۰۴۶ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۸۴ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۷۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید


چه مقدار تحمل دیدن وقایع دردناک در یک ساعت را دارید؟
اتفاقات صد سال اخیر، دیدن صحنه های که هر کدام میتواند تو را به تنهایی بشکاند.
اما ... دیدن ادامه ›› تاریخ و تاریخ نویسان آیا همیشه وقایع را درست میگویند، سهوی و عمدی در کار نیست؟
عکس ها درست بود، اما‌ گاهی روایت غلط بود و گاهی زمان غلط بود.
فیلسوف بزرگی گفته: تاریخ را فاتحان مینویسند!!
در خیابان نوفل لوشاتو، کنار تئاتر شهرزاد، ساختمان متروکه بیمارستانی قدیمی است که انروز تبدیل به بوتیک تئاتر شده است.
از در وارد ساختمان ۳ طبقه بیمارستان میشوید.
بیمارستان به نظرم جزو معدود جاهایی هست که مرگ و زندگی را توامان باهم میبینی!
پس از گشتن در اتاق ها، از سردخانه خارج میشوید!!
گاهی اینجا برای شفا هست و گاهی آخر خط!

صحنه های اتاق ها از نور، طراحی، رنگ ، موسقی، حتی دمای متناسب با فضا بسیار عالی بود.
یک سکانس فقط عکس طالقانی بود در گوشه ای و سوراخی در سلول سیگارهای کشیده شده طالقانی و بوی سیگار در سلول بسیار شبیه سازی جالبی بود.
در اتاق دیگر، صدای شجریان، صدای خسرو آواز ایران بود.
در جای دیگر زلزله رودبار!
یک قرن خاطره این بوم را پس و پیش نظاره میکردم. گاهی چنان بغضی گلویم را می‌گرفت که توان ادامه دادن راهرو را نداشتم!
ساعت روی دیوارهها زمان های خاصی در تاریخ این مملکت را نشان می‌دهد.
برخی از وقایع مهم بخاطر سانسور در کار نبود!!
سقوط هواپیمای اوکراینی
کوی دانشگاه
۲ خرداد
وقایع ۸۸



✅ ما فقط توانستیم مرگ را آنقدر که رقت انگیز این زمان واقعی باشد.نشان دهیم"

پ.ن: اگر به تاریخ و سائل اجتماعی ایران علاقه دارید کار میتواند برایتان لذت بخش باشد.

بهتر است تیک افشا را بزنید!
نوشته شما جذابیت کار را برای کسی که ندیده است کم میکند.
۱۲ تیر ۱۴۰۱
سپاس که آمدید🙏🌹
۱۲ تیر ۱۴۰۱
سید حسام حجازیان
بهتر است تیک افشا را بزنید! نوشته شما جذابیت کار را برای کسی که ندیده است کم میکند.
سپاس
۱۲ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر کلاهی را سَری بوده است...
هر پوتینی را پایی...
و هر کوله‌ای را پشتی...
سری از ما...
پایی از ما...
و پشتی از ما...

شلمچه-۱۹۸۲



(این نوشته زیرنویسِ یکی از تصاویر بود که دوست داشتم جداگانه بنویسمش اینجا.)
ممنون که آمدید🙏🌹
۰۹ تیر ۱۴۰۱
آرمان طیران
ممنون که آمدید🙏🌹
ممنون از توجهِ شما 😊
۰۹ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
۰۰:۳۲
شب بود. دو ساله بودم و بغلِ مامانم نشسته بودم. همه جلوی تلویزیون بودیم و بقیه که می‌‌فهمیدن فوتبال و جام‌جهانی و برزیل یعنی چی، بازی رو ... دیدن ادامه ›› تماشا می‌کردن و من که هیچ‌کدوم اینا رو نمی‌فهمیدم فقط به رنگِ سبزِ چمن نگاه می‌کردم. چراغِ توی هال شروع کرد تکون خوردن. نگاهش کردم. چراغِ سقفی می‌چرخید و اون نوری که از لامپِ صدِش توی حباب پخش می‌شد هم باهاش توی اتاق می‌چرخید. بعدش یادمه توی کوچه بودیم. بقیه‌ی همسایه‌ها هم توی کوچه بودن و باز من نمی‌فهمیدم زلزله یعنی چی و فقط با خواهرم به پیژامه‌ی همسایه‌ می‌خندیدیم.
خیلی سال گذشت تا فهمیدم اون شب چه اتفاقی افتاده... منجیل و رودبار، سال ۶۹.

مهرداد... لطفاً برگرد، دوستِت با توپِ فوتبال منتظرت نشسته.




خیلی کم پیش میاد این سبک کار/اجرا رو برای تماشا انتخاب کنم. چون همیشه یه "خب حالا که چی؟" تهِ ذهنم هست! ولی وقتی توی موقعیتش قرار می‌گیرم خواسته ناخواسته با بعضی قسمت‌ها همراه یا حتی درگیر میشم. ژستن هم همین‌طور بود. از بازی‌ها و داستان‌ها بیشتر با قسمتِ منجیل و اتاقی که پسری چهل‌سال دلتنگِ بغلِ مادرش بود ارتباط برقرار کردم. اما بیشتر از بازی‌ها، عکس‌ها درگیرم کرد. تصاویری که با دیدنِ بعضیاشون بی‌اختیار چشمِ راستم اشک می‌ریخت و چشمِ چپم تماشا می‌کرد...
حیف از این مملکت که هیچ وقت یه آبِ خوش از گلوش پایین نرفته...



(شروعِ کار هم برای من خیلی عجیب بود!
نوشته‌های مختلفی که تصادفی بین افراد تقسیم می‌شد و این نوشته سهمِ من شد...

"از نشانه‌ها استفاده کنید؛ جهان زیر زمین، به خواب‌ رفتن‌، رستاخیز."

آیا ایمان نمی‌آورید؟! 😅)
تو لیستم بود. احتمال اشک مرددم کرد
۰۹ تیر ۱۴۰۱
میم
امیرمسعود، شاید یه نفر رو حساب اینکه تو همه ی پست ها رو میخونی، زیر یه پستی یادت کرده باشه، و الان ک نخوندی حسِ بدِ غیبت گرفته باشه. حالا خود دانی
فدایی بر تمامِ اعمالِ شما ناظر است، آیا نمی‌اندیشید؟ 😁😁😁
دیر و زودم داشته باشه، سوخت و سوز نداره قطعاً 😋
۱۱ تیر ۱۴۰۱
میم
ای شیطونا، پس همه تون تو تیم دختر داییم هستین
متاسفانه منم هر چقدر می‌خوام توی تله‌ی شیطان نیفتم، ولی باز یه وقتا توی تیمِ دختردایی هستم 😅 انگار آدم مجبور میشه 😂🤦🏻
۱۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید