در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش کالاندولا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:19:35
امکان خرید پایان یافته
۲۳ بهمن تا ۲۷ اسفند ۱۳۹۷
۱۵:۰۰، ۲۱:۰۰ و ۲۲:۱۵  |  ۴۵ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان
چند ساله که یازده سالته؟ هنوز هم فقط با چراغ روشن خوابت می‌بره؟ طبیعیه. چون هیچ وقت، هیچ چیز، از یاد هیچ کس نمی‌ره.

یادداشت کارگردان:
اگه این همه سال داشتی تلاش می‌کردی که از ذهنت پاکش کنی و پیش خودت فک می‌کنی که موفق شدی، کالاندولا برات انتخاب مناسبی نیست.

توجه:
۱. این نمایش یک اجرای محیطی است، شماره صندلی‌ها تنها به منظور فروش بلیت است. هر سانس اجرا تنها ۱۱ تماشاگر دارد.
۲. تماشای اجرا برای افراد زیر ۱۶ سال ممنوع است.
۳. لطفا حتما حداقل پانزده دقیقه زود‌تر در عمارت نوفل‌لوشاتو حاضر باشید. در صورت تاخیر (حتی یک دقیقه)، امکان دیدن اجرا وجود ندارد و هیچ مسئولیتی بر عهده‌ی گروه نیست.
۴. در صورت رنج بردن از تنگناهراسی (کلاستروفوبیا) پیش از شروع اجرا، به خانم افشار اطلاع دهید.

» اجرای پیشین این نمایش


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۶ سال خودداری نمایید.

  • تماشاگر گرامی، درب سالن راس ساعت آغاز نمایش، بسته می‌شود و به هیچ عنوان امکان ورود پس از بسته شدن درب وجود ندارد.

اخبار

›› نمایش «کالاندولا» به کارگردانی احمد سلگی برای دومین ‌بار به صحنه می‌رود.

ویدیوها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، نبش تقاطع رازی، پلاک ۱۸، عمارت نوفل‌لوشاتو
تلفن:  ۶۶۹۵۲۶۰۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من امشب بخاطر اینکه شرط ضروری نمایش رو که حضور یک ربع قبل از شروع نمایش رعایت کنم و احیانا نمایش از دست ندم،چهارراه ولیعصر از ماشین پیاده شدم و تو بارون و سرما پیاده تا عمارت اومدم اما با کمال تاسف نمایش با یک ربع تاخیر شروع شد و ما تمام این مدت تو سرما و بارون بودیم و تقریبا میلرزیدیم.
فکر میکنم همین عامل کافی بود که بخش شاید زیادی از تمرکز از دست بره و من وقتی وارد اطاق اول شدم،تقریبا نصف صحبتها رو از دست دادم چون داشتم گرم میشدم و دست و پاهام میلرزید،بعد از نمایش متوجه شدم همین حس همراهمم داشت که در اطاق اول که اجاق روشن بوده فقط به این فکر میکرده که خودش گرم کنه!!

من کودکی سالم و خوبی داشتم،برای همین خاطره تلخی رو برام زنده نکرد اما حداقل تو اون دو اطاق که من شاهدش بودم مشخص بود که بازیگران داشتن تلاش خودشون برای همراه کردن مخاطب انجام میدادن و بعد هم در اطاق آخر که واقعا به فکر فرو میبرد.
به هرحال ممنونم از تلاش گروه اما ای کاش عوامل جانبی باعث نمیشدن مثل نمایشهای دیگه با تمرکز کامل در جریان نمایش قرار نگیرم!
والا منم خیلی جدی نیم ساعت زودتر رسیدم و هی لرزیدم !
۲۸ اسفند ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای کالاندولا می نویسم. برای کالاندولا باید تمام قد ایستاد. محتوا و حرف، گمشده ی تئاتر این روزهای ماست. همه درگیر کپی های دست چندم از یکدیگر شده ایم. به جای نگاه کردن به شهر و آدمهای اطرافمان و تعریف کردن قصه هایمان (حالا در هر فرمی که مدنظرمان هست) می گردیم ببینیم تئاتر آن ور چه خبرست! حرفی که مد روز باشد چیست. جشنواره ها را بالا پایین می کنیم و از روی دست کارهای جعلی قبلی، کارهای جشنواره پسند بعدی را می سازیم. اما کالاندولا آنقدر حرفش شخصی است که جهانشمول ترین حرف می شود. و بی خود نیست که گفته اند اثر هنری هرچه بومی تر، جهانشول تر.
نمایش با نگاهی به خیابان شروع شد و در آنجا نیز به پایان رسید. تطبیق کامل فرم و این محتوا که زمان گِردست. و ما هرچه کنیم نتیجتا سایه ی گذشته مان را درآینده مان یدک می کشیم. یک اجرای درست محیطی دیدم که تعریف این گونه از تئاتر کاملا منطبق بر آنچه دیدم بود. برخلاف ادا اطوارهای زیادی که تحت این عنوان می بینم.

طراحی: از سؤالهای پی درپی احمد سلگی کارگردان گرفته، تا پیدا کردن طناب، شنیدن دو قصه در دو گوشه ی مختلف عمارت نوفل لوشاتو تا انتهای کار، طراحی نمایش، در خدمت همان سؤال و چالش آغازین نمایش بود. سندروم امتناع از حیات. مسأله این نمایش نه ترحم برای این بچه های قربانی بود نه پرداختن به روح و روان و انگیزه ی متجاوز. کار تئاتر (آنهم اینگونه از تئاتر) که این نیست. اینجا خطی که باید در طراحی اجرا بر ذهن مخاطب کشیده شود، کشیده شد. مسأله ی اجرا همان سندروم امتناع بود که در یک پایان بندی خلاقانه به کمک نور، طراحی لباس درست برای مادر و در رحم قرار گرفتگی مخاطبان نمایش به درستی اجرا شد.

بازیگری: ... دیدن ادامه ›› حتی یک لحظه نتوانستم تصور کنم که این بچه ها آنچه را که می گویند از سر نگذرانده اند. تعامل، رعایت ارتباط چشمی شان با مخاطب که از مهمترین عناصر تئاتر محیطی است و انتقال حس، شگفت انگیز و تأثیر گذار بود.
این پدرشدگی، مادرشدگی، معلم شدگی و... مخاطبان را از انفعال خارج می کرد و در عین حال که همگی می دانستیم این فقط یک تئاترست چنان احساس همذات پنداری ای را در مخاطب ایجاد می کرد که حداقل در اجرایی که من شاهدش بودم از ۱۱ مخاطب ، هفت هشت نفر به شدت اشک می ریختند و متأثر شده بودند. این گریه ها الزاما ضامن موفقیت نمایش نیست. آنچه موجب موفقیت کالاندولا شده به فکر فرو رفتن نهایی و گیج زدن مخاطب است در پایان کار. من اسمش را می گذارم تهران شدگی. این شهر به راحتی آدمی را که حواسش نباشد پس می زند. له کرده و رها می کند. با هزار سؤال. کسی برای کسی دل نمی سوزاند و اوضاع حقیقتا خراب است.
هنوز آمار و ارقام هایی که ابتدای نمایش از دهان احمد سلگی شنیده ام در مغزم سوت می کشد.
من کار قبلی این گروه نمایشی (هذلولی) را دیده بودم و بسیار بیش از پیش به دغدغه ی این گروه که کودکان و سیستم آموزش پرورش هست علاقه مند شدم. امیدوارکننده است که یک گروه جوان و خلاق پیدا شده که برای کودکان می نویسد و به نمایش درمی آورد. میان اینهمه خیانت های زناشویی نوشتن و کمدی های زیرشکمی یا هملت و لیرشاه را به همان شکلی که 4 قرن پیش در انگلستان اجرا می شده؛ اجرا کردن، دنبال کردن تئاتر گروه احمد سلگی غنیمت است. بی صبرانه منتظر اثر تازه ی این گروه هستم.

پ.ن: من در کودکی عاشق بیسکوئیت های ترد نمکی بودم. هنوز هم اگر گیرم بیاید با ولع می خورمشان. این اجرا مرا به سالهای دوری برد. به جایی که مجبورم کرد بعد از تمام شدن اجرا و تنها شدنم در خلوتم در به در ازین سوپرمارکت به آن دکه بگردم تا یک بار دیگر از خوردن این بیسکوئیت ها لذت ببرم و کودکی کنم...
داشتم به جمله آقای سلگی که در ابتدای نمایش با چنین مضمونی گفتند: «نرید توی اون اتاقا تا تئاتر ببینید، من تئاترام رو قبلاً جای دیگه ساختم. کالاندولا ... دیدن ادامه ›› یه تجربه دیگه‌ست و حرف دیگه‌ای داره.» فکر می‌کردم. راست می‌گوید، «هویت‌ پروانه‌های مرده» را قبلاً به بهترین شکل روی صحنه برده بود. ولی حقیقتاً هرچه بیشتر فکر کردم نتوانستم به مفهوم بهتری برای «کالاندولا» به جز «تئاتر» برسم. آیا تئاتر چیزی جز برای تاثیرگذاری است؟ و چه چیزی تاثیرگذارتر از «کالاندولا»؟
به جرأت کالاندولا نه‌تنها یکی از اثرگذارترین تئاترها، که یکی از موثرترین اتفاقات زندگیم نیز بود.
پایان اجرا هم از نظر من عالی بود. حداقل برای من لازم بود تا همان مسیر را مستقیم بروم به سمت خیابان و با ذهنی پر از درگیریِ نو شده.
«این یکی چیز خیلی ویژه‌ای نیست، توی شهر خودتونه...»

پی‌نوشت: با دوستان که در مورد تجربه‌های مختلف این اثر صحبت می‌کردیم، متوجه شدم که روایت داستان‌های موجود در برخی از اتاق‌ها نسبت به دیگر اتاق‌ها کمی ضعیف‌تر هستند. جدا از اینکه چنین چیزی تا چه حد درست است، خوشحالم که دو داستانی که شنیدم به شکل فوق‌العاده‌ای اجرا شدند. خصوصاً داستان مربوط به «استخر» که با وجود بازی عالی بازیگرش مرا تا مرز نابودی کشاند.
خسته نباشید به آقای سلگی و تمامی بازیگران و دست‌اندر کاران کالاندولا.