متن بیشتر از انکه روانشناسانه باشد دل نوشته و در سطح دغدغه های یک فرد است، بیشتر به یک تجربه شخصی و نه جهان شمول شبیه است، کارگردانی هم در ادامه کاری برای بلند کردن این متن نمی کند و همه چیز در همان سطح پایین باقی می ماند. اجرا کمتر از یک اثر قابل تامل بوده و بیشتر به درد کار کلاسی می خورد
#مونولگ #مالکیت_خصوصی با بازی درخشان و برازندهی #کیمیا_خلج این روزها روی صحنهی #تماشاخانه_آبان است. #تئاتری که تو را به دنیای وهمانگیز و واگویهذهنی زنی میبرد که انگار خود ماییم. #نمایشی ساده اما عمیق، با به کارگیری مناسب صحنه و نور و عواملی دیگری مثل فیلمی که بر پرده نمایش تصویر میشود، با قدرت هرچه تمامتر هزارتوی ناپیدای ذهن شخصیت را برای تماشاگر هویدا میکند.
زن زیبا میخندد، اشکهای داغ میریزد بی آنکه هقهق کند، تعریف میکند، به تصویر میکِشد، میکُشد، اعتراف میکند، تکرار میکند، میچرخد، گم میشود، ناپدید میشود و به قهقرا میرود...
گویی این روایت هر روزهی کشمکشهای ذهنی هر روز ماست که هر روز در آن گم و پیدا میشویم، پیدا شدنی که انگار شخصیت نمایش، از دست داده است و بر همه وهمهای غوغاگرش لباس واقعیت پوشانده است.
اما کیمیا خلج، #بازیگر کاربلد با اشکهای داغی که بر صحنه میریزد و قهقهههای پرسوزی که میزند، چنگ به دلآشوبیِ شخصیت نهفتهی درونمان میزند و سوال ایجاد میکند. ما از منِ پنهانمان میپرسیم: حالت چطور است؟ او دستپاچه به اطراف نگاه میکند و میگوید: من برای اولین بار است که اینجا میآیم...
یادداشت: #الهام_اسماعیلی