تن دادن به قوانین نانوشته پدیده ای است که کم و بیش هر شخصی در هر اجتماعی با آن رو به رو شده.عرف و عادتهایی که در طول زندگی با آنها زندگی میکنیم
... دیدن ادامه ››
و عمدتا هیچ اطلاعی از ریشه وجودیشان،هیچ منطقی برای ادامه پذیرش آنها و هیچ میل و اراده ای برای تغییرشان نداریم در صورتیکه بعضا واقفیم با حذف و کنار گذاشتنشان از کیفیت بالاتری در زندگی بر خوردار میشویم یا حداقل زحمتی برای تحملشان متحمل نمیشویم.معمولا این عرف و باورها با ورود نوع جدیدی از نگرش یا فرهنگ به محاق رفته و جای خود را به مجموعه عادات دیگری می دهند که پیش از آن دست نیافتنی و دور از ذهن به نظر میرسید.این دست فعل و انفعالات در گذشته به سبب سطح تماس و درگیری فرهنگی پایین در میان جوامع معمولا در بازه زمانی بلندمدتی شکل میگرفت ولی با مهیا شدن اسباب تبادل اطلاعات میان جوامع و در دسترس قرار گرفتن امکان انتقال و ارتباط در مقیاس فرد با فرد سرعت این جایگزینی تا حدی بالا رفته که شخص در زمان حیات خود چندین بار دستخوش این دگرگونی اعتقادی و ارزشی میگردد.شاید کم رنگ شدن ارزشها و بی اعتباری آن در نگاه بشر مدرن نیز به واسطه همین عدم ثبات در معرفی و پذیرش ارزشهای اصیل باشد.
جانمایه نمایش رهایی از شائولین را باید مبتنی بر همین نظر دانست.در محیطی بسته و محدود،با حداقل میزان ارتباط با دنیای پیرامونی ، مجموعه ای از شاگردان تحت تاثیر افسانه هایی خود ساخته که هر روز در میانشان دهان به دهان میچرخد(میگن استاد با یه پارچه یه اسب از وسط دو نیم کرده و ....)از او شخصیتی شبه خدایی آفریده اند،او را به نوعی میپرستند و همیشه در ترسند که مبادا به سبب خطایی گرفتار آتش خشم استاد گردند.این تقلید و پیروی کورکورانه به حدی است که مجموعه ای از قوانین بی سر و ته را که هیچ معنایی ندارد کلمه به کلمه حفظ کرده اند و هر روز برای استاد در حرکتی ماشین وار و مکانیکی تکرار میکنند.این رخوت و جمود فکری چنان فضای معبد را دلزده کرده که حتی استاد نیز به نوعی طالب تغییر در نگرش و روش شاگردان و مسلک معبد است و گویی خود استاد نیز به نوعی قربانی خواسته و انتظاریست که جامعه از او دارد.بی حوصلگی استاد در شنیدن تکرار قوانین توسط شاگردان تا حدی که خودش از شدت کسالت شماره قوانین را جابجا میشمرد و یا اعترافش به مادر شاگرد لی در زمان مبارزه مبنی به ناچار بودنش به عمل به قوانین چرا که شاگردان از او اینچنین میطلبند ، نشانه هایی از علاقه مندی استاد به تغییر اوضاع است.بنابراین ورود یک نگرش جدید که در نمایش با حضور مادر شاگرد لی در فضای معبد دمیده میشود علی رغم مقاومتهای ظاهری اولیه در خفا و خلوت اعضا مورد استقبال حتی خود شخص استاد قرار میگیرد.
سعی کارگردان در طول نمایش،نشان دادن این موضوع است که نگرش نوین با ورود بخشی از جامعه که پیش از آن کنار گذاشته شده بودند یعنی زنان به کالبد معبد دمیده میشود تا بستر برای تغییرات و دگرگونی های بعدی آماده گردد.با احترام به نظر کارگردان به نظر میرسد حذف دو شاگرد دختر معبد و ساخت فضای مرد سالارانه تر برای جامعه در حال متلاشی شدن کمک بیشتری برای قوام یافتن موضوع مد نظر کارگردان میکرد و در عوض میشد این دو شاگرد دختر را به همراه ندیمه مادر شاگرد لی به عنوان همراهان مادر شاگرد لی وارد فضای داستانی کرد تا این تقابل با شدت بیشتری در نظر مخاطب جا بیفتد.(مثلا دو دختر شاگردهای مادر بودند که در مبارزات شاگردان پسر استاد را از پای در می اوردند یا از این دست داستانها....)
شیوه بازگویی داستان در ابتدا و انتها نمایش به مدد فایلی صوتی(که در اجرا شبیه به فیلم آخر هومن سیدی والبته نمونه قدیمیتر آن دارو دسته نیویورکی اسکورسیزی است) سبب میشود تا کارگردان هر آنچه را لازم بوده در همان دو سه دقیقه ابتدایی نمایش بیان کند .این سرعت در خرج کردن اطلاعات و داشته های داستانی عملا دست کارگردان را برای روایت و قصه گویی خالی میکند و در باقی نمایش تنها ما با پند و اندرزهای استاد به شاگردان و یا جدل استاد با مادر شاگرد مواجهیم که کمکی به پیشرفت درام نمایش نمیکند.
در نمایشهایی که ضعف در شیوه روایت محسوس است میتوان با فرم اجرایی کم نقص و هماهنگ به نوعی ظهور ضعف داستانپردازی را کم رنگتر جلوه داد اما متاسفانه در اجرا شلختگی هایی به چشم می آمد و علی رغم تلاش بیش از حد بازیگران ، به نظر هنوز موفق به ترسیم جغرافیای درستی از محیط اجرایی صحنه در ذهنشان نشده اند وبا یکدیگر ، وسایل صحنه و حتی با ستون بی جا صحنه اجرا نمایش سالن دیوار چهارم برخوردهای مکرری داشتند.این برخوردها و اشتباهات در نمایشی که اصل اساسی آن بر پایه حرکات هماهنگ بازیگرانش شکل گرفته و با توجه به اینکه در اتمسفر معبد که فضای آن باید آکنده از نظم باشد، با سختگیری بیشتری توسط بیننده دنبال میشود بنابراین باید تلاش شود که به حداقل برسند تا اجرایی چشمنوازتر حاصل آید.همچنین دیکته شدن عملهایی که هر یک از بازیگران در هر پاره ای از نمایش باید ایفا کند و کمتر باز گذاشتن دست بازیگران به گرفتن تصمیمهای خلق الساعه میتواند راهگشا برای هماهنگی بیشتر اعضا باشد(خصوصا در صحنه مبارزه اول که همه مشغول زد و خورد هستند بعضی جاها مبارزین کاملا به میل شخصی اعمالی انجام میدهند که سبب ایجاد دردسر برای گرفتن پاسخ مناسب از طرف بازیگر نقش مقابلشان میشد).همچنین تمهیدی برای جملات طولانی که بازیگر نقش اول زن نمایش ادا میکرد باید اندیشیده میشد چرا که به نظر میرسید در بیان این جملات از نظر نفسگیری با مشکل روبه رو میشدند و البته چند جایی هم روی کنترل خنده ناموفق عمل کردند.
موارد کوچک دیگری مثل بهره از سطل چوبی به جای سطل پلاستیکی و یا استفاده از دستمالی سفید ومرتب و مستطیل شده که با دودست معمولا برای تمیز کردن کف معابد استفاده میشود به جای دستمالی مچاله شده که سرسری کف معبد کشیده میشد،تصویری نقاشی شده از زنی شرقی به جای تصویر چاپ شده همسر مرحوم استاد،استفاده نکردن از لاک ناخن های رنگارنگ توسط خانمها بازیگر و تراشیدن سر آقایان بازیگر کمک بیشتری برای درک بهتر فضای اثر توسط حاضرین در نمایش چه در مقام اجرا و چه در مقام تماشا میکرد.
در نهایت باید تشکر کرد از عوامل اجرا که بسیار بی ادعا و خونگرم سعی در ایجاد تعامل با بینندگان داشتند ،هم در طول اجرا و هم در پایان که حس مثبتی رو به حاضرین در سالن منتقل میکرد.