در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش مرده ریگ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:50:24
۲۴ بهمن تا ۲۴ اسفند ۱۳۹۱
۱۷:۳۰  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۶,۰۰۰ تومان

 یادداشت کارگردان :
گاهی زندگی، سخت بر شانه هایت
سنگینی می کند. آن قدر که فکر می کنی فرو رفته ای در زمین زیر پا و داری
بلعیده می شوی. تاب ایستادن در تو تمام می شود . به خودت که می آیی در همه
آینه ها از تو تنها یک صورتک سنگی نقش بسته با دو چشم تیله ای بی فروغ و
راه منجمد شده اشکی که از آن دو دریچه تاریک فرو غلتیده است . ناخن هایت را
تیز می کنی که چنگ بیندازی به ریسمانی – هرچند پوسیده – که بمانی ، فقط
بمانی .
آدم های «مرده ریگ» در چینی سکوتی دست و پا می زنند .
«گوهر»-
که مردانه شده است منش و زیستنش – گوشه دل من است. می بینمش که در تاریکی
تکیه داده به دیواری تنومند و بی روزن و بر فردایی که در کمین است می
اندیشد . زنانگی اش را در اعماق خشونت مدفون کرده و به صدای باد گوش می دهد
با فریادی سرخورده و درگلو
«حوری»با تمامی آن فریادها و خنده و خشم ها –
عزیز من است. گاهی به هم که نگاه می کنیم ، اشک هامان را می گذاریم در جیب
هایمان و باهم قدم می زنیم . او از آرزوهایش می گوید و من فقط سکوت می کنم
. او می گوید و می رود و من می مانم با آن همه آرزوی دست نیافته چه کنم .
«رسول»تجسم یک رویاست . روشنایی است که از راه آمده، اما نه همچون یک چراغ که همچون نورمیرای شمعی برآمدگی یک پنجره زمستانی.
واما «آذر»... از چهره به چهره اش شدن گریزانم . استخوان بودنم می لرزد از آنچه بر او گذشته و می گذرد.
نور تماشاگر را بگیرید . چهارپاره من بر صحنه جان می گیرد.

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در آخرین شب اجرای مرده ریگ غزل اسکندرنژاد به تماشاش نشستم. خوشحالم که سال 92 رو با چنین تئاتر قوی ای آغاز کردم. نمایشنامه کار به شدت تاثیرگزار بود. دیالوگ های قوی و پرمغز، صحنه هایی با خنده های تلخ غم انگیز تر از گریه، طراحی صحنه ای که دقیقا با موقعیت واقعی مطابقت داشت، نور پردازی خوب، آهنگ تاثیرگذار و از همه مهم‌تر بازی های روان و گیرای بازیگران خصوصا نسیم ادبی و بهناز جعفری، همه و همه ذهن تماشاگر رو به پدیده فقر معطوف میکرد و شاید این نتیجه گیری که فقر باعث میشه تمام برنامه ریزی آدمها برای پول باشه، محکم ترین عواطف و احساسات آدمها رو از بین میبره و انسان رو به گرگی تبدیل میکنه که فقط و فقط به فکر نجات خودشه حتی به قیمت نابودی عزیزترین افرادش.
مرسی جناب بهرنگ از توصیفات خوبتون. :)
ولی این اجرا همچنان تا 30 فروردین کاماکان ادامه داره..
۲۶ فروردین ۱۳۹۲
راستی!!!
ای شمایی که {راکب را} به تماشا نشسته اید، آیا نمیخواهید دیگران را نیز {از تجربه تان} آگاه سازید؟!
۳۰ فروردین ۱۳۹۲
دقیــقاً برای منم به همین دلایلی که فرمودید با ارزشه :). راستش نمایش راکب رو تو مرز بین دوست داشتم و نداشتم و تحلیل عناصرش تو نیمکره های راستو چپ مغزم موندم..:|
ولی چشم حتما بزودی دیگران رو هم ازین تجربه آگاه خواهم نمود. ;)
۳۱ فروردین ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فردا شنیــده ای که بـود داغ سـیم و زر
خود وقت مرگ می نهد این "مرده ریگ "داغ

"سعدی"

در عصرگاه چهارشنبه شانزدهم اسفندماه سرساعت وعده به تماشای قصه "تهمینه محمدی" نشستم

روایت مهجوری سه خواهر، قصه خاکستری روابط انسانهایی از حاشیه ، که در متن نمایش زنده میشن صحنه به شدت باور پذیر و رئال این اجرا تماشاگر ... دیدن ادامه ›› رو با تمام قدرت با اثر همراه کرده بود. دیوارهای خاکستری رنگ ، شاخه خشک پشت پنجره ، تکه فرش کهنه وسط اتاق ، رنگ لباسها و چیدمان دکور همه و همه خوب بودند. خصوصا جای قرار گرفتن آینه اتاق کناری... تمام لوازم به شدت کاربردی بودند و هر کدام برای خود زبانی داشتند... کار انگار که گریم نداشت... چون اسم گریمور درج نشده بود! اما رد پاهاش یه کوچولو مشهود بود.... بازی های یکدست و روان "بهناز جعفری" "نسیم ادبی" و" فهیمه امن زاده" و، پر رنگ ترین نقطه درخشش کار بنظرم طراحی نور "بهروز غریب پورِ" عزیز که طراحی خوبِ صحنه "هنگاهه سازشِ" نازنین رو تکمیل کرده بود، با آرزوی قلمی مقدس برای "تهمینه محمدی" و قدمی مستحکم برای "غزل اسکندر نژاد"
در نهایت اینکه "مُرده ریگ" از اون دست اجراهایی بود که حرفی برای گفتن داشت... درست مانند اسمش که پراز حرف بود
بــاز انــگار این جهان خــــــــــاکـســـتـــــــری ست
های و هویی در میان مرده هـــــــــا و زنده هاست
یک سر چـــــــادر سیــــاه و دل ســـــــیـــــــــــــــاه
یک دل از شــــور و نشــــاط و زنــــــــــــدگی ست
خانــه خــالی شـهر خــالی این جـهان خـــــــــــــــالی
نسل انسان در میان برزخی نه دنیوی نه اخروی ست
ایــــن قلـــــــم ایـــن دســـــت و فکـــر و کاغــــــــــذم
در بـیـان آنـچـــــه در سر می رود چون عاجـزیسـت
کــــاش یـــک دم ایــــــن قـیـــــامــــت پـــل شــــــــود
از جهنم تا جهانی کش در آن در من توان بندگی ست

پی نوشت:
1- اجرا امشب به بانو "هما روستا" تقدیم شد.
2- نمیدونم اینقدر که نوشتیم و نوشتند کسی نشنید واقعا بقول استاد "ایوب آقا خانی" یه وقتایی دلم میخواد با پتک بیفتم به جون گوشیهای موبایل تو یه همچین اجرای حسی واقعا این بی فرهنگی کار رو نابود میکنه طی این اجرا 2 بار تمرکز با به صدا در آمدن زنگ تماشاگر نماها " واژه ایی ملموس تر و فرهنگی تر نیافتم " اون حس زلال جاری بهم خورد نمیدونم تو حل این معضل باید یه فکر اساسی از طرف همه بشود از گرفتن تلفن های همراه هنگام ورود " مانند اماکن نظامی " اخذ جریمه ! قطع نمایش اخراج خاطی !! نصب یه سری سخت افزار های مختل کننده و کور کننده سیگنال های مخابراتی در کلیه سالنهای نمایش یا ....
ممنون از نقدت سید جان. این قضیه گوشی های موبایل هم سال هاست به همین وضعه. جالبه که توی سینما با اون همه جمعیت خیلی کمتر صدای زنگ گوشی ها رو میشنوی!
فقط یه چیزی: من واسه جناب آقاخانی احترام زیادی قائلم، به عنوان نویسنده و کارگردان، چه توی تئاتر و چه نمایش رادیویی...ولی واژه "استاد"؟!...نمی دونم، شاید من نسبت به این القاب دهن پر کن حساسیت دارم.
۱۷ اسفند ۱۳۹۱
@ سید عزیز: این البته کاملا سلیقه ایه، ولی به نظر من اگر بخوایم هرکسی رو که چیزی بیشتر از ما میدونه و شاید در زمینه ای از ما آگاه تر و حرفه ای تر باشه "استاد" خطاب کنیم، باید کلیه عوامل تئاتری رو با چنین الفاظی مورد خطاب قرار بدیم و به زودی تمامی عرصه تئاتر(و البته دیگر هنرها) میشه صحنه "استاد" خطاب کردن افراد به همدیگه...
۲۰ اسفند ۱۳۹۱
با نظر فهیمه جان در خصوص دکور کاملا موافقم،اصولا این مشکلیه که توی خیلی اجراهای دیگه هم من بش برخوردم.اینکه اصلا به این مطلب توجه نمیشه که باید جزء به جزء صحنه از تمامی صندلی های سالن به راحتی دیده بشه...البته این مشکل همونقدر که به طراح دکور مربوط میشه به همون اندازه هم به کارگردان و میزانسنی که میده برمیگرده.
۲۰ اسفند ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ما سه تا خواهر نیستیم
ما سه تا غریبه ایم که فقط زیر یه سقف زندگی می کردیم
.
..
...
حوری :اون همه چی رو برا خودش می خواست
گوهر : ما همه مون همین جوری هستیم , همه چی رو برا خودمون می خوایم ,فقط یه زمانی بود که هر 3 تامون یه چیزی رو می خواستیم !

شاید این چند تا جمله بالا اصل داستان بود ! داستان تلخ از نداری و ترس , و اینکه ترکیب این می تونه آدم رو وادار به هر کاری بکنه !
نمی ... دیدن ادامه ›› دونم چرا اولش فکر می کردم که با یه اثر فمنیستی روبه رو ام ولی هر چقدر جلو تر می رفت بیشتر تصویر مرد سالاری خودش رو نشون می داد ! تا جایی که قسمتی از داستان غیر مستقیم داره خوشبختی هر کدوم از 3 تا خواهر رو تو ازدواج می بینه !
چمعا کار قشنگی بود ! لذت بخش ! نور پردازی و صدا خیلی هماهنگ و موثر بود !
بازی خانم ها وافعا عالی بود ! نمی دونم بازی آقای صباغی به عمد و برای جلب توچه بیشتر به نقش 3 خواهر انقدر ابتدایی بود یا کلا بازی ضعیف بود ولی کلا در جهت اجرا بود ! (مثله استقاده از نابازیگر تو فیلم برا جلب توجه نکردن)