در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال نمایش روزمرگی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:47:57
امکان خرید پایان یافته
۰۴ تا ۱۹ آذر ۱۳۹۷
۲۰:۱۵  |  ۱ ساعت
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان
یه وقتایی دم غروب که می شه، می‌رم تو این پاساژا، فرقی هم نمی‌کنه پاساژ صفویه خیابون ولیعصر باشه یا یه پاساژ میدون جلیلی ته نواب، وقتی می‌بینم مغازه‌ها مشتری ندارن حالم بد می‌شه ... هی راه می‌رم و بلند بلند می‌گم ای خدا مردم پول ندارن، اینا دارن ورشکست می‌شن ای خدا مردم بدبختن ...

لینک شبکه‌های مجازی سالن مهرگان: تلگرام و اینستاگرام

گزارش تصویری تیوال از نمایش روزمرگی / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› حمید امجد در خانه نمایش مهرگان ۵۰ ساله شد

›› لیلی عاج با "روزمرگی" به تماشاخانه مهرگان می‌آید

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵ خانه نمایش مهرگان
تلفن:  ۶۶۷۲۲۶۲۲ - ۶۶۷۲۴۸۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من خیلی اهل نوشتن در تیوال نیستم، اما امشب اتفاق جالبی برای من در تماشاخانه مهرگان افتاد که دوست داشتم در موردش بنویسم. قرار بود امشب یه کمدی ... دیدن ادامه ›› زنانه در این تماشاخانه ببینم و برای نمایش محبوبه‏ها بلیط تهیه کرده بودم، اما خیلی دیر رسیدم، از شلوغی راهرو و فضای انتظار سالن حدس زدم نمایش بعدی کار قابل تحملی باشه، برای همین خواستم از گیشه بلیط خارج از ظرفیت بخرم که خانم دستیار کارگردان نمایش روزمرگی اومدن و با روی باز گفتن نیازی به تهیه بلیط نیست. سالن واقعا شلوغ، شلوغ و گرم و خفه... نمایش که شروع شد، احساس کردم منو به برق زدن، هر لحظه که قصه‏ها پیش می رفت فکر میکردم قلبم از شدت اندوه از کار می‏افته از بس که این نمایش تلخ و تکان دهنده بود، وقتی زنی که محمد بیجه سالها قبل به پسرش تجاوز کرده بود با بغض دستای زخمی‏‏ اش رو نشون می‏داد و می‏گفت از ترسم شبا بچه ها م رو با طناب به مچ دستام می بندم از بس که چشم ترسیده واقعا گریه کردم. وقتی از سالن اومدم بیرون دوست داشتم یه جای خلوتی بشینم و گریه کنم... شخصیت‏های این نمایش دقیق ساخته و پرداخته شده بودن به همین دلیل وقتی از زندگی شون حرف می زدن واقعا غم و تاثر همه رو می گرفت. خب من رفته بودم کمدی زنانه ببینم اما یه کار اجتماعی تلخ اونم زنانه دیدم، تجربه ی جالبی بود، هنوز دارم به نمایش فکر می کنم... اینکه ممکنه فردا یا پس فردا که با مترو می رم دانشگاه یهو دختر شلنگیه نمایش با اون خنده های عجیب اش جلوی چشمم سبز بشه یا اون دختر کرد با صورت زخمی جلوی پام غش کنه... این نمایش رو دوست داشتم از این جهت یک نویسنده زن تا این اندازه دقیق به مشکلات اجتماعی زنان توجه داشته... در عین حال دوست‏ اش نداشتم یا بهتره بگم ترسیدم چون از فردا منم مثل دختر شلنگیه می شم شاخک هام نسبت به بدبختی زن های اطرافم حساس می شه و این حال بد حالا حالاها دست از سرم بر نمی داره. خانم عاج عزیز لطفا کمی از تلخی ماجراها بکاهید باور کنین هنوز دارم به زن های مستعصلی که شما خلق کرده بودین فکر می کنم و هنوز بغض دارم... من امشب تو سالن با دختر کردی که با دنیای شرم و حیا به تهران امده بود تا حق اش را بگیرد گریه کردم من با زنی که به پسرش تجاور شده بود گریه کردم... من هنوز برای زنان سرزمین ام بغض دارم ... بازی های بازیگران عالی بود و نوشته تان را به غایت دوست داشتم. امشب قرار بود بخندم اما با کلی فکر و خیال و چشم های خیس از مهرگان رفتم...

من هنوز این اجرا رو ندیدم اما اگر این همه تاثیر گذاره پس داره به رسالت هنریش عمل میکنه و دلیلی برای کم کردن تلخی ماجرا نمی بینم و خواهش میکنم اجازه بدیم این شاخکها که مدتهاست حساسیتشون رو از دست دادن یکم شروع بکار کنن. من قویا معتقدم مشکلات جامعه ما از دشمنی زنان علیه زنان شروع میشه و با فهم این موضوع میشه اولین قدمها رو برای تغییر جامعه برداشت.
۱۹ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بر اساس داشته های ذهنیم از نمایش های قند خون و خواب زمستانی، در این اثر شاهد ایده و متنی بسط یافته از دغدغه های نویسنده و کارگردان محترم هستیم؛ متنی اگرچه کلیشه ای ولی هدفدار و حاوی حقایق اجتماعی تلخ و عریان سرزمینمان از شهرهای مختلف این مرز و بوم که فوق العاده نوشته اند و جزئیات بطور کامل از قلم نویسنده پنهان نمانده است آنقدر زیبا که گویی پشت این قلم تجربه زیستی و عینی پنهان است؛ مونولوگها و واگویه ها موجز و خط روایت به غایت درست و ارتباط بین پرده ها چون خواب زمستانی میسر و منطقی؛
بازی ها در هر چهار پرده بی نظیر و بدون نقص، که تقدیر و تشکر ویژه ای برای بازیگران قائلم؛
تنها ٢ نکته آزاردهنده وجود داشت که صرفاً بواسطه بهبود در کیفیت اجرا و سالن بیان می کنم : اول آنکه تأخیر حدود ٣٠ دقیقه ای آن هم تؤامان با انتظار در راه پله های مهرگان عذاب آور است و دوم آنکه ابرکمپانی نیکون فکری به حال صدای شاتر در دوربین های خود بکند چون بنده که عاجزم از این عکاسان محترم صحنه و واقعاً این تک کلیک های صوتی روی تمرکز تماشاگر تئاتر تأثیر نامطلوب می گذارد؛
البته این ٢ مورد باعث نشد که از امتیاز کامل برای این اثر لذت بخش پرهیز کنم؛
به کلیه عوامل اجرایی و بازیگران و نویسنده -کارگردان فهیم و توانا سرکار خانم لیلی عاج هم تبریک و خسته نباشید می گویم ، همواره در اوج باشید.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
""پابلو نرودا""

نمیدونم باید بگم که نمایش رو دوست داشتم یا نداشتم ! متن خوب بود.از شنیدنش ناراحت شدم ، اما نمیدونم ... دیدن ادامه ›› چرا نتونستم با شخصیت ها همراه بشم.(به جز اپیزود اول که من رو کمی بیشتر درگیر کرد)شاید مشکل در شخصیت پردازی بود.یا شاید هم مشکل در زمان کوتاه هر اپیزود بود که تا میخواستم همراه داستان بشم ، تمام میشد و میرفتیم سراغ داستان بعدی.در صورتی که من هنوز داستان قبلی رو هضم نکرده بودم .
در اپیزود سوم زمانی که از جنگ صحبت میکردن دلم میخواست کمی ادامه بدن چون نبودم و ندیدم ولی زلزله سرپل ذهاب رو میدونم و از نزدیک هم دیدم.من با یکی از دوستانم که کرد بود نمایش رو دیدم و میگفت لهجه کردی رو خوب اجرا نمیکردن.
لهجه خانم اسماعیلی هم نفهمیدم کجایی بود ، فقط میدونم که یزدی نبود.(به مشهدی ها هم خیلی شباهتی نداشت)

خسته نباشید میگم به همه عوامل مخصوصا خانم عاج.
به امید موفقیت های روز افزون.

الان نوشت : دیدن نمایش با یک سری از دولبریتی ها ( به جای سلبریتی) واقعا زجرآوره. خانم س.خ که دیشب در سالن بودن خدا رو شکر جای کسی رو نگرفتن ، ولی با خنده های بی جا و زیادشون تمرکز رو از ما گرفتن .

محمد جواد جان چرا خودسانسوری میکنی؟؟ دقیقا اسمشونو بنویس دوست عزیز

شب ما هم آقای محمد نادری مارو بیچاره کرد از بس خندید!!!
۱۷ آذر ۱۳۹۷
آقای عبداللهی عزیز خانم سپیده خداوردی بودن متاسفانه.
۱۷ آذر ۱۳۹۷
خانم نوری آدم واقعا متاسف میشه وقتی همچین رفتارهایی میبینه.
۱۷ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید