در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش سنتز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:48:52
امکان خرید پایان یافته
۳۰ بهمن تا ۱۴ اردیبهشت
۲۰:۳۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۱۵۰,۰۰۰ تا ۲۲۰,۰۰۰ تومان
+ ۱۰% مالیات ارزش‌افزوده  |  جزییات
ردیف ۱ تا ۲: ۲۲۰.۰۰۰ تومان
ردیف ۳ تا ۴: ۲۰۰.۰۰۰ تومان
ردیف ۵ تا ۶: ۱۸۰.۰۰۰ تومان
ردیف ۷ تا ۸: ۱۶۰.۰۰۰ تومان
ردیف ۹: ۱۵۰.۰۰۰ تومان
پدر و دختری در رختشورخانه‌ای باهم زندگی می‌کنند و هیچ حرفی باهم نمی‌زنند، هیچ حرفی.
  • درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شود.
  • برای مشاهده نشانی پارکینگهای نزدیک پردیس تئاتر شهرزاد و بوتیک تئاتر ایران لطفا اینجا را کلیک نمایید.

ویدیوها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو،‌ بعد از سفارت ایتالیا، شماره ۷۶
تلفن:  ۶۶۷۶۱۴۲۳ - ۶۶۷۵۱۰۴۶ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۸۴ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۷۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش سنتز از آن جهت خود را از بسیاری از نمایش‌های دیگر متمایز می‌کند که با حذف دیالوگ‌های کلامی، بخشی از روایت‌سازی را بر عهده‌ی تماشاگر می‌گذارد ... دیدن ادامه ›› و بدین‌طریق، از انفعال او جلوگیری کرده و او را وارد کنشی دیالکتیکی با اثر می‌کند که حاصل و فرآورده‌ی آن، سنتزی است که از آوردگاه تز تیم اجرا و آنتی‌تز تماشاگر به عمل آمده است. این که نویسنده و کارگردان جرئتمندانه دست به حذف عنصر کلام زده است، خود نشان می‌دهد که شاید دوره‌ی آن که مفهوم و پیام را لقمه کرده و در دهان ذهن مخاطب فرو کنیم، به پایان رسیده است و می‌توان به فکر شیوه‌های نوین تأثیرگذاری بر مخاطب و دادن فرصت فکر کردن به او بود تا این که بخواهیم به زور منظور و مقصود خود را زورچپان کنیم.

روایتی که من در ذهنم برای نمایش سنتز ترسیم کرده بودم، از این قرار بود: پدر و دختر لباس‌هایی به غایت ساده پوشیده‌اند و لباس ساده‌تر دختر که شبیه لباس‌های فرم دختران دبیرستانی است، به نظر نماد نظم است. پدر که ریشه در محیطی سنتی دارد، علی‌رغم علاقه‌اش به دخترش (در صحنه‌ای که سر او را می‌بوسد واضح است)، به او امر و نهی‌های فراوان می‌کند و شیوه‌‌ی بودن او را در اعمالی نمادین نظیر به جلو کشیدن مقنعه با حرکاتی که مقداری تند هستند، آمرانه تعیین می‌کند.
سپس در صحنه‌ی بعد، پدر جانماز را روی زمین پهن می‌کند و شروع به تمیز کردن و غبارروبی اطرافش می‌کند، در حالی که اندکی دورتر، پشت سرش و نیز جاهای دیگر خانه، روی زمین لکه‌های خون است؛ این امر شاید نمادی باشد از این که پدر می‌خواهد دین خدا را در خانه‌ای حفظ کند که به ظاهر تمیزش نگه می‌دارد، اما برای همان خدا درونش سابقه‌ای از خون‌ریزی و قتل و ظلم بوده است.
سپس پدر به دختر امر می‌کند که روی جانماز بنشیند و چشمان و دستان او را می‌بندد؛ حرکتی که شاید نمادی از امر کردن به اطاعت کورکورانه از مذهب و دین، صرفاً به خاطر ترس باشد. سپس در ادامه‌ی همان صحنه، پدر چاقویی به دست می‌گیرد تا دختر را اسماعیل‌وار (یا اسحاق در عهد عتیق) قربانی کند. دختر فغان و ناله می‌کند و دمی پیش از سر بریده شدنش، در خانه را می‌کوبند. پدر برای باز کردن در می‌رود و با یک سینی برمی‌گردد. دفعه‌ی دیگری نیز این واقعه تکرار می‌شود و پدر با سینی دوم برمی‌گردد.
با توجه به این که نویسنده دست مخاطب را در تفسیر بازمی‌گذارد، تفسیر این اثر مؤلف‌محور صرف نیست و بلکه مؤلف و مخاطب هر دو در تفسیر آن سهمی دارند. لذا قابل ذکر است که با توجه به این نکته که اخیراً چشم‌هایم بیش از پیش ضعیف شده بودند، عینکم کفاف نمی‌داد و گمان می‌کردم سینی‌ها حاوی چیزهایی نظیر غذا و غیره هستند که نمادی هستند از ابراهیم که اسماعیل را به مذبح می‌برد و لحظه‌ی آخر گوسفندی بر او نازل می‌شود تا دست از کشتن اسماعیل بکشد. اما نکته آنجاست که در نمایش سنتز، هر دو بار که به عوض دختر قربانی، سینی‌های حاوی هدایای الهی برای پدر می‌آمد، پدر درنمی‌یافت که باید متوقف شود و بلکه بیشتر بر کشتن (بخوانید قربانی کردن در راه خدا) دخترش پافشاری می‌کرد. این امر، نمادی از به اشتباه گرفتن احکام الهی به عنوان احکامی خشک و ندیدن فلسفه‌ی درونی شکل‌گیری آن‌هاست.
دفعه‌ی سومی که پدر دست به چاقو می‌شود و در کوفته می‌شود، به جای سینی غذا، دختر دوم به خانه وارد می‌گردد که کیفی بر دوش دارد و گویی از مدرسه آمده است. مدرسه در اینجا شاید نمادی از دانش و مواجهه با دنیای نو در تقابل با سنت حاکم بر خانه باشد. دختر دوم که به خانه می‌آید، نظیر دختر اول چشمانش بسته شده است. پدر به زور به کام او آب می‌نوشاند و او پس می‌زند؛ گویی دختر دوم که کیف به دوش است، اکنون مقداری مقابل پدر قد علم می‌کند و جبون نیست. پدر قصد کشتنش را می‌کند، اما دختر دیگر با سر و صدا کردن و مخالفت کردن، به یاریش می‌شتابد؛ نمادی از این که اگر فرودستان به داد هم نرسند، هیچکس از بالا دستگیرشان نخواهد بود. نهایتاً پدر از کشتن آن‌ها دست می‌کشد.
پدر کلاه‌خودی بر سر می‌گذارد و اندکی بعد، دختر کیف‌به‌دوش نیز کلاه‌خودی بر سر می‌گذارد؛ نمادی از هماوردی و شکاف میان دو نسل که هرچه می‌گذرد، عمیق‌تر از پیش می‌شود. پدر رو به افول می‌رود. دختر کیف‌به‌دوش در برخی حرکاتش، اختیار و آزادی خود را به رخ پدر می‌کشد؛ مثلاً زمانی که سینی حاوی قرص‌ها (این نکته را بعداً فهمیدم) را مرتب به سمت پایین پرتاب می‌کند یا وقتی که آستین‌های خود را بالا می‌زند و مقنعه‌اش را اندکی عقب می‌کشد. حتی دختر کیف‌به‌دوش تا جایی پیش می‌رود که نان را به زور در حلق پدر فرومی‌کند (مشابه حرکت پیشین پدر که به زور آب را در حلقوم او فرومی‌ریخت) و زمانی که پدر طلب آب می‌کند، آب را مقابل چشمانش می‌نوشد تا عذاب کشیدن او را ببیند.
در صحنه‌ی بعد، پدر به سمت او هجوم می‌برد تا او را بکشد و در نهایت خودش توسط دختر نخست کشته می‌شود.
در صحنه‌های بعدی می‌بینیم که دختر کیف‌به‌دوش دیگر لباسی جدید به تن کرده و رخت باورهای کهنه را تا حدی کنار گذاشته است و خانه را ترک می‌کند، اما دختر دیگر که در صحنه‌های پیشین با دستکش ظرفشویی حضور داشت، با همان شمایل می‌ماند تا رنگ فساد را از آن خانه پاک کند و آبروداری کند؛ نتیجه هم چیزی نیست جز بازگشت پدر به خانه، در صحنه‌ی نهایی و تکرار این چرخه‌ی بی‌پایان، تا زمانی که دختر نخست باورهای کهنه را طرد نکند و علیه زور قد علم نکند.

یکی از نکات هوشمندانه‌ی این نمایش این بود که بخشی از داستان، در قالب بروشور-ورقه قرص‌هایی که در بدو ورود به سالن به تماشاگران داده می‌شد، نهفته بود. پشت ورقه قرص‌ها مشخصات نمایش چاپ شده بود، اما اگر کنارش می‌زدی، معلوم می‌شد که داروی مذکور، آسیکلوویر ۲۰۰ است که به گمانم نباید اتفاقی باشد. آسیکلوویر علاوه بر هرپس تناسلی، برای هرپس دهانی، آبله‌مرغان، زونا و بیماری‌های دیگری هم استفاده می‌شود، اما ترجیح من بر این است که داستان را این‌گونه خوانش کنم:
پدر در صحنه‌ای که ذکر شد، مدام سینی را با ورقه‌های قرص پر می‌کند و به سمت دختر کیف‌به‌دوش می‌راند، اما او سینی را با دستش روی زمین می‌اندازد و این حرکت چند بار تکرار می‌شود. شاید بتوان این حرکت را اینطور تفسیر کرد که آسیکلوویر به عنوان درمان هرپس تناسلی، نماد کنترل جنسی است و پدر با عرضه‌ی آن به دختر، قصد کنترل جنسی او را دارد و دختر از زیر این کنترل سر باز می‌زند. شاید این که پدر پس از آمدن سینی اول حاوی قرص‌ها باز هم به قربانی کردن ادامه داد، نشانه‌ای باشد بر این که تخطی دختر نزدش غیرقابل بخشش است، حتی اگر بر آن درمانی باشد. شاید هم این‌ها اتفاقی باشد؛ به هر حال، ممکن است خوانش مفسر و مؤلف از اثر متفاوت باشد.

یک نکته‌ی دیگر نمایش نیز، انداختن جانماز در ماشین لباس‌شویی توسط دختر بود که شاید نمادی از این بود که مذهب پدر که قربانی‌کننده‌ی جوانان به نام خدایش بود، آلوده به فساد است و باید شسته شود.

طراحی صحنه مطلوب نظرم واقع شد و موسیقی پس‌زمینه و نیز سکوت در مواقع لازم، بسیار به‌جا بود.

قطعاً نکات بسیار دیگری نیز از این نمایش قابل برداشت هستند که یا چشمم آن‌ها را ندید و یا ذهنم آن‌ها را درنیافت.

از تیم اجرا و پشت صحنه‌ی این نمایش سپاسگزارم.

نمره‌ی من به این نمایش: ۴.۵ از ۵.
درباره نمایش «سنتز» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا اخوان

چهره رنگ‌پریده یک پدرسالاری مستدام

نوشته محمدحسن خدایی

روزنامه هم‌میهن نهم ... دیدن ادامه ›› اسفند

به نظر می‌آید نمایش «سنتز» که اول بار در سالن کوچک تالار مولوی در پاییز 1400 اجرا شد یک پروژه اجرایی و پژوهشی برای علیرضا اخوان باشد که این روزها بار دیگر خوانشی تازه از آن حال و هوای نابهنگام را در سالن یک پردیس تئاتر شهرزاد به صحنه آورده است. به لحاظ مضمونی این‌بار هم در نمایش «سنتزِ دوم» مسئله مربوط می‌شود به فرادستی و فرودستی در یک رابطه خانوادگی. اینکه یک پدر به هر دلیل در جایگاه فرادستانه‌اش به خود اجازه دهد دخترانش را در یک مراسم آیینی «قربانی» کند و صد البته در مواجهه با این ستم، واکنش طبیعی و اخلاقی دختران یا همان «قربانی‌شوندگان» چه باشد را می‌توان دغدغه اخلاقی و هستی‌شناسانه نمایش «سنتز دوم» دانست. قصه نمایش قابل فهم اما مناسبات خانوادگی که بازنمایی می‌شود کمابیش مبهم به نظر می‌آید: در فضای یک رختشورخانه عمومی، مردی میانسال با بازی خوب و اندازه نادر فلاح، بنابر دلایلی نامعلوم تصمیم گرفته یکی از دخترانش را با چاقو سر بریده و همچون یک «قربانی»، جسم او را به نیروهای ماوراءطبیعی «پیشکش» کند. دخترها با بازی یسنا و حُسنا فلاح، نمی‌خواهند همچنان قربانی‌شونده این آیین پرابهام باشند و بالتبع در مقابل پدر از خود ایستادگی نشان داده و مقاومت می‌کنند. این کنش و واکنش یا همان تز و آنتی‌تز میان میل پدر به قربانی کردن و امتناع دختران از قربانی‌شدن، با کشتن پدر به مرحله‌ای تازه یا همان سنتز می‌رسد. اما اجرا با این سنتز متوقف نشده و ادامه می‌یابد چراکه با خروج یکی از دختران از محیط رختشورخانه بار دیگر پدر در شکل و شمایل تازه بازمی‌گردد و مرحله‌ای تازه‌ آغاز می‌شود. اگر این فرآیند دیالکتیکی را استعاره‌ای از پدرسالاری تاریخی در ایران فرض کنیم که برای تداوم سلطه خویش میل آن دارد که بدن زنانه را قربانی کرده و بدن تاریخی را به بدن اسطوره‌ای تبدیل کند، آنگاه مقاومت دختران که به نفی جایگاه نمادین پدر و کشتن بدن طبیعی او منجر می‌شود را باید پاسخ اخلاقی زنان بدانیم که ترجیح می‌دهند بجای بدن استعلایی و اسطوره‌ای که قرار است قربانی شود بدن تاریخی داشته باشند که بازنمایی کننده سلطه و سرکوب مردانه است. از یاد نبریم که با کنش‌ورزی دختران در کشتن بدن طبیعی پدر حتی اگر پدر بار دیگر در شمایل تازه بازگردد و به نشانه مهر پدرانه، جعبه پیتزایی مقابل دخترانش قرار دهد، این پدر دیگر آن پدر سابق نیست و جایگاه نمادین‌اش لرزان‌تر از قبل شده است. حتی اگر همچنان میل و امکان بازتولید پدرسالاری تاریخی خویش را تا حدودی حفظ کرده باشد.
در اجرای سنتز دوم از فضای داخل خانه که در سنتز اول بازنمایی می‌شد فاصله گرفته شده و ماجرا در یک محیط اقتصادی چون رختشورخانه جریان می‌یابد. این جابجایی واجد دلالت‌هایی متضاد است همچون امکان پالودن آلودگی جسمانی و پالایش گناهان و همچنین اشاره‌ای به مشارکت اعضای خانواده در شیوه تولید مادی جامعه از طریق حرفه لباسشویی. به دیگر سخن شاهد تضاد و اتصال توامان کار مادی و وجه اسطوره‌ای این خانواده در پاکیزه کردن آلودگی‌های جسمی و معنوی هستیم. البته نباید از یاد برد که عمل پاکیزه‌کردن شامل شستن البسه کثیف در رختشورخانه و همچنین حذف بدن زنانه‌ای است که شاید به خطا رفته باشد و بهتر است از طریق قربانی‌شدن تطهیر شود. پس در «سنتز دوم»، کنش پاکیزه‌کردن جهان از آلودگی وجهی مادی و معنوی به خود گرفته و مابین امر مادی و امر استعلایی سرگردان است.
طراحی صحنه با استفاده حداکثری از رنگ سفید، هر گونه سیاهی و آلودگی را امری تهدید کننده فرض می‌کند که می‌باید مشمول پاکسازی شود. پارچه‌های سفید رنگ آویزان از سقف به همراه ماشین‌های سفید رنگ لباسشویی که بر روی کاشی‌های سفید رنگ کف زمین رختشورخانه قرار داده شده، نشانه‌ای است از تسخیر فضا از طریق رنگ سفید. در تضاد با این سفیدی، پدر و دختران لباس‌های خاکستری بر تن کرده‌اند و گویی خود ناپاک و مستعد فرآیند پاکسازی هستند. در روانشناسی رنگ‌ها رنگ خاکستری، آلودگی و ناپاکی را پنهان می‌کند و حتی با شستشوی فراوان پاکیزه‌بودن را به تمامی بازتاب نمی‌دهد .
علیرضا اخوان این‌بار هم به مفاهیمی چون «قربانی کردن» و «قربانی شدن» می‌پردازد و به میانجی صحنه تئاتر تلاش می‌کند آن را رویت‌پذیر کند. از نظر انسان‌شناسانی چون هنری هوبرت، مارسل موس، آرتور هوکارت، ادوارد تایلور، رنه ژیرار و دیگران، مراسم قربانی کردن می‌تواند علت‌های مختلفی داشته باشد از جمله «قربانی» به مثابه پیشکش، علیت، نظامی از نمادها، غذایی جمعی و تطهیر. این نگاه الهیاتی و اسطوره‌ای به قربانی کردن و قربانی شدن، در جهان مدرن نمی‌توانست به مانند قبل ادامه یابد و ضرورت داشت رویکرد و کارکرد قربانی مشمول روح زمانه شود. عقلانیت مدرن و برآمدن سوژه سکولار انسانی از انواع و اقسام مناسک و آیین‌های قربانی فاصله گرفته و برای فهم عالم هستی بر عقل خودبنیاد خویش بیش از هر چیز تکیه کرده است. پس اجرای سنتز که به آیین قربانی کردن در یک وضعیت پسامدرن می‌پردازد نمی‌تواند وجهی پارادوکسیکال نداشته باشد. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که تماشاگران، تفسیرهای متنوع و متضادی داشته باشند در باب الهیاتی یا سکولار بودن مناسک قربانی که پدر تدارک دیده و دختران خویش را همچون قربانی‌شونده در نظر گرفته است. در طول اجرا استفاده از کلاه‌خود، ظرفی پر از داروهای درمانی، کاسه‌ای پر از آب که پدر قبل از ذبح کردن دختران، دست و صورت خویش را با آن تطهیر می‌کند، نشانه‌هایی است از عناصر ناهمزمان یک اجرا. یک آیین التقاطی از الهیاتی و سکولار بودن کنش پدر و مقاومت دختران در مواجهه با آن در زمانه‌ای پسامدرن که نشانه‌ها گرفتار سرگشتگی شده‌اند.
علیرضا اخوان فرزند تئاتر دانشگاهی است و پروژه «سنتز» نشان می‌دهد که همچنان برای این کارگردان جوان، تئاتر تجربی و اندیشه‌محور، اهمیت فراوان دارد و پرداختن به اجرایی چون سنتز یکم و دوم، نه یک انتخاب بازیگوشانه پسامدرن که از قضا یک ضرورت استراتژیک اجرایی و پژوهشی است. اما همچنان جایگاه اصلی اجراهایی چون سنتز یکم و دوم، فضای آکادمیک است تا امکان گفتگو با سنت‌های تاریخی تئاتر تجربی فراهم باشد. به هر حال بعد از تعطیل شدن جشنواره تئاتر دانشگاهی، این قبیل اجراهای تجربی کمابیش بی‌جایگاه شده و مجبور هستند در سالن‌هایی اجرا بروند که چندان مناسب حال و هوایشان نیست. اما با تمامی این مسائل، اجرای نمایش سنتز دوم، در این برهوت فراگیر و ابتذال فزاینده تئاتری، بی‌شک غنیمت است و پیشنهادی تازه برای نهاد اجتماعی تئاتر. پروژه سنتز محصول یک وضعیت اضطراری است مابین تئاتر پیشروی دانشگاهی و بدیل‌های پیدا و پنهان آن.
جناب خدایی خیلی ممنونم از توضیحات جامع و کاملتون و این که خیلی استفاده کردیم و یاد گرفتیم. بنده با کلیات تحلیلتون موافق بودم؛ اما برداشتی که شخص بنده از نمایش داشتم این بوده که "دخترها"یی وجود نداشته و فقط یه دختر وجود خارجی داره. در واقع به نظر من دختر دوم خوی عصیانگر دختر اوله که در برابر خوی مطیع دختر اول بلند میشه و به نوعی بیانگر تقابل عصیان و اطاعت تلقی میشه. بازهم تکرار می‌کنم که این صرفا برداشت شخصی بنده هستش. مجددا خیلی ممنونم بابت متن کامل و دقیقتون.
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
بهنام دیناری
عرض ادب و احترام ممنونم از تدربستون. حقیر فکر میکنم هر آونگاردی در هر جایی باید خیلی شانس داشته باشه تا دیده بشه. خودم از هفته پیش توی برنامه ام بود که هفته آتی این کارو ببینم. کاری که همچو ...
بعد از مدرنیته کمابیش این عقل‌گرایی خودبنیاد مطرح شده. البته خیلی از جوامع، همچنان بر اموری فرای عقل بشری برای فهم جهان استناد می‌کنند. مثل اغلب کشورهای خاورمیانه
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
محمدحسن خدایی
بعد از مدرنیته کمابیش این عقل‌گرایی خودبنیاد مطرح شده. البته خیلی از جوامع، همچنان بر اموری فرای عقل بشری برای فهم جهان استناد می‌کنند. مثل اغلب کشورهای خاورمیانه
میدونید من فکر میکنم همیشه بشر یه عقل خودبنیاد داشته فقط اسماش و فرایند تکیه بهش فرق داشته وگرنه هرکس یه جاهایی یه شک هایی کرده. اون تجربه های مختلف در گذشته ها، مثلا قرون وسطی یا امروز در همین کشورها خاورمبانه (که ارتقاش ندادن یا نتونستن) به این شکل مدرن فردی( من کیستم؟) اجازه ظهور و بروز پیدا نکرده.
من درست فهمیدم؟
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
// چرا؟!!
چون خدا گفته؟! 😠😠😠😠//
سرنوشت: هر چه کردیم علیرضا اخوان را به حرف بکشیم نَشد.. چون می خواهم نقد خانم امامی و هرچه زودتر خانم ... دیدن ادامه ›› ثانی را بخوانم و به خاطر همان حِسِ فضولی و اینکه نمی خواهم نظر ۲ منتقد صاحب قلم روی نوشته ام موثر باشند متن زیر تقدیم می شود 👇
.......
مقدمه
چون بزرگ شده خانواده ای مذهبی بودم همیشه این جملات در گوشم بود از کودکی، جملاتی مثل: چرا نداره؟! دستوره... خدا گفته! خدا ساخت! خدا نساخت! تقدیر!
و از ۲۰ سال قبل پژوهشگر حوزه تاریخ ادیان و تاریخ اسلام شدم منظور به اینکه اولین گام برای آگاهی تحصیل است..
.......
ورود به نمایش👇
رختشخورخانه ای می بینیم با حضور نادر فلاح( پدر) با لباس خدماتی بیمارستان و دختری با روپوش مدرسه...
در اجرای قبلی سنتز هم یک میزی که در بیمارستان ها دارو یا غذای بیمار را در بخش های بستری توزیع می کنند وجود داشت.
در اینجا پدر قصد قربانی کردن را دارد و دختر ناراحت است اما تسلیم همچون اسماعیل در برابر ابراهیم ( اسحاق به روایت مسیحیان )
تحلیل شخصی ام در مورد این چند صحنه 👆
دختر دوم نقش همون قوچ را برای ابراهیم دارد و دختر مرد نیست، پدر معانی ((کلاه خود)) و دارو را نمی فهمد، مرد باز هم فکر می کند شاید ضربه های دختر اول ( دخترش) روی میز هنگام قربانی کردن دختر دوم باز هم وقفه ای است و قرار است چیزی آورده شود حتی مکث می کند ببینید آیا چیزی آورده می شود با نه...، وقتی رفتار دختر عاصی و یاغی را می بیند گویا معانی دارو و ((کلاه خود)) را می فهمد و مطمئن می شود که دختر دوم باید قربانی شود.
ساندویچ های نان ( احتمالاً پنیر )یادآور، اغذیه های کودکان دهه ۵۰ و ۶۰ بود و شاید هم دهه ۷۰...
.......
تحلیل کلی نمایش 👇
الان نگاه کلی تری به نمایش می اندازم و به مقدمه بر می گردم و موخده ای نیز می گویم: بیراه نیست اگر پرسیدن و پرسش گری و چرا گفتن را عامل پیشرفت بشر بدانیم، سیب در سر نیوتن خورد و پرسید چرا؟ و چرایی که به مطالعه و پژوهش منجر شد و نهایت به کشفیات بشری رسید.. اولین گام پژوهش کردن داشتن سواد است... اگر بخواهم تمثیلی عینی از این نمایش بدهم خودم هستم، سواد آموختم، توانستم به خاطر دانشجو بودن به کتابخانه های معتبر و منابع دسترسی پیدا کنم و بگویم: چرا؟ و در مقابل خدا گفته های خانواده ام بگویم: کدام خدا؟ خدای یهود؟ خدای مسیح؟ خدای اسلام؟ خدای اسلام و شیعه اثنا عشری به روایت کدامین کتاب و تاریخ و فقیه شیعه؟
............
با توجه به موخره فوق 👆 ادامه تحلیل 👇
با توجه به اینکه دانش آموختن هنوز در جامعه گذشته و حتی کنون در بعضی شهرهای کوچک ایران برای پدران تبعاتی مثل مستقل شدن، پُر رو شدن، بی دین شدن فرزندان شان است پس تحصیل گزینه مناسبی نیست و اینبار با نظارت استصوابی " خضروار" بچه ای کشته شود بهتر است تا بزرگ شود وبال گردن شود.. اما پدر قصّه ما بهرحال پدر است و بچه اش را دوست دارد برایش سخت است کشتن دخترش، پس از کشته نشدن دخترش خوشحال می شود و بعد از درک معانی دارو و ((کلاه خود)) مصمم به کشتن گناهکار ( دختر دوم) می شود..
داروهای مختلف به ۲ منظور آرام کردن پدر بعد از کشتن و آرام کردن فرزند در هنگام جان دادن و درد کمتر کشیدن فرزند است ((کلاه خودها)) برای پدر است که یادش بیاندازد تو یک سربازی و نه پدر و ماموری و معذور و چی بالاتر از این که مامور یک امر مقدس باشی؟
دختر دوم برایش فرستاده شد تا گناهکاران که همانا امثال دختران عاصی و یاغی و کسانی که می پرسند چرا؟ را به سزای اعمالش برساند و درس عبرتی هم برای دختر خودش شود...

چرا؟ در اینجا فقط یک پرسش ساده نیست، چون جواب ساده که خدا خواسته جوابی ساده تر است، اما موردی دیگر نیز به ذهنم آمده، و آن شغل پدر است! گویی دختر بارها به پدر گفته: ما چرا اینجاییم؟ و پدر گفته: تقدیر ماست! خدا خواسته! و حالا به تحریک دخترانی مثل دختر دوم، دختر اول که این سرنوست و تقدیر را قبول ندارد به مدرسه رفته و اینجا دیگر باید به سزای عملش برسد... اما دختر خوبی است فریب شیطان ( دختر دوم ) را خورده و از جانب الهویت عفو می شود!
گویا قربانی کردن بیشتر از عقوبت در این نمایش معنامند است اما شاید اینجا معنی قربانی کردن برای صحّت ایمان پدر نباشد... اینجا عقوبت پدر است پدری که باید فرزندش را برای بخشیده شدن خودش در کوتاهی تربیت دخترش قربانی کند.
.......
تحلیل نمادها 👇
با توضیحات فوق به تحلیل نمادها می پردازم....
پوست حیوان حلال گوشت به عنوان محل عبادت و تسبیح که نماد مذهبی بودن و مطیع بودن است، اصرار به پوشاندن مو به زیر مقنعه و نیز پوشاندن دست تا مُچ نماد "حداقل حجاب" فقهاست که به عنوان " سترِ صلاتی " پوشانیدنش واجب است.
آب دادن و آوردن رو به قبله ( البته فرضی) بود جزو الزامات " ذبح شرعی " که با توجه به لباسهای امروزی شان نماد کنونیت اسلام است.
سه ماشین لباسشویی که در اولی پارچه خونی است، نمادی از رویه تکرار پذیر و تاریخی قربانی کردن ( تِز )، دومی: انداختن سجاده و به عبارتی جایگاه مقدس قربانی و لوازم که توسط دختر به ماشین لباسشویی انداخته می شود و معنی نافرمانی می دهد ( آنتی تِز) و سومی نماد برآیند دو ماشین اول و دوم که چیزی درش انداخته نمی شود و نماد سنتز است...
هر ۳ روشن می شوند و هر ۳ می چرخند، نمادی از چرخه تکرار پذیری است و البته که تِز روشن می شود و بعد آنتی تِز روشن می شود و در نهایت سنتز... که اگر دومی که خالی بود چیزی درونش ریخته نمی شد ( سجاده ) لاجرم سومی هم روشن نمیشد، سنتزی که اتفاقاً چیزهایی درونش دیده میشد و در اینجا دستگاه تولید ۲ سنتز بود... دختر دوم که رفت و قاعدتاً تعلّقی به آنجا نداشت و سنتز دختر اول که از قتل پدر پشیمان بود و گریه هم کرد و تعلّق هم داشت اما شجاعت رهایی را از آن دخمه نداشت که چرخه بازتولید تز و آنتی تز و سنتز را یادآوری می کرد، نمی دانم چرا یاد فیلم " عهد کاملاً جدید ۲۰۱۵ " می افتادم؟ جایی که خدا مردی بود که زن و بچه داشت و دخترش از راه ماشین لباسشویی از سلطه پدر فرار کرد و بروی زمین فرود آمد افتادم..
بگذریم!
پدر بازمی گردد! (باز تولید سنتز دختراول)، سنتزی که دختر هنوز نیاز به تکیه گاه دارد و جرات و مستقل شدن را نداشته و یا هنوز در فعل کشتن پدر با خود کنار نیامده و نمی داند کار درستی انجام داده یا نه ؟! حال شغل پدر و محل کسب پدر را تصاحب کرده و این بار پدر گویا مظاهر مُدرن ( پیتزا) و یا حتی تحصیل دختر را تا مقطعی پذیرفته اما چهره و رفتارش شبیه گذشته است و گویا از این موضوع ناراحت است و برای بازپس گیری داشته هایش مادی و جایگاهش ( پدر مستبد بودن) برگشته، در ذهنم طالبان قبل از حمله آمریکا ۲۰۰۱ آمد که همه چیز را از جمله مجسمات بودا را نابود می کردند با اینکه از پیشرفته ترین سلاح های جنگی غربی ( در این نمایش ماشین لباسشویی) استفاده می کردند و بار دوم ۲ سال و نیم پیش روی کارآمدند این بار با سخنگو و وزارت خانه و این بار قول دادند به جایی از جمله سفارتخانه ها حمله نکنند یعنی حق حاکمیت نوین کشورهای کافر مثل ایران شیعه را بپذیرند و تا مقطع قبل دبیرستان، سواد خواندن و نوشتن را برای دختران بپذیرند تا توسط همان نیروی کافر غربی و شیعه سرنگون نشوند! اما طالبان اگر در سوئد هم باشد همان طالبان است شاید پیتزا هم بخورد اما باز طالبان، طالبان است.
......
بعضی از مطالعاتم آگاهانه است و برای آشنایی بیشتر می توانید به منابع زیر 👇 مراجعه کنید.
اول: ذبح اسحاق توسط ابراهیم در تورات..
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
" توضیح، تصحیح، پوزش "
با عرض پوزش به اشتباه نوشته بودم ذبح اسحاق در تورات نیامده و در عهد جدید آمده که بدین وسیله پوزش می خواهم.. قبل از سال ۸۸ خوانده بودم و با موصوع دیگری به اشتباه گرفتم... یکی از دوستان غیر تیوالی لینک تورات اش را برایم فرستاد.

عذر خواهی ام را پذیرا باشید...
🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️🤦‍♂️
🙏🙏🙏🙏🙏🙏

⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
سوم: ذبح اسماعیل توسط ابراهیم در اسلام و فرستاده شدن گوسفند توسط خدا
چهارم: ذبح ایفیگنیا ( دختر) توسط آگاممنون و فرستاده شدن آهو توسط آرتیمیس...
پنجم: نذر عبدالله ( پدر پیامبر اسلام ) توسط عبدالمناف و ماجرای ۱۰ قرعه کشی و نهایت ماجرای ۱۰۰ شتر به عنوان دیه یک انسان کامل در اسلام...
ششم: فیلم سولاریس اثر آندری تارکوفسکی،
هفتم: فیلم عهدکاملاً جدید اثر ژان کو ون دورمل..
هشتم: فیلم آخرالزمان اثر مل گیبسون
نهم: رسم قبایل آشور در قربانی کردن انسان ها به دلایل مختلف از کتاب کارل بروندر برگرفته از سایت رادیوزمانه ۶ فروردین ۹۳
دهم:
بقیه مطالب برخواسته از زیست تجربه ام بصورت ناخودآگاه و البته و صد البته مواجهه با " سنتز " اخوان است...
......
پی نوشت ( آنتی سرنوشت) : دلیل بیمارستان بودن را اینجا نفهمیدم یعنی یا شاید هم واقعاً رختشورخانه بیمارستان نیست.
حتی المقدور با سنتز قبلی مقایسه نکردم..
طولانی نوشتم به خاطر دوستان و البته جناب مسعود زارع عزیز که شاید در فهمش کمک کند و البته حتماً نظرات دوستان دیگر را نیز بخوانید، نگاههای جالب و خواندنی دارند.
اصراری بر درستی اش ندارم و وجود خطای احتمالی را می پذیرم...
.......
سخن آخر 👇
سنتز قبلی را بیشتر دوست داشتم چون در چهره پسر گفتن چرا؟ را دیدم و در چهره پدر 😠😠😠 " چون خدا گفته را دیدم...
در اینجا دور بودم، فقط می دیدیم و در سنتز قبلی حضور داشتم. در اینجا صرفاً یک بیننده بودم...
آقای کیانی عزیز درود بر شما. خیلی منتظر بودم تا نقد شما رو در مورد این نمایش بخونم و با اشتیاق تمامش رو خوندم. بسیار جامع و زیبا نوشتید و خیلی به من در فهم بیشتر کمک کردید. سپاسگزارم که وقتتون رو گذاشتید.
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
محمدمهدی ابدی
بیشتر نمایش و نمادهاش رو درست متوجه نشدی شیخ. حال و حوصله توضیح دادن نمادها رو ندارم ولی داستان رو با ترکیب ادیپ زنانه فروید و مذهب باید تحلیل کرد.
سیدها شیخ نمی شوند شیخ..
بعداً ازت می پرسم...
۲۵ فروردین
H.M.kiani2
سیدها شیخ نمی شوند شیخ.. بعداً ازت می پرسم...
عزیزی آقا. بارها آموختم ازت
۲۵ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید