میخ در چشم تئاتر
فرهاد مهندسپور
روزنامه آسیا - 24 فروردین 92
هرمزد آن چیز را نیندیشید که آن را نتواند کرد.
اهریمن آن را که نتواند کرد، اندیشید. (زند، پژوهشی در اساطیر ایران)
مدتی ست برآنم یادداشتی بر اجرای «ویتسک» رضا ثروتی بنویسم. از اخبار و حواشی هم بیخبر نبودم و میدیدم که تئاتر نکبت زدۀ ایران، این بار
... دیدن ادامه ››
سفرۀ دشنام و اتهام و انکار را برای یکی دیگر از چهرههای جوان تئاتر گسترده و چه گستردنی!
این دهن پراکنیهای رنگارنگ در آغاز برایم تازگی نداشت و با خودم گفتم چه باک، این نوالۀ همین تئاتریست که داریم و به آن میبالیم و رضای ثروتی هم اگر به میدان آمده، باید با این تاریک بینی و تنگ نظری اهالی آشنا بشود. سپس دیدم رضا پاسخی نمیدهد و خیالم آسوده بود از اینکه در این برهوت، دست کم شکیبایی را یادت میدهند، و رضا ثروتی و گروهش به ضرب دشنام و اتهام یادش میگیرند، و راستش این یادداشت را نوشتم تا به آنها بگویم دم برنیاورند و بگذارند این امواج شکوهمندِ دغدغههای مدبرانه و مسئولیت شناسانۀ اهالی و رسانهای و خاله زنکی به دایرۀ افتخارات تاریخیاش بیفزاید؛ ماشین انکار به راه افتاده است و خیل سینه چاکان در پیاش.
کافیست نگاهی به طیف دلسوزان همسو شده بیندازید تا دریابید این همه تنوع و رنگارنگی در این اجماع، شگفت انگیز است و نشاندهندۀ آماری قابل تامل از ویرانگری و خودزنی در تاتر ایران نیز هست. در این طیفِ رنگارنگ، همه جور آدمی را میتوان یافت. من واقعا و شخصا میخواهم این تشریک مساعی را که نشان میدهد بالاخره تعدادی از تئاتریهای وطنم دارند صاحب درکی مشترک از منفعت همگانیشان میشوند، به همۀ آنان تبریک بگویم؛ هر چند میدانم که این درک و منفعت، بهرهای برای تئاتر ندارد.
کاش نگاهی بیندازید به دعواها و کشمکشهای اهالی تئاتر ایران در سالهای دهه پنجاه تا نمونۀ همین اجماع را ببینید، و ببینید به نام تئاتر و به نام گرایشهای پیشرو اجتماعی و حزبی و ایدئولوژیکِ دلسوزانه برای تئاتر، چه میخها در چشم خودشان و تئاتر فرو کردهاند و لحظهای هم به این صرافت نیفتاده اندکه این عین بیاخلاقی ست و درکشان از تئاتر باقی مانده میراثی از عصبیتها و سرکوبهای شبهاخلاقی فرهنگ پیش از مشروطه است.
میگویم مشروطه، زیرا مشروطه آغاز عصر بیداری ماست، هر چند تا هنوز هم ادامه دارد. میخواهم از شما که دیگر نمیتوانم بشناسمتان، از شمایی که در قوارۀ رفتارهای تاریخی پیشامشروطه، دستگاه اخلاقیی داریدکه میتواند گفتوگو دربارۀ تئاتر را به وجیزهای برای سرکوب تبدیل کند، چیزی بپرسم. میخواهم از شما که بسیارتان از دوستانم هستید بپرسم در این وانفسایی که ما هستیم، از یورش بر خود، چه عایدمان خواهد شد؟
میدانم برخی از شما اجرای «ویتسک» را ندیدهاید حتی، و از مدتها پیش بر اساس شنیدههایی گنگ و دور، خط و نشان کشیدهاید... برای چه، نمیدانم. البته از برخی ساده اندیشان، و فراموشکارانِ کم دانش، چشم داشتی جز این نبود که حسادت بورزند و نجواها بسرایند. این کسان بهانهای یافته بودند تا باز هم کاشفانِ نکبت و ناتوانی و نادانی فروخفتۀ تاریخی ما باشند و کارشان را هم کردند. از اینان که در این سال-های غریب هول، زاییدهٔ شرایط ناپایداری و فروپاشی فرهنگی هستند و از همین روست که شمارشان افزون گردیده، پیداست که نمیتوان انتظار دیگری داشت. میخواهم بدانم آیا نبودن نام یک نفر در بروشور نمایش میتواند بهانهای باشد برای حذف یک گروه و انکار یک اجرا؟ این همه رادیکالیسم برای چیست؟ این میل سیری ناپذیر برای تنبیه کردن از کجا آمده و چرا میان خطا و تنبیه، نسبت و انصافی نیست؟
دوستانم، دوستان، این اجماعِ هولناک، شما را یاد چیزی آشنا نمیاندازد؟ این را عباس نعلبندیان در نمایشنامۀ «ناگهان...» و بهرام بیضایی در نمایشنامۀ «افرا» برایمان گفتهاند پیش از اینها... اگر خوانده باشیمشان! دوستان، وقتی نمایشنامۀ «افرا» را میخوانید نمیتوانید میلِ هیولاوارِ اهالی را برای شوریدن همگانی علیه چیزی، هر چه باشد، درنیابید.
دوستانم، دوستان، یک بار دیگر نمایشنامۀ «افرا» را بخوانید؛ افرا نمایشنامۀ «تنهایی» ست. نمایشنامۀ افرا را بخوانید تا دریابید این ما هستیم که افرا را سَوا میکنیم تا رسوایش کنیم، تا دق مرگ شود اگر نمیتواند بگریزد از ما. تشریک مساعی همۀ شخصیتها با رنگارنگیشان، علیه افرا، شگفت انگیز است.
بیضایی، «افرا» را نوشته تا همین فرایند را به یادمان بیاورد، و به یادمان بیاورد که این ویژگی شگفت انگیز در ما به فاجعه خواهد انجامید. همۀ اشکهای ما برای اخلاق، تمامت ضجههایی که میزنیم از این رو خنده آورند که ما را به ما نمینمایانند. در نمایشنامۀ «افرا»، یورش هماهنگِ همگانی، راهی را میرود که میتواند برود؛ راه به ذلت، ستم، و تاریکی بیشتر و بیشتر میبرد. همگرایی نیروی اهالی اخلاق گرا و خیرخواه، شگفتاشگفت، ستم پیشه میشود و خودش، خودش را میدراند. این اجتماع به دژخیم نیاز ندارد، زیرا خودش، خودش را شکنجه میدهد، و شگفتاشگفت که به احساس اخلاقیاش نیز خدشهای وارد نمیشود. میدانید، برخی کارهای بیضایی پیشگویانهاند؛ خاطرات هنرپیشۀ نقش دوم، ندبه، و یکی هم افرا. دوستان، از حق نباید گذشت؛ افرا گناهکار نیز هست، افرا خطاکارست. افرا خودش ما را علیه خودش می-شوراند. افرا این یک گناه را باید به گردن بگیرد؛ افرا گناهکار است زیرا در میان ما زندگی میکند و میخواهد خودبسنده باشد، و این گناهی نابخشودنی ست.
دوستانم، دوستان از دشمنی با خود چه سودی میبریم، از یورش علیه اجرایی نو، بر یک گروه جوان چه نفعی خواهیم داشت؟ متاسفانه بسیاری از شما، اجرا را ندیدهاید. حتما برای این کار بهانههایی داشتهاید، همیشه برای حذف و انکار بهانهای هست.
اجرای «ویتسک»، اجرای بیعیبی نیست ولی این بهانهها که گروه بزرگ شما، که بزرگیاش را باید به شما تبریک گفت، آوردهاید، هیچ کدام اشارهای حتا کوچک و قابل قبول به ایرادی از این اجرا ندارد. بزرگترین ویژگی اجرای «ویتسک»، مفهومی از زمان است که رضا ثروتی با نکتهسنجی و به سختی آن را ساخته و شگفت زدهمان کرده است.
اجرای «ویتسک» با تصویر بخشیدن به همین مفهوم زمانی، خاستگاه و آرمان اخلاقی قهرمانش را نشانمان میدهد. شما بهتر از من میدانید که تئاتر امروز جهان از این رو وامدار هنرهای تجسمی است که به ویژه نقاشی، کاشف زبانی نوین برای بیان مفاهیم زمانیی است که از چیدمان اشیاء و ترکیب بندیهای مکانی به دستش آورده است. تئاتر از نقاشی آموخته است که کلمات نیز اشیاء صحنه هستند. در تئاتر امروز حتی ادبیات و گفتگوی نمایشی، وابستۀ فرم و تصویراند.
آنچه که شما شتابزده از آن با عنوان کپی برداری نام بردهاید نشان میدهد که از سر تنگدستی و بهانه جویی آنها را جستهاید و چون اجراهای کمی میبینید به همین نیز اکتفا کردهاید. واژههایی که به کار بردهاید شما را لو میدهد دوستان. شما جزییاتِ به دقت چیده شده و ابتکاری اجرا را فرو گذاشتهاید، این همه تناسبهای بصری خلاقانه را که در تئاتر ایران تازگی دارند، ندیدهاید و به این بسنده کردهاید که وجود رمپ و تراشیدن ریش با کارد و ماشین تایپ و توپ و اسکیت و... نشانۀ تقلیدند. دوستانِ بسیار دلسوز و محترم اگر بخواهیم بنا را بر این بگذاریم، هیچ چیز نباید نشان بدهیم چون همه چیز پیش از این نشان داده شده است.
به جای این ساده لوحی، بیایید به پرسپکتیوها و کمپوزیسیون اجرا نگاه کنید؛ به تناسبات بصری، و ترکیبهای میان بدن بازیگران و اشیاء و رنگها و صداها بنگرید. بیایید ببینید که چگونه گاهی بدن بازیگران به شیء صحنه تبدیل میشود و چگونهگاه اشیاء حضوری زندهتر از آدمها دارند. در این موازنۀ میان آدمها، گفتارها، و اشیاء است که مفاهیم زمانی و مکانی در هم میریزند و زمینهای برای درنگ در جهانی از دهشت فراهم میشود.
در اجرای «ویتسک»، مرز و آمیختگیی که میان اشیاء، انسان، و عروسک به تصویر درآمده، تجربهای جسارت آمیز و تحسین برانگیز است. شما میدانید که در اجرای «ویتسک»، کلمات سازندۀ مفاهیم نیستند و برای این شنیده میشوند که بخشی از اشیاء و کنشهای صحنه-ای باشند، و این تنها یکی از دغدغههای این اجرا برای یافتن زبانی تئاتری بوده است؛ نیازی که تئاتر ایران هنوز با تردید به آن مینگرد. به-راستی ما این همه انکار و نادانی را از کجا آوردهایم؟
تئاتر ایران اگر منفعتی برای خودش بشناسد این است که رضا ثروتی و گروهش را بنشاند و از آنان بپرسدکه چگونه به این همه دست یافتهاند؛ اگر حسادت و کوردلی راهمان را نبسته هنوز.
در پایان میخواهم به رضا ثروتی و گروهش بگویم که در روزهایی پس از این، در آیندهای بسیار نزدیک، این دشنامها فخرشان خواهد بود، اگر شکیبا باشند و فروتن؛ در روزی که همین دوستان برایشان کف خواهند زد. از تاریخ ایران بیاموزید و در راهی که میروید به نفرین و درود دیگران، چشم نداشته باشید.
دوستان، ناچار شدم سکوت این چند ساله را بشکنم و اجازه بدهید بگویم بسیار شادم از اینکه رضا ثروتی و گروه اجرا و بازیگران ستودنیاش به احترام تئاتر و تماشاگرانش خاموش ماندهاند.