در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش یاماها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:22:55
امکان خرید پایان یافته
۰۱ بهمن تا ۲۲ اسفند ۱۳۹۹
۱۷:۰۰ و ۱۸:۴۵  |  ۱ ساعت و ۵ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
و حالا یک یاماها باقی مانده و ...

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

اخبار

›› نمایش «یاماها» طی دو نوبت روی صحنه می رود

›› گزارش تصویری نمایش «یاماها» تالار قشقایی تئاتر شهر

›› تخفیف ۲۰% بلیت اجرا در سه روز اول

›› تماشای نوستالژی های طهران قدیم در تالار قشقایی/ آغاز پیش فروش بلیت «یاماها»

ویدیوها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اجرای خوبی بود مخصوصا اینکه با بچه های بازیگری به دیدن این نمایش نشستیم و بعد از اجرا باهم گفتگو کردیم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرا واقعا قوی بود، موضوعی که کمتر بهش پرداخته شده.
فقط بدترین تماشاچی ها دیشب توی سانس آخر همراه من بودند!!!
کسانی که با سکانس های نه چندان طنز می خندیدند و بشکن می زدند!!!
حتی یک نفر خطاب به آقای سیدی گفت خب من حوصله ام سر رفته! البته جواب ایشان دندان شکن بود اما من به شخصه شرمنده شدم از این رفتارهای ناشایست... فکر می کنم بلیط اشتباهی خریده بودند D:
فهیمه تردست این را خواند
کهبد تاراج، لبخند بدیعی و مجید دیندار این را دوست دارند
البته
همیشه عجیب ترین آدم ها رو می‌توان در نزدیک ترین جای ممکن ملاقات کرد!
ممنون از حضور و تذکرتون ??
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
من هم در همون سانس درسالن بودم و در ردیف همون خانم و اعتراضش با اعلامِ بی‎حوصلگی. و البته باید این مواجهه رو در نسبتِ با میزانسنِ نور سنجید.
کارگردان نوری رو روی سکّوی تماشاچیان تابانید و به نوعی فضای نمایش و سکّوی تماشاچیان به فضایی یکپارچه تبدیل شد. و راهِ دخالت‌ورزیِ مخاطب رو در متن با ری‌اکشن به نمایش و بازی تعمداً باز گذاشته بود. و اتّفاقاً از نکاتِ مثبتِ کار بود. ذکر خاطره رو در رو با تماشاچی. و البته حضور در چنین میزانسن هایی بازیگرِ توانا و مسلّط می‌خواهد که آقای سیدی موجّه و خوب ظاهر شد.
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
خانوم علی آبادی عزیز
در ضمن باید خدمتتون بگم
سکانس صحیح نیست
و صحنه های نه چندان طنز صحیح است
سکانس برای فیلم است
و
صحنه برای نمایش و تئاتر
ارادت??
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«لذّت تماشای نکبت»
مجید دیندار
یاماها نوشته و کارِ رفیقِ همدردم کهبد تاراج برآمده از دل‌مشغولی‌های او و نوعی مایکروگرافیِ تئاتری از زیستِ ساکنینِ جنوبِ شهر است؛ همان‌گونه که در دیگر نوشته‌/کارهایش خوانده‌ایم و دیده‌ایم. پیش‌ترها و در مواجهه با جوادیه (یا بیست‌متری) برایش و در ستایشش نوشتم که آنچه به صحنه آمده «پرفورمنسِ کلام است و بس». و این مایکروگرافیِ بصری از زیستِ ساکنینِ جارو شده و جمع شده در جنوبِ شهر به میانجیِ همین ادبیات –ولو وام گرفته شده از فیلم‌فاسی- است که در بطنِ متن بارگذاری شده و رُخ می‌نماید. فرم و ساختارِ این نمایش که مونولوگ‌محور است –فارغ از علاقه‌ی نویسنده به نگارش مونولوگ‌های طولانی- و با توجّه به دنیای آدمهایی که زیرِ میکروسکوپِ نورِ صحنه به تماشایشان وامی‌داردمان در نسبتِ با محتوای ارائه شده همخوانی دارد. (اینکه این انتخاب آگاهانه بوده یا از روی علاقه‌ی او به چنین ساختاری بحث دیگری‌ست). اپیزود اوّل زنی‌ست که درد دلهایش را با مردی که در را به روی خود و او بسته واگویه می‌کند. پس کسی قرار نیست پاسخش دهد و فرم با محتوای ارائه شده همخوانی دارد. اپیزود دوّم دختری‌ست که جهتِ پاره‌ای توضیحات در حصارِ بازجویی قرار گرفته، امّا گویا کسی گوشش به حرف‌های او بدهکار نیست. پس باز هم فرم با محتوایِ ارائه شده که همانا روحِ گرفتارِ دختری ربوده شده و پریشان‌احوال و سنجاق شده به بافتِ فرسوده‌ی شهر است ایضاً همخوانی دارد. اپیزودِ سوّم که مبتنی بر روایت و خاطره گویی ارائه می‌شود با هوشمندی در نورپردازی روی سکّوی تماشاچیان همراه است. کارکرد این اپیزود در شکلِ روایی و نقلِ خاطره رمزگشایی از اپیزودهای اوّل و دوّم و ترسیمِ خطوط بینِ شخصیتهاست که باز هم فرمِ تک‌گویی را توجیه می‌کند. سه مونولوگ و هر کدام متمایز از قبلی و در پاسخ‌گویی به چراییِ ایجابیَتَش.
امّا از تمامِ اینها فارغ از بد و خوبش می‌گذرم. چرا که در آن سوی صحنه انتظاری بود مرا که باز ... دیدن ادامه ›› حاصل نشد...
مسئله‌ای که در نوشته‌ها و نمایش‌های کهبد تاراج نقطه‌ی قوّت است توأمان پاشنه‎‎ی آشیلِ متن و نمایشش نیز هست. و آن زیستِ فرودستان و جنوبِ شهرنشینان است. زیستِ جنوبِ شهری فار غ از زمان و مکان، زاییده‌ی نظمِ سرمایه‌دارانه است. همان نظمی که اقلّیتی را شمال‌نشین و اکثریّتی را جنوب نشین کرده، حتّی اگر این جنوبِ شهر به گستره‌ی شرق تا غرب و یا مرکز تا بی‌انتهای جنوب باشد. اینکه در روزگاری که تناقضاتِ نظمِ کاپیتالیستیِ جهان به نقطه‌ی فرازینی رسیده که زیستِ فرودستان را عیان‌تر از هر زمانِ دیگری به سطحِ پدیدار آورده و پرداختن به زندگیِ ساکنینِ این تبعیدگاهِ «منطقِ سود» را بر هنرمندان ملزم و اینکه از بینِ اهالیِ تئاتر رفیقی زاویه‌ی دیدش به همان سمت و سو گرایش دارد جای امیدواری است. امّا حاصلِ کار متأسّفانه ناامیدانه. آنچه در نوشته‌های کهبد تاراج (با تمامِ توانمندی‌اش در بیانمندیِ زیستِ فرودستان) در غیابِ مطلق است در دو چیز خلاصه می‌شود: اوّل نپرداختن به عاملِ چنین فلاکتی که همان تناقضاتِ ساختاریِ نظمِ حاکم است و دالِ وضع موجودِ این طبقه که همین باعث می‌شود تنها به مدلول‌ها بپردازد. کهبد تاراج پَکیجی از فلاکت و درد را در بسته‌بندیِ تئاتری ارائه می‌کند تا طیفی از قشرِ متوسّط عطر و ادکلن زده و شیک و آرایش‌کرده در تاریکیِ سالنِ نمایش و با حفظِ فاصله از واقعیّتِ دردناکِ زیستِ چنین مردمانی به تماشایش بنشینند و در نهایت دلی به حالِ این جماعتِ دربند بسوزانند. و غایبِ دوّم در کارهای او ‌سوبژکتیویته‌ی طبقه‌ی فرودست است و فقدانِ عاملیت در نمایندگانِ این طیف که کهبد در آثارش ارائه می‌دهد. در روزگاری چنین صعب که شرحش رفت آنچه بیش از هرچیزِ دیگری برای قشر فرودست اهمّیت دارد معیشت است، و زدودنِ پرده‌ی ساتری که پوشاننده‌ی ذاتِ چنین وضعیتی است وظیفه‌ی هنرمند؛ امّا نویسنده/رفیقِ ما داستانش را بر پایه‌ی عواطفِ این جماعت بنا می‌کند. مسئله این نیست که فرودستان عاشق نمی‌شوند، یا در بندِ خرافات گرفتار نمی‌آیند یا عواطفشان بی‌اهمیّت است، مسئله این است که آن جماعتِ نشسته در تاریکی که وقت و پولِ تماشای تئاتر را دارند احتمالاً به این وجوه توجّه بیشتری دارند و نمایش هم این خوراکِ فرهنگی را برای ایشان تدارک دیده و به خوردشان می‌دهد. گیریم که با کیفیتی بالا. امّا همچنان آن دو غیابِ مطلق است که در صحنه مهجورانه و بی‌داستان باقی می‌ماند و در میانِ تشویقِ حضّارِ متلذّذ از تماشای آن نکبت در تاریکی فرو می‌رود.
بی‌شک اگر کهبد تاراج با این سطح از توانایی در واژه‌آرایی و روایت‌گری به عواملِ ساختاریِ شکل‌دهنده به طیفی که بر آن نظر دوخته نیز توجّه کند آثارش ماندگار خواهند شد. وگرنه تنها عضوی از صنعتِ فرهنگِ بورژوازی و خرده بورژوازی خواهد ماند و فاصله‌اش با واقعیّت انضمامی هر روز بیش از پیش.
امیر مسعود این را خواند
کهبد تاراج، لبخند بدیعی و جعفر میراحمدی این را دوست دارند
مجید جان
ممنونم
که وقت گذاشتی و نوشتی برای ما???
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
موافقم. و از بد و خوبش گذر کرده بودم. تا به دغدغه خودم پیرامون متن برسم. البته باید بر اساسِ چاچوبِ نظری‌ای که خودِ متن پیشِ رو میذاره تحلیل بشه.
مثلاً برای یک اثرِ دراماتیک توقّعِ روابطِ علّی معلولی و مبتنی بر زمانمندی و جغرافیای حدوثِ حوادث بدیهیه. امّا در یک فرمِ روایی یا حماسی میتونه علی السویه باشه، نظر به اینکه چه چیز روایت میشه. از اینها گذشته متنِ کهبد خواسته و ناخواسته سعی داره از نشستن بر یکی از این سطوح لیز بخوره و به اون یکی هم وفادار نمی‌مونه که این هم فی‌نفسه «نه ارزش است و نه ضدارزش» و منوط می‌شود به آنچه می‌گوید و آنگونه که می‌گوید...
درباره کارهای سعید روستایی (ابد و یک روز و متری شیش و نیم) من مصرّانه معتقدم حتی اگر سانسور ها هم برداشته بشه رادیکال نیست. چون به زعمِ خودش می‌خواد در نهایت چند تا متلکِ سیاسی بگه و تموم. و این (نه اینکه نظرِ من باشه، نه...) اصلاً رادیکال نیست. امّا قیصر چرا. مرثیه‌ای... چرا هست.
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
آقای موسوی عزیزای کاش میتوانستم بحث حاج آقای کافی را مطرح کنم ای کاش...
بسیار حرف نزده دارم و اصلا هم قصد توجیه ندارم
آنهایی که بنده را میشناسند میدانند توهم و اعتماد به نفس کاذب ندارم
هیچ کدام از ما که این روزها داریم کار میکنیم نویسنده نیستیم
و
همه داریم تمرین نوشتن میکنیم
ما داریم یاد میگیریم
انشالله در کارهایی که در سال جدید مینویسم بتوانم رضایت مخاطبان را جلب کنم.
البته کار بعدی بنده که به زودی در تماشاخانه ایرانشهر اجرا میره متنی با همین بافت است،
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید