در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیار ملکی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:43:03
 

در خدمت هنر

 ۰۱ اردیبهشت ۱۳۷۷
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تکرار برای فرار یا فرار برای تکرار!
آنچه که فهمیدم از این نمایش که رنگ اجرا به دیالوگ باخته بود ، همین بود .
کمی درگیر این مسئله بودم که چرا کارگردان تصمیم گرفته چنین چیزی را به مخاطب نمایش دهد . چرا مخاطب باید لحظه ای را تماشا کند که در حال تکرار است؟
مفهوم تکرار تاکید است . کارگردان با کد های مختلف تلاش بر تکرار چیزی داشت . تکرار برای تاکید .
صحنه در گروی متن طراحی شده بود و در دیالوگ این تکرار خود نمایی می کرد . بازیگران رفتار هایشان را تکرار می کردند و در پایان به ابتدا رسیدند.
اینکه بخواهید نا امیدی و نشدن امری را بیان کنید - زمان از دست رفته و پشیمانی از اعمال گذشته - و روی آن مسئله تاکید کنید در صورتی که مسئله خود به خودی در ذهن جامعه خانه دارد و مخاطب به قدر کافی از آن مسئله آگاهی دارد و خودش می داند که نمی شود و به این شد عادت و بار ها و بار ها با مکالمه ها و تک گویی های تکراری آن را یاد آوری کنید و صحنه و نمایی که می بینید همان لحظه ی تکراری را دائما جلوی چشم تان تصویر کند ، خسته کننده نیست ؟
این که حرف کارگردان بار ها و بار ها به هر شکلی در لحظه لحظه ی نمایش به مخاطب - بیش از اندازه مستقیم - انتقال یابد و هیچ چیزی برای واکاوی ... دیدن ادامه ›› مخاطب باقی نماند چه اتفاقی برای مخاطب می افتد ؟
رفت و آمد نور جلوه ی بصری زیبایی داشت اما برای اینکه جلو گیری کند از خسته شدن مخاطب ، از تکرار ها ، کافی نبود.
موسیقی بود ولی کارش را نکرد . دیالوگ همه چیز را در دست گرفته بود و جولان می داد . اما اگر پاسخ این باشد که یک تئاتر دیالوگ محور است ، پذیرفته نیست چون بهانه ی مناسبی برای کلافگی مخاطب بی حوصله ی تئاتر امروز نیست . مخاطب تئاتر با این نا امیدی آشنا هست . به قدر کافی . برای همین هم بی حوصله است و این اجرا با متذکر شدن دوباره و دوباره ی این امر نا امید کننده مخاطبش را کلافه می کرد و مخاطب حوصاه اش سر می رفت.
نمایشنامه دو پیچیدگی اکسپرسیونیسم داشت که تنها تلاشش این بود که جلوه ای ایجاد کند اما قفلی بود در ذهن که نمی توان آن را باز کرد . نمی توان چون سوالی بسیار مهم در ذهن مخاطب ایجاد می کرد و چنین بود سوال : (( چرا چنین کرد ؟ )) . سورئال بودن یک ساختار نمایشی بهانه ی مناسبی نیست برای اینکه مخاطب را قانع کنیم که می خواهیم ساختار شکنی کنیم .
اما سوال اصلی من این است : دغدغه چیست ؟
در پایان لازم به ذکر است که بگویم : خلاقیت و فناوری افلاطونی برای ترکیب چندین سبک در ارائه آن در یک نمایش احتمالا ابزورد کافی نیست.
ساختار شکنی ، شناخت ساختار می خواهد و بازی کردن با سبک ها و شیوه های اجرایی تا زمانی که به هم خوراندن آن ها به چشم درست آید کار به جایی نمی برد.
طراحی های ترکیب صحنه برای اجرا سخت به نظر می آمد اما هر سختی به تمرین و تکرار آسان می شود اما در طی اجرایی که دیدم همچنان سخت به نظر می رسید و بازیگر گاهی از آنچه رفتار می کرد عاجز بود.
بعد از دیدن نمایش می خواستم بلند بالا بنویسم.
نظرم عوض شد!
خوب نویسنده بکت بود دیگر
از حال روز شخصیت اصلی داستان چیزی نفهمیدم
و قرار هم نبود بفهمم
اتفاقات را نفهمیدم قرار هم نبود بفهمم
صحنه ساده بود و زیبا ، به قدر کافی
بازیگران فهمیده بودند چکار باید بکنند و همان کار را هم کردند
بازیگر برای فهمیدن با مخاطب چانه زنی نداشت
کارش را می کرد.
اما با کمال ... دیدن ادامه ›› تاسف کارگردان در زمینه پردازش متن به نویسنده باج سنگینی داده بود و دست به سینه فرمان بردار او بود.
در طراحی توانمند بودند و زیبا اجرا کردند.
بعد از دیدن این نمایش دو مسیله دستگیرم شد.
اول: می توان بدون فهمیدن از ماجرایی که قال قضیه کنده نشده لذت برد
دوم: آقای بکت یک تشکر به این گروه بابت تلاش شان بدهکار است!
برادر یه جوری دربارهٔ ساموئل بکت صحبت می‌کنید انگار مثلاً منِ نوعی یه چیزی نوشتم دادم دست کارگردان که اجرا بره😊😊
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی پر هیاهو و جالب
دیدگاه های درست بر پایه نظریه های کاملاً دقیق و درست
ایضا که کامل مناسب زمان بود و حرف های بسیار برای گفتن داشت
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
موسیقی
سینما
هنرهای تجسمی

تماس‌ها

09905606080