در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی منصوری | درباره نمایش اتاق ورونیکا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:04:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
موضوع غامض ژانر

نقدی بر "اتاق ورونیکا"
نمایش - رضا ثروتی

پیش از شروع نقد، تکلیف را روشن کنم که دیدن نمایش را بسیار توصیه می کنم. و البته لازم است یاداوری کنم که نمایش، نه به این دلیل که ترسناک است، بلکه به دلیل مضمون آن، به هیچ وجه برای افراد کم سن و سال مناسب نیست و خانواده ها باید این موضوع را ... دیدن ادامه ›› جدی بگیرند.

*در این نوشتار، قصه لو می رود و برای لذت بردن از این نمایش، بکر بودن قصه مهم است*

اتاق ورونیکا نمایش خوبی است. در واقع آنقدر خوب است که در تمام مدت چشم از صحنه برنداشتم و زمان نمایش هم به چشم بر هم زدنی گذشت. صحنه چشم نواز، بازی ها خیره کننده و کارهای فنی بی نقص است.
نمایشنامه هم خوب است: داستان از جای درست آغاز می شود، خوب روایت می شود و به جز دقایق اندکی از میانه نمایش، از ریتم نمی افتد و مهم تر از همه بسیار خوب پایان می یابد.
بهناز جعفری، به طور ویژه، در سطحی بسیار بالاتر از بازی هایی که به طور معمول در تئاتر می بینیم، اجرایی دقیق، هوشمندانه و تکان دهنده از نقش، یا نقش هایش ارائه می دهد. او روان نقش را کاویده و شناختی کامل از شخصیتش به دست آورده و جسم و جان خود را در اختیار این بازی می گذارد. شخصاً امیدوارم در جشنواره ها و داوری های پیش رو، همه جوایز بازیگری نصیب این نقش آفرینی استادانه خانم جعفری شود.

حال اگر همه اجزاء نمایش تا این اندازه فوق العاده است، آیا می توان گفت که اتاق ورونیکا یک شاهکار است؟
پاسخ، در کمال تأسف، منفی است.

در واقع به نظر می رسد رضا ثروتی، پس از هدایت عالی صحنه و بازی‌ها، موقعیتی بی نظیر برای خلق یک نمایش کامل را در اشتباهی کوچک از دست داده باشد. حس می شود که مانعی ریز باعث شده اجزاء نمایش درست در جای خود ننشینند. به راستی این اشکال کوچک تأسف بار کجا پنهان شده است؟

فکر می کنم جواب این سؤال سخت در موضوع ژانر نهفته باشد. چیزی که باید بر آن تأکید شود این است که اساساً اتاق ورونیکا نمایشی در ژانر وحشت نیست. مسیر روایی داستان در مسیر ترساندن پیش نمی رود و نمایشنامه آن برای این ژانر نوشته نشده است. هر کس هم به شما گفت که به دیدن نمایشی ترسناک می روید، باور نکنید. این یک نمایش روانشناسانه است.

موضوع نمایش، اساساً سیر روانی شخصیت‌های داستان است. تطهیری که ورونیکا در قربانی کردن دختران جوان می جوید، ریشه همه رخدادهای داستان است و امری روانشناسانه است. نمایشنامه تلاش می کند تا تک تک جزئیات شخصیت های داستان را شرح دهد و تحلیل کند. بنابراین دیالوگ های پرشماری به بحث در مورد شخصیت ها و رفتارهایشان اختصاص دارد. نمونة برجستة این رویکرد، صحنة پس از قتل سوزان است که جروبحثی بیمارگونه بین پدر و مادر و پسر در می گیرد در مورد این که این بار چطور نقش هایشان را ایفا کرده اند، چه جزئیاتی اضافه بوده و چه چیز کم بوده. این که سوزان از آن جا که هم به بازیگری و هم (از قضا) به روانشناسی علاقمند است می پذیرد که نقش ورونیکا را قبول کند، این که چون مادر لاری نوازشش نکرده، خجالتی و معذب است و این که ورونیکا چطور توانسته چنین بلایی را بر سر برادر و خواهر کوچکش بیاورد، همه با دقت در نمایش توضیح داده می شود. بخش عمده ای از وزن صحنه و دقت بازیگران هم به روانشناسی نقش ها اختصاص دارد: چشمان نیازمند پسر در آستانه ی کشتن سوزان و لذتی که از این کار می برد، حس عجیب آمیخته از عشق و بردگی که کنراد در مواجهه با خواهر/معشوقه اش دارد، مونولوگ های پریشانی ورونیکا در پایان که جملات سوزان را تکرار می کند، همه به صحنه های اصلی نمایش تبدیل می شود. نمایش به وضوح می کوشد مجموعه ای از سؤرفتارها را بکاود و بکوهد.

از باب مقایسه، هر آن چه که به موضوع وحشت تعلق دارد، به رده دوم اهمیت رانده می شود. برای مثال، باند صوتی وحشت‌زا (به عنوان شاخصة گروهی بزرگ از محصولات هنری ژانر وحشت) در صحنه های پردیالوگ نمایش، صدایش کم می شود و نقشی کمرنگ می گیرد، چهره و لباس نقش ها در طول صحنه های مختلف، بیشتر منطقی روانشناسانه را دنبال می کند تا این که به دنبال ایجاد ترس در دل تماشاگر باشد و عنصر پرپتانسیلی مانند حمام (در حالی که با انعکاس عالی شیشه و نور رو به بالای پشت در آن، می‌توانست ابزاری عالی برای ایجاد ترسی کشنده باشد) به نفع مسیر روایی تحلیلی نمایش به کل بی استفاده می ماند.

اتاق ورونیکا نمایشی روانشناسانه است و به نظر می رسد، تلاش نمایشگران برای ایجاد ترکیبی از ژانر روانشناسانه و ژانر وحشت، انسجام اثر را از میان برده است. گرچه ترکیب این دو ژانر، در موردی مثل فیلم روانی ساختة هیچکاک، مولد یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما بوده، اما روانی و اتاق ورونیکا در برخی ویژگی‌های ذاتی متفاوتند. در روانی، مجموعه‌ای از صحنه‌ها زمینه‌چینی مداومی را برای وحشتی بزرگ (چه در صحنه حمام و چه در صحنه اسکلت) به وجود می‌آورد. در طول فیلم از تحلیل روانشناسانه خبری نیست و تمام این بخش، به مونولوگ روانپزشک محدود شده است. سیر روایی هم بیش از آن‌که بکوشد تا روان نورمن بیتس بکاود، در جهت ژانر معمایی-دلهره انگیز چیده شده است. اما در اتاق ورونیکا، تدقیق در شرایط روانی شخصیت ها، بخش وسیعی از نمایشنامه را در برگرفته و به وزنه اصلی نمایش تبدیل شده است. دلهره، که می‌تواند با مکث ها و سکوت‌های پرسش‌انگیز به وجود آید، برای گفتگوی بیشتر و بیشتر شخصیت ها حذف می شود. در این شرایط به نظر می رسد روایت داستان با چاشنی افکت های صوتی، جیغ‌های وحشت زده و موسیقی وهمناک هم جواب نداده است.
همه ما پیشتر نمایش های خوش تصویر و خوش صدای ثروتی را دیده ایم و لذت برده ایم. قابل درک است اگر برای ثروتی، خلق نمایشی با صحنه ای کثیف و با باند صوتی برهنه دشوار و دور از ذهن باشد. اما من بر این عقیده ام که اتاق ورونیکا داستانی را روایت می کند که آن چنان واقعی است که هر آرایشی بر تنش زار می زند.

اثبات این که اشتباه ژانر پیش آمده اساساً موضوع مهمی است، کار راحتی نیست. اما شاید یک صحنه بتواند موضوع را روشن کند. دقایق ابتدایی نمایش، سوزان پشت در قفل شده اتاق در حال تمرین ورونیکا بودن است، تا این که در نقش فرو می رود و روی صندلی گهواره‌ای می نشیند و لالایی "عروسک قشنگ من" را زمزمه می کند. صدای او در نسخه‌ای هاردراک از همین لالایی گم می‌شود و نوری قرمز رنگ رویش می افتد. سوزان با لبخندی که به شکلی دلهره آور بی مورد است، به این سو و آن سو نگاه می کند. آهنگ با صدای در قطع می شود و نورها به حال عادی خود بازمی گردند.
این صحنه‌ خوراک یک نمایش وحشت است. واقعیت این است که من به شخصه انتظار داشتم که در پی این صحنه موجوداتی به عجایب‌الخلقه‌ای همان موجود داخل تابلوی نقاشی سر و کله شان پیدا شود و حمام خون در صحنه به پا شود. وقتی که چنین نشد، توقعم بر این شد که لااقل این موسیقی و نور بیانگر انتقال ذهنی سوزان در زمان باشد و نمایش به این ترتیب پیش رود که سوزان، که حالا فهمیده که همه آن چه از 1973 می دانسته، خیال‌پردازی های ذهن بیمارش بوده است، برای ابد در 1935 و اتاق ورونیکا و پیش پدر و مادری شکنجه گر گیر می افتد و تماشاگر با دلهره ناشی از این که نکند یک روز در اتاقی دربسته و در سالی دور چشم از خواب بگشاید و برای ابد در آن اتاق به عنوان یک بیمار روانی گیر بیافتد، سالن را ترک کند.
اما هیچ کدام اتفاق نمی افتد. موسیقی و گیتار الکتریک و نور، سفری ذهنی و آغاز حمام خون نبوده است. در واقع هیچ چیزی نبوده است. حتی سوزان هم در نقش ورونیکا فرو نرفته است و لحظه‌ای بعد با دیدن مورین مک کی جوان شده به خود می آید.

نسخة دیگری از نمایش اتاق ورونیکای رضا ثروتی، با همین بازی‌ها و با همین صحنه را در ذهن بیاورید. در این نسخه برای باز و بسته شدن در اتاق، افکتی پخش نمی‌شود، از موسیقی پرکنندة زمینه خبری نیست و تنها موسیقی نمایش، صفحه ای است که آهنگ عجیب و دلهره انگیز کوکوروسی را دو بار پخش می کند، صدای بازیگران تقویت نمی شود و جیغ ها انگشت‌شمار است، در این‌جا خبری از صحنه ی صندلی گهواره ای نیست، صحنه‌ها کمی تاریک تر و نورهای محیطی کمی سردترند و نورهای موضعی آباژور و چراغ دیواری اهمیت بیشتری می یابند، زد و خورد شخصیت ها سنگدلانه تر و خونریزی‌ها شلخته تر (با ریختن مختصری خون روی کف صحنه و شاید دیوار انتهایی) طراحی می شوند. من فکر می کنم وضعیت ترسیم شده در این نمایش چنان بغرنج است که تنها با چنین زبان طراحی ناتورالیستی ای به محصولی منسجم تبدیل می‌شود.

در واقع دشواری روانی رخ داده در اتاق ورونیکا (رابطه بین کنراد و ورونیکا و قتل ناشی از آن) آن چنان واقعی، سنگین و دیرهضم است، که برای انتخاب سبک روایت آن، روانی هیچکاک اساساً مثال مناسبی نیست. بیماری نورمن بیتس در فیلم روانی (وابستگی شدید به مادر) موضوعی است که نیازمند توضیحی کمتری است و هضم آن نیز ساده تر است. اما شخصیت های اتاق ورونیکا درگیر چنان بیماری پیچیده‌ای هستند که باید شرح داده شود، انگیزه ها شناسایی شود و تحلیلی محکم برای چگونگی رخ دادن آن ارائه شود. برای یافتن مثالی بهتر برای روایت این نمایش، باید عزم خود را جزم کرد، نفسی عمیق کشید، و به تماشای فیلم جانکاهی مثل منطقه جنگ تیم راث نشست.

اتاق ورونیکای ثروتی، با بازی‌هایی درخشان، سلیقة بصری پخته و پایانی درست، آنقدر نمایش خوبی است که می توان این همه در مورد آن بحث کرد و باز هم احساس کرد که بسیار حرف های ناگفته مانده است. اما به نظرم در چند گام آخر برای تبدیل شدن به یک شاهکار، جایی در میانة ژانر وحشت و ژانر روانشناسانه راه را گم کرده است. به نظر می‌رسد برای تماشای شاهکاری دیگر از خالق وویتسک، باید همچنان منتظر ماند.
جناب منصوری..اولا که احسنت به نگاه موشکافانه شماو ابراز موافقت با بیشتر بخش های نوشتت...اما برخلاف تو من در شکل بیان کارگردان مبنی بر«ترسناک » بودن نمایش احساس نکردم،در واقع این صفت «ترسناک» رو بیشتر در توصیف های چند تماشاگر قبل از نمایش خونده بودم.که شاید این ترس بخش حدایی ناپذیر هر داستانیست که در شرح توهمات و خیالپردازیهای خلاف معمول یک نفر نوشته میشود،حالا هرچه این توهم عمیقتر و غیر واقعی تر این ترس بیشتر(چیزی که در فیلم درخشش دیدیم و ترسیدیم)..چرا که هر اتفاق غیر واقعی در لباس واقعی برای ذهن منطقی انسان چیزیست غریب و ترس زا.
۱۰ دی ۱۳۹۴
خیلی ممنونم خانم قنبری از راهنماییتون
۲۶ دی ۱۳۹۴
سپاس ار نقد زیباتون
استفاده کردیم :)
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید