حلقه مفقوده
ماجرای خفاش شب، یکی از حادترین و جنایتکارانهترین مظاهر زنستیزی و تبهکاری در سال های اخیر بوده است.
اشکال و انواع زنستیزی در سطوح مختلف در زندگی روزمره و به طور ساختاری قابل جستجو و ردیابی است. زنستیزی به طور آشکار یا پنهانی در تار و پود بخشهایی از مناسبات اجتماعی، عرصه عمومی، فرهنگ، روزمرگی، زبان، هنر ( از جمله تئاتر) و...تنیده شده است و متاسفانه از سوی بخشهایی از اجتماع پذیرفته شده و یا از سوی بسیاری دیگر معمولا نادیده گرفته میشود. چنین رویههایی در طی این سالها، خودآگاه یا ناخودآگاه به تداوم و گسترش چرخه خشونت و خشونت علیه زنان بسیار کمک کرده است.
مصادیق زنستیری بسیار متنوع هستند. از متلکها و فحاشیهای خیابانی تا دست درازیها و مزاحمت های خیابانی و تجاوز... از نگاه فرودستانه به زنان در عرصه عمومی و اجتماعی تا جنسیتزدگی در زبان و ادبیات ... از مناسبات بالادستی که در کار دامن زدن به گفتمان سلطهگرانه بر زنان است تا کالاییسازی بدن زن... همه این موارد و بسیاری نمونههای دیگر زنستیزی، به طور رسمی و غیر رسمی توسط سویههای مردساخته و مردسالارانه در حال تثبیت، تایید و بازتولید هستند و هر از چندگاهی برآیند و انباشتگی همگی این موارد در سر حد نهایی و جنایی آنان یعنی قتل زنان بروز مییابد. جنایتهای مرد عنکبوتی و... از نمونههای دیگر قابل ذکر در این
... دیدن ادامه ››
زمینه است.
غلامرضا لبخندی،بهطور غالب نمایشی زندگینامهای است که به فرازهای زندگی غلامرضا خوشرو، قاتل زنجیرهایی زنان و روایتهای برخی از زنان مقتول و خویشاوندانشان از این فجایع میپردازد. خوشرو، از معروفترین قاتلان زنجیرهای ایران بود که به اتهام 9فقره قتل در تابستان سال 1376 اعدام شد. قتلها همراه با سرقت و تجاوز جنسی بوده و قربانیان بعد از کشته شدن، سوزانده شدهاند. خفاش شب، در روند دادرسی پرونده، جنایاتش را گردن نگرفت و همواره از شخصی به نام حمید رسولی، به عنوان عامل اصلی قتلها نام برده بود. این اسم در حد فاصل تخیل یا وجدان معذب غلامرضا خوشرو و مسائل و حواشی سیاسی امنیتی در هالهای از ابهام باقی ماند.
جنایتهای زنکشی در تابستان 1376 به واسطهی انعکاس گسترده آن در روزنامهها و پوشش خبری آن در برنامههای تلوزیونی، افکار عمومی را بسیار جریحهدار نمود و تا مدتی تاثیرات منفی خصوصا بر روحیهی به ویژه زنان و حتی فعالیتهای اجتماعی برخی از آنها گذاشت.
در این نمایش شاید به دلیل ممیزی و نیز تلطیف ماجرا به طور عامدانه، از نمایش سرقت و خشونت سبوعانه و مستقیم حتی المقدور پرهیز شده است تا ضمنا به وجه درونیتر این شخصیت در عین حال مرموز پرداخته شود و احتمالا وی را به عنوان محصول و معلول شرایط بغرنج اجتماعی، روانی و خانوادگی نیز معرفی کند. البته با توجه به شکل و رویکرد کم عمق نمایشنامه در این زمینه،چنین تاکید کم رنگی قابل اعتنا به نظر نمیرسد. کهبد تاراج در مصاحبه با آوای تیوال، موضوع مرگهای اورژانسی و یک دفعهای و البته جذابیت دراماتیک این شخصیت را محمل پرداخت و ساخت این نمایش ذکر کرده است.
در نمایش غلامرضا لبخندی، موضوع نقد ( اگر قائل به حضور نگاه انتقادی در این نمایش باشیم)، صرفا شاید با تاکید بر نقش سیستماتیک و کلیدی فردی که خفاش شب در دادگاههایش از او به عنوان قاتل اصلی نام میبرد، پر رنگ شده است. در پایان نمایش هنگامیکه صادرکننده حکم اعدام خود را حمید رسولی معرفی میکند،این مساله برجسته شده و چه بسا نگاه افشاگرانه نسبت به کلیت سیستم قضاوت و تادیب در ارتباط با این پرونده گوشزد میشود.
اما علیرغم مباحث مطرح شده، در این نمایش جای نگاه عمیق آسیبشناختی در مورد مساله زنستیزی در جامعه به عنوان یکی از نیروهای محرکه اصلی در چرخه خشونت و البته وقوع چنین جنایاتی خالی است. چرا باید با بیطرف به این مصداق بارز زنستیزی جنایتکارانه نگاه کرد؟ آیا جذابیت دراماتیک سوژه اصلی جنایتها در این زمینه اکتفا میکند؟ هنر تئاتر آگاهیبخش نیست؟ آیا بدنه تئاتر امروز از نگاه نابرابر مبری است؟
نکته مهم مغفول مانده در این نمایش، به نظرم شکل دیگری از خشونت پذیرفته شده از سوی سطوح مختلف مردم در جامعه است. اینکه چگونه خشونت در بستر یک چرخه بسته تکرار میشود و راه گریزی از آن وجود ندارد.
ساعتی قبل از اعدام خفاش شب، تعداد زیادی از مردم که برخی از آنها تنقلات و خوراکی همراه داشتند، برای تماشای صحنه به دار آویختن او در محل اعدام حضور یافتند. گویی این روح جریحهیافته جمعی صرفا با تماشای اعدام او تسلی مییابد. اما آیا بعد از گذشت بیش از دو دهه از این ماجرا آمار جنایت و قتل کاسته شده ؟ آیا روح جمعی اجتماع ما صلحطلب تر و خشونتپرهیز تر شده ؟
++
در روز جهانی تئاتر، هفتم فرودین به تماشای نمایشی رفتم که در آن مردی در حال پختن سر همسر جوانش در دیگی روی اجاق گاز بود. بازیگر زن دیگری هم در نقش دوست قدیمی مرد بر روی صحنه بود که نقشاش صرفا خرد کردن سبزیجات و البته تو سری خوردن و تو دهنی خوردن از مرد بود! چند کلمهای هم به زبان آورد و در پایان نمایش با ضربات چاقوی مرد به قتل رسید. سپس مرد با خونسردی محتویات پخته قابلمه را در ظرفی به تماشاگران تعارف کرد و در کمال حیرت برخی از تماشاگران با خنده و رضایت خاطر سرخوشانهای تعارف را پذیرفتند و لحظات ظاهرا مفرحی را به زعم خود سپری کردند.
نکته دردناک در اینجا شکلگیری نوعی روند کاسبکارانه از کاربرد خشونت بعضا زنستیزانه یا به عبارت صحیحتر پورنوگرافی خشونت در برخی نمایشها است که به جعل نام گروتسک و زهرخند انتقادی برای فروش بالاتر کار به اصطلاح هنری میکنند. این شکل از خشونت که به عنوان یک ژانر جا انداخته شده معمولا واجد هیچگونه ویژگیهای سبکی اصیل نیستند و هیچ نکتهی تکان دهنده، افشاگرانه و آگاهیبخشی نسبت به خشونت آسیب رسان برای مخاطبانش ندارند و تنها کارکردشان عادیسازی ددمنشی و خشونت و تقویت و ارضاءلذت بیمارگونه از نمایش خشونت گفتاری و فیزیکی و البته زنستیزی در تئاتر است.
اما نکتهی فاجعه بار تر پذیرندگی و خواست لذتجویانه این پورنوگرافی خشونت از سوی برخی از مخاطبان است که نیاز به آسیبشناسی جامعهشناختی و رفتاری مفصلی از سوی محققین و پژوهشگران مرتبط دارد.
++
آسیبشناسی و البته شناخت انواع خشونت از جمله زنستیزی از وظایف هر هنرمند تئاتر دغدغهمند ( البته در صورتیکه در وهله اول خود به وجود چنین چیزی معتقد باشد) است.
راه خروج از دور باطل خشونت در یک جامعه خشونتزده و خشونت طلب، شناخت راههای پرهیز از بازتولید آن است.