در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابرشیر | درباره نمایش سینماهای من
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:26:19
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
((واقعیت های خسته، خاطرات و رویاهای شکسته))
در "سینماهای من" ظرفیت هایی وجود دارد که آنرا صرفا نمایشی نوستالژیک و خاطره باز ندانیم.
در این نمایش تلفیقی، فضای عمومی به نام سینما، محمل مشترک خاطرات و رفتارهای جمعی می شود که می توان از خلال آن مناسبات و تاثرات اجتماعی،سیاسی ،فرهنگی و...جامعه و اتفاقات رخ داده را تا حدودی هویت بخشی و دسته بندی کرد و در نهایت کمی توضیح اش داد.
اگر کتاب سوزی را پدیده شوم ضد فرهنگی ریشه داری در این مملکت تلقی کنیم، سینما سوزی را پدیده ی معاصر همان نگاه قهقرایی باید دانست. رحمانیان در دو اپیزود ابتدایی به آن اشاره مستقیمی دارد.
"سینماهای من"از 4اپیزود تشکیل شده است که به نظرمن از اپیزود دوم به بعد نمایش به لحاظ انسجام در کلیت،مضمون ،طراحی ، متن دچار سیر نزولی می شود و نمی گذارد از کل نمایش لذت یکسان و واحدی ... دیدن ادامه ›› ببرم.
*
1-سینما کاپری : این قسمت به لحاظ تفسیرپذیری اش از دید آسیب شناسانه ، بسیار کارکردی و مهم است و تاثیر فرهنگی مخرب لمپنیزم تقدیس شده در اینگونه سینما را بر تهییج توده های بی سواد در مقاطع تب آلود تاریخی کشور به خوبی نشان می دهد.
هرچند ممکن است این تحلیل به دلیل سمپاتی آقای رحمانیان به سبک و سیاق کارگردان جلودار(به اصطلاح)موج نوی سینمای ایران،منظور نظرایشان نبوده است.
این بخش به زعم من تا حدودی ، چرایی بروز چنین حدی از رفتارهای خشن و کنش های همدلانه و بعضا مشارکتی از سوی بخشی از توده مردم را نسبت به پدیده های ضد فرهنگی(ضد انسانی) مثل سینماسوزی و ..نشان می دهد.مردم سالها با خشونت، چاقو و قمه کشی و انتقام های خودسرانه و..قهرمانان اصلی فیلم ها( فیلمفارسی) در این سینما زیسته بودند.اکثر این قهرمانان آینه ی نحوه زیست و رفتار خود آنها بودند و حالا نوبت ایفای نقش اصلی خودشان فرارسیده بود!چرخه باطل خشونت ...که بدبختانه تا هم اکنون نیز به شیوه های جدیدترو پیچیده تر وشاید تکنیکی تری در حال بازتولید و تکرار و ضرب شست نشان دادن در شکل های گوناگون در جامعه ما است.
در این قسمت 3برادر در ساندویچ فروشی مشرف به سینمای کاپری ساندویچ می خورند و نظاره گر مردمی هستند که آن بیرون ،سینما را به آتش می کشند! شاید هر کدام از این سه برادر،بخشی از گروه های اجتماعی را با ذایقه مخصوص به خود در الگوبردای از قهرمانان شاخص سینمای دهه ی 40و 50 شمسی نمایندگی می کنند که چه بسا آن بیرون در حال سوزاندن و تخریب سینما هستند.اقشاری که خود را در سینما می بینند و می یابند .. با قهرمان های تقدیس شده فیلمفارسی و (به اصطلاح)موج نو این همانی می کنند..سینما برای آنها آینه است و خود آنها ،تمام قد، برای آن نوع سینما الگو و منبع الهام! و جالب اینکه آنها تاب این شمایل حقیقی را از خود در سینما ندارند و به رغم تمام خاطرات و لحظات خوب سپری شده، آنرا به آتش می کشند و صندلی هایش را با چاقو می درانند!
نکته قابل توجه این است که برخلاف موضع گیری های متفاوت دو برادر بزرگتر(از شیفتگان ناصر و بهروز) که لات و چاقوکش و طرفدار سوزاندن سینما هستند با برادر کوچکتر که مدرن تر و خشونت کمتری دارد و از سوزاندن سینما طرفداری نمی کند اما نهایتا در عمل هر سه دربرابر این حادثه مخوف بی عمل و منفعل هستند. و این صاحب ساندویچی عاشق واقعی (البته با در نظر گرفتن انتفاع مالی اش از برقرار ماندن سینما و مشتریهای آن)برای جلوگیری از سوزاندن سینما به خیابان می رود.
2- سینما شهر فرنگ(آزادی): اپیزود دوم برای کسی که یکی از بهترین فیلم های زندگی اش را در این سینما (حالا گیریم در نوجوانی)تماشا کرده و بعضی از فیلم های مورد اشاره در نمایش را بیش از 5مرتبه دیده و با یکی دو تایش و البته موسیقی هایشان هنوز هم زندگی می کند،جایی برای تفسیر ونقد وجود ندارد.
3-سینما رادیوسیتی: داستان در سال 89 اتفاق می افتد.موضوع فانتزی بازگشت زمان به عقب.. نمایش ردپای مخرب گذر زمان و آرزوی ستاندن گذشته های بر باد رفته .... پیرمردی همراه نوه جوانش جلوی سینما قدیمی آمده که زمانی پاتوق روشنفکران بوده ،نیروی امنیتی مهربانی ظاهر می شود و می خواهد آنها را از محل دور کند می گوید قرار است آن مکان( که نمی دانسته سینما بوده!) به همت ارگانی به مجتمعی تجاری تفریحی تبدیل شود؛ مامورامنیتی با مهربانی برای اینکه آنها به منزل بازگردند،دستور می دهد برایشان آژانس بگیرند و در گیراندن و کشیدن سیگاری دختر جوان ،او را همراهی می کند.. این قسمت چندان خوب نوشته نشده است و فانتزی آن دست کم در بخش سینمایی آن در نیامده است! با نوستالژی نسل هایی که از ما دورهستند( و دنیایشان را چندان نمی شناسیم) خاطره بازی کردن چندان به دل نمی نشیند .
4- سینما متروپل: این سینما حالا بیقوله و انبار و کارگاه خیاطی شده ... در این قسمت بنا بر پارادایم زمانه و اهمیت مساله مهاجرین ، این سوال در کل طرح می شود که آیا مهاجری افغان می تواند به سینمای ایران راه یابد؟ بحث اصیل بودن و شرافت در سینما و رویای بزرگ و شیرین بودن آن ..موضوعات مهمی است که همه در این قسمت طرح شده است. اما رویکرد سانتیمانتال و یکجانبه بین آقای رحمانیان نسبت به کل این سینما و ماجراهایش، کمی پس زننده بود. ساده انگاری است که چشم بر مناسبات فاسد و بیمار و کاسبکارانه در سینمای بدنه ببندیم و دل به استثناهایی خوش کنیم. این قسمت به نظرم واقعا وصله ناجوری بر کل نمایش بود.
***
محمد رحمانیان برای من بخشی از عاشقانه هایم از تاتر را رقم زده است ،خیلی قبل تر از کنسرت تاتر و ترانه های قدیمی و محلی..
از تماشای بخش هایی از "سینماهای من" ، از بیشتر بازی ها و بیشتر موسیقی و آوازهایش لذت نابی بردم....
به امید تماشای کارهای بیشتر و تابنده تر از محمد رحمانیان بزرگ در تماشاخانه های اصیل هنرهای نمایشی و نه درطبقه ی هفتم یک مجتمع تجاری مدرن تازه تاسیس با سرویس بهداشتی های موزیکال و داری سیفونهای هوشمند ! اما سالنی که به شدت برای تاتر و چنین اجراهای چند رسانه ایی نامناسب است.
درود بر شما جناب ابرشیر
اجازه بدهید حاشیه ای بر مطلب خوب شما بنگارم و آن اینکه در مورد استفاده بی ضابطه از القابی مثل استاد، بزرگ، و .. در مورد هنرمندان و خصوصأ کارگردان این نمایش تردید دارم
برقرار باشید عزیز دل
۰۷ خرداد ۱۳۹۴
استفاده کردیم جناب ابرشیر ممنون
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
محبت دارید آقای محفوظی ممنون از شما که برای خواندن وقت گذاشتید
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید