در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابرشیر | درباره نمایشنامه‌خوانی دیروز، امروز، فردا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:23:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شرکت درتماشای اجرای نمایشنامه خوانی "دیروز،امروز،فردا" ، برای من حکم آیینی داشت. نزدیک دوسال میشد که از طریق کلمات و جملات ، با بخشی از سلیقه و تفکر انسان هایی آشنا شده بودم که صرفا در یک اسم و عنوان مجازی خلاصه می شدند. شانزدهم خردادماه94 ،باید بسیاری ازآن وجودهای ارزشمند و اندیشمند را ملاقات می کردم....بخت یارم نبود که همه جان های عزیز را در این آیین دیدارم،ملاقات کنم...اما انرژی حضور و بودن در بین انسان هایی که با وجود تمام تفاوت هایشان ، یک عشق واحد به نام تاتر دارند، امری فرخنده بود. عشق مشترک مثل دردی مشترک ، سرچشمه ی زاینده دوستی ها ومهرورزی ها و خردورزی ها است... که اگر چنین نبود امروز در واقعیت خارج از دنیای مجازی ،مملو از انرژی و حس سرخوشی نمی شدم.
***
"آریو راقب کیانی" ، را قبل از شنیدن مصاحبه هایش در آوای تیوال (با نحوه ی منحصر به فرد خودش در ادای جملات و کاربرد واژگان اش)، به واسطه ی نوشته هایش درباره نمایش ها می شناختم.نوشته هایی که حاکی از تیزبینی و درک خوبش از برخی نمایش ها است.علاوه بر نگاه قابل تامل در نقدهایش، نثر و نحوه استخدام کلمات و جملاتش از بیشتر نوشته هایش یک اثر ادبی هم می سازد.آریو یک خردمند واقعی است و باهوش و پرحس و عقلایی و بسیار محترم ... "شاهین نصیری" ، یک تیزهوش مطلق به نظرم می رسد.نثر قند و نباتی دارد...این استعداد را دارد که درباره هرچه بنویسد شیرین و ساده و خواندنی باشد. او قبل از اینکه یک بازیگر باشد،پیشاپیش یک نویسنده توانا است. نگاهش بسیار پخته و معتدل است....همه ی اینها را از خواندن این دو عزیز طی این دو سال ادراک کرده ام.
***
اساسا به عنوان کسی که در معرض این همه نیروی مثبت و حس سرخوشی از طرف دوستانش قرار گرفته ؛فرد مناسبی برای اظهار نظر منطقی درباره ی این ... دیدن ادامه ›› نمایشنامه خوانی نیستم. اما به خواست آریو نازنین احترام می گذارم .

این نمایشنامه خوانی ظاهرا ذیل یک برنامه تبادل فرهنگی بین ایران و ترکیه انجام گرفته که می تواند اتفاق مهمی هم باشد به شرطی که خوانش نمایشنامه های ایرانی ،در ترکیه هم اتفاق بیفتد.
به نظرم نمایشنامه، دیروز،امروز،فردا بیشتر از اینکه یک اثر دراماتیک باشد یک بیانیه فلسفی در باب گذر زمان و زندگی بود. هر نمایشنامه محکوم و محتوم به اجرای روی صحنه است، در حین خوانش آن مدام فکر می کردم آیا این نمایشنامه واقعا اجراپذیر است؟ و چنانچه اجرا شود چه تمهیداتی لازم است که سویه ی کتابتی و شعارهای حکمت آلودش درباب ارزش امروز ،نگاه به فردا و.... ، که بسیار غالب هست ،اجرایی و نمایشی شود؟این شخصیت ها که اسم مفهوم بخشی های از زمان هستند چگونه روی صحنه هویت یابی می شوند؟
ایده ی زیبای مخالفت شخصیت "فردا" با زمان منقسم به دیروز،امروز وفردا را در نمایشنامه دوست داشتم. اینکه زمان اینقدر خرد و تفکیک نشود و یکسره و بدون جداسازی و تقسیم ،ادامه داشته باشد. یکسره و شتابان و بی وقفه....
به نظرم اجرا کمی مونوتون و مسکون آمد، هرچند خانم عظیمی تلاش خوبی در القای تفاوت های لحنی ارایه دادند . وجود راوی ، اگرچه با تسلط بالای خانم شهابی خوانده شد اما به نظرم ،تمهید حرکتی(نه لزوما راه رفتن) و ایجاد یک خط تفاوتی با سه شخصیت دیگر در شکستن لحن تقریبا یکسان اجرا کمک می کرد. تغییر لحن صدای آقای یونسی " دیروز" در بخش پایانی کار را دوست نداشتم و دلیل این تغییر را متوجه نشدم.شاهین نصیری نقش "امروز" جوان را با غلظت حسی بسیار بالا (اجرا می کند)می خواند که چندان قابل درک نیست.اما این میزان از شور و احساس در وجود منطقی اش تحسین(حیرت) برانگیز است.
طراحی صوتی ،با توجه به عدم استفاده از تمهیدات دیگر از جمله طراحی نورو ...که قاعدتا شرایطش در یک کلاس درس چندان هم فراهم نیست،ناکوک آمد. در خصوص طراحی لباس،(اگر در نمایشنامه خوانی به آن قایل باشیم) انتخاب لباس خانم عظیمی، ایده دهنده و در درک کارکتر فردا، کمک کننده بود.استفاده از شال و پارچه ها و تغییر آنها در حین خوانش ،ضمن ایجاد تحرک ، می توانست به درک تغییرات محتوی متن کمک کند...فردای خاکستری، فردای قرمز و......
قسمت پایانی ، بازسازی برنامه تقویم تاریخ رادیو با صدای آریو نازنین بود؛ واجد ایده درخشانی بازی حوادث تاریخی در رفت وبرگشت زمان و نهایت معناباختگی ، گذشته،حال، آینده در یک گستره وسیع تر تاریخی بشری بود از ابتدا خلقت تا سرزدن های داعش ... اما چنانچه تعداد دفعات اعلام کمتر می شد تاثیرگذاری بیشتر می داشت..
***
به شجاعت و جسارت دوستانم در اجرای این نمایشنامه خوانی با توجه به تمامی مشکلات و محدودیت های موجود تبریک می گویم و آروزی کارهای بهتر و و البته حضور و درخششان بر روی صحنه تاتر را دارم .به حضور و وجود همگی شان افتخار می کنم.
( زمان درج این نوشته توسط دوست خوبمون جناب ابر شیر )

و در چنین روزی .. ساعت 3:40 صبح ! :))

۱۷ خرداد ۱۳۹۴
بانو شکوه نازنین و دوست داشتنی ، من هم بسیار مشتاقم که ببینمتان . قطعا آستانه و حس های خوب آن کار فراموش نمی شود . اخرین بار در اجرای رودخانه یامونا همدیگرو دیدیم و من افتخار هم صحبتی شما رو داشتم .
امیدوارم به زودی زود ببینمتان.

پاینده باشید.
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
مریم جان عزیزم کاملا" باهات موافقم و حس خوب " آستانه " هنوز هم با من است .
مرا ببخش ، یاد رودخانه یامونا نبودم . دیدارت سعادتی بود که نصیبم شد .
من هم مشتاقم که به زودی ببینمت که اجراهای خوبی در پیش است .

بهروز باشی و پایدار
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید