شب،
با تمام ترک های روی دیوار
آهسته و آرام
می خوابد
در نبرد گلادیاتورهای خشمگینِ وهم
که در سرمان شمشیر میزنند
ما را با اسب هایش
لگدمال می کند
نیزه،
در پهلوی آسودگیِ خاطرمان
فرو می کند،
آخر نمی شود که
به افکار شوم شهر دل بست
شب
از نیمه
... دیدن ادامه ››
میگذرد،
نشسته ام
لبه ی تخت را چنگ می زنم
تا به سیاه چاله بیخوابی پرت نشوم
خسته ام
به پاهای کبودم
دیگر امیدی نیست
اما
برای یک بار هم که شده
بیا زنده بمانیم.
#مجتبی