در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شاهین نصیری | درباره نمایش مرداب روی بام
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:04:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مرداب روی بام . . .

1. طبعا به سبک اغلب نوشته های من، دوستانی که کار رو ندیدن توصیه میشه این نوشته رو نخونند. گاهی اشاراتی در نوشته به کار میره که ممکنه بعضی ویژگی های کار رو لو بده.

2. رضا گوران کارگردان خوبیه. به جزئیات صحنه دقت داره. ایده های خوبی داره. نقش آینه، استفاده از چاقو به جای زنبق، حرکات فرم گونه ی بازیگران، موجی که ملافه ی بزرگ سفید ایجاد می کرد، دست هایی که از زمین بیرون می اومد، همگی نشان از ایده های خوب کارگردان داشت. نوآوری های رضا گوران جای تبریک داره.

3. دونا رزیتا یکی از چهار اثر مهم لورکا محسوب میشه. عاشقانه ای که عاشقانه نیست. در واقع اگر این متن رو خوانش رضا گوران از دونا رزیتا در ... دیدن ادامه ›› نظر بگیریم این خوانش به شدت یک بعدی خواهد بود. دونا رزیتا یک اثر نماد گراست که در اون بیشتر از اون که عشق مهم باشه، مفهوم وطن و آزادی در اولویت قرار داره. اون چیزی که امشب دیدم به لحاظ محتوا چندان ارتباطی به دونا رزیتا نداشت. من این کار رو به عنوان داستانی از رضا گوران با الهام از دونا رزیتا در نظر می گیرم و معتقدم خوانش ایشون از این داستان خوانش مورد علاقه و پذیرش من نیست.

4. اما کار از کجا ضربه خورده؟ به نظر من بازیگران کار اغلب خوب بودند و وظیفه ی خودشون رو در صحنه به خوبی انجام دادند. اما ریتم کار و دیالوگ نویسی بدترین قسمت از این نمایش بود. کارگردان داستانی یک خطی رو در مدت زمانی واقعا طولانی تعریف کرده. دیالوگ هایی که از فرط زیاد بودن به بی معنایی می رسند. پرده های اضافه ای که واقعا نبودشون لطمه ای به کار نمی زد. در مقام مقایسه در دنیای سینما عرض می کنم: فیلم ستایش شده ای مثل مورد عجیب بنجامین باتن به رغم تمام مزایایی که داره، اما اغلب منتقدین این فیلم به این نکته اشاره کردند که داستان فیلم کشش دو ساعت و خرده ای تصویر رو نداشت. امشب در مرداب روی بام حرکات کند و کشدار بازیگران، دیالوگ های طولانی که کمکی به پیشبرد داستان نمی کرد، و پرده های اضافی واقعا عذاب آور بود. گاهی تئاتر هایی رو می بینیم که اساسا تئاتر داستانگو نیستند، و فرم کار در اون ها در اولویت قرار داره. به طور مثال ملکه ی زیبایی لی نین در عین حال که از داستانگویی غافل نمیشه اما فرم در اون اولویت داره، و فرم ها در کنار موسیقی اونقدر جذاب هستند که دو ساعت تمام من نوعی رو به تماشا ترغیب کنند اما اینجا انگیزه ی زیادی برای دنبال کردن داستان نیست.

در مجموع رضا گوران رو به عنوان نویسنده نپسندیدم. این احساس در من ایجاد شد که دیالوگ نویس خوبی نیست، ضرورت های روایت جذاب رو رعایت نمی کنه و فرم های بدیعی که به کار می بره نمی تونه نمایش رو نجات بده. با عرض خسته نباشید خدمت تمام بازیگران و گروه نمایشی، باید بگم تاثیر این ملالت تا اون حدی بود که به رغم تمام نکات مثبتی که دیدم، کار رو نپسندیدم. به هر حال یا باید کشش و کنش کافی در داستان وجود داشته باشه و یا این که فرم ها و قاب های تصویر به حدی چشم پر کن باشه که کاتارسیس از طریق حظ بصری در بیننده ایجاد بشه. در هر دوی این زمینه ها این نمایش از نظر من موفقیتی نداشت. امیدوارم در کار های بعدی موفق باشند.
کاملا با شما موافقم آفرین
۲۱ فروردین ۱۳۹۳
کاملا با نظرتون موافقم. براوو!
۲۱ فروردین ۱۳۹۳
ممنون از آذرنوش، سارا و نرگس گرامی بابت هم اندیشه بودن با من :)
۲۲ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید