سه شب با مادوکس . . .
چراغ خاموش و روشن شد . . . مردی آویزان روی میز . . . عده ای انگار خشکیده از سرما . . . بعد بازی شروع شد . . . و چنان محو جست و خیز و بازی بازیگران کار بودم که تا به خودم اومدم دیدم نمایش رو به پایانه!
سه شب با مادوکس مثل همه ی نمایش های ویسنی یک فضای سورئال داره. ویسنی یک انگار همیشه آدم های داستانش رو در هاله ای وهم آلود می پیچه. همیشه آدم هایی شبح وار در نمایش های او به عنوان نمادی از خیر، امید و نیکی وجود دارند. آدم هایی که می خواهند نظمی تازه ایجاد کنند. بازی ای که در آن کسی برنده یا بازنده نیست. موضع هر یک از این پنج آدم در مورد مادوکس به تنهایی می تونه محل بحث های بسیاری باشه. گروه نمایشی دکور مینیمالیستی و بازی های اغراق شده رو به عنوان رهیافتی برای بیان مفهوم مد نظر ویسنی یک مورد استفاده قرار دادند و انصافا در این راه کاملا موفق بودند.
خوشحالم که به تماشای کار گروهی نشستم که به معنای واقعی کلام تئاتر اجرا می کنه. یه نمایش درجه یک از یه گروه نه چندان اسم و رسم دار که واقعا
... دیدن ادامه ››
تحسین بر انگیز بود. امیدوارم همگی دوستان این اجرای جذاب رو از دست ندهند. در این نوشتار سعی کردم چیزی در مورد داستان و ساختار کار لو ندم تا وقتی که دوستان بیشتری اجرا رو ببینند و فرصت برای گپ و گفت بیشتر در این مورد فراهم بشه.
کلام آخر (بی ربط با نمایش): هیچ وقت فرصت تماشای یک نمایش رو به همراه یک دوست از دست ندید! بودن یک دوست خوب، کسی که قلب شما رو دلگرم می کنه لذت یک نمایش رو دو چندان خواهد کرد.