به راستی یکی از بهترین نمایش هایی که در این چند ماه دیدم.
به دلیل اینکه نمایش ، بدون ادا و اطوار و اداهای روشنفکری می کوشد برای مخاطب چند داستان ساده، روان و البته جهانشمول را بگوید.
با اینکه نمایش از پنج اپیزود تشکیل شده اما همه آنها در بافت درونی خود با هم در ارتباط هستند. و مضمون آنها گم گشتگی بشر امروز در روزمرگی و گم شدن روابط عمیق انسانی ( و حتی معنوی : در اپیزود آخر ) است.
انسانی که در چنبره روابط دروغین، گیر کرده ، تا جایی که نه برادر را می بیند و نه همسر را. فرشتگان که جای خود دارند!!
در این وانفسا ، ساده ترین و انسان ترین ها و ناب ترین احساسات در کسانی هست که از جامعه طرد شده اند ( برادر خنگولی) و البته کمی در آرایشگر اپیزود پایانی . که وقتی اعتراف می کند می بینیم که او نیز چون برادر خنگول رویاهایش را زنده نگهداشته.
بازی ها روان اند. و بازیگران گاه از پس صحنه های سنگین احساساتی به خوبی بر آمده اند.
سینارازانی و أشا محرابی عالی هستند . و امیرحسین رستمی هم به نظرم از پس نقشها به خوبی برآمده، هر چند بازی او از جنس دیگری است.
به نظرم
... دیدن ادامه ››
باید گاهی همه افکار را تعطیل کرد و از داستان لذت برد. فارغ از ادعا و حرف های اضافی.
ضمنا من نمایشنامه اصلی را نیز خوانده ام و معتقدم که کارگردان هیچ ضرورتی ندارد حتمن مطابق نظر نویسنده پیش برود. امروزه در سراسر دنیا هزاران نمایش از هملت به روی صحنه می رود و هر یک بازتاب نگرش و اندیشه و جهان بینی کارگردان اثر و عوامل اجرایی هستند. و همین نیز زیبایی هنر است.
بستن کارگردان به اینکه حتمن باید به متن اصلی از هر لحاظ وفادار باشد ، باعث جلوگیری از خلاقیت و اجراهای متنوع می شود.
نسخه واحد پیچیدن برای هنر ، بزرگترین آفتی است که نهال هنر را خواهد خشکاند.