یادداشت دکتر حمیدرضا صدر (منتقد تئاتر و سینما و مفسر فوتبال) درباره نمایش زورو محاکمه می شود
نمایش تئاتری "زورو محاکمه می شود"
خداحافظ قهرمان سیاهپوش
وسط صحنه رو به ما ایستاده. او به ما نگاه می کند و ما به او. عزت نفسش را حفظ کرده و با نگاه کردنش خاطرات مان را دوره می کنیم. این که
... دیدن ادامه ››
"زورو" در زبان اسپانیایی یعنی "روباه" و او همیشه مثل روباه چابک بود و باهوش و می توانست از چنگ دشمنانش رهایی یابد. زورویی که می شناختیم در نماهای دور با اسبش تاخت و تاز می کرد و در نماهای نزدیک شمشیرزدنش رقص گونه بود و حرکت شلاقش سحرآور و تکان خوردن شنلش موزون. زورویی که می شناختیم همیشه پس از خوار کردن دشمنانش ما را کنار خودش قرار می داد تا به حقارت زورگویان پوزخند بزنیم. زورویی که می شناختیم در پایان هر قصه نوید بازگشتش را می داد... اما حالا آن وسط ایستاده و هویتش برملا شده. حالا همه می دانند او همان دن دیگو دلاوگا است. حالا هویتش - به سنت ابر قهرمان های دو شخصیتی مثل سوپرمن، بت من و اسپایدرمن - فقط برای ما و خدمتکار لال و اسبش هویدا نیست. حالا حرکتش مثل تلاش برای پریدن روی اسب - این جا از روی یک چهارپایه کوچک - ترکیب رقت آوری پیدا کرده. روی در و دیوار حرف " Z " را حک نمی کند. چکمه بلند براقش را بر پا ندارد و از رقص شنلش نشانی برجای نمانده. کلاه قشنگش را از سرش برداشته و کوبیده کف زمین خاک خورده. اولین بار زورو را پشت به صحنه با گیتاری در دست می بینیم و نه با شمشیری در دست. احسان کرمی در نقش زورو با آمیزه ای از خوش بینی و عزت نفس در مقایسه با دوگلاس فربنکس، تایرون پاور، گای ویلیامز و آنتونیو باندراس جوان ترین زورویی است که بر آن صحنه بی ساز و برگ و لخت ایستاده تا همه به او نگاه کنند. تا تدریجا خوش بینی اش را بدل کند به زهرخندهایی تلخ. از همه اینها مهم تر - و تمام و کمال تئاتری - برابرش نشسته ایم و کنارش قرار نداریم. این جا ما کنار دیگران - شامل دشمنانش - به او نگاه می کنیم و می دانیم خبری هم از بازگشت نخواهد بود.
نمایش تئاتری "زورو محاکمه می شود" هم محتوای قصه های زورو را عوض کرده و هم ترکیب بصری آنها را نادیده گرفته. تفاوت بنیادین "زورو محاکمه می شود" با دو نمایش "تن تن و راز قصر مونداس" و"پلنگ صورتی" هر دو به کارگردانی آروند دشت آرای - اولی نوشته محمد چرم شیر و دومی نوشته احسان گودرزی - که دو شخصیت کارتونی معروف را نشانه رفته و تجربه متفاوتی را پی گرفتند در همین نکته نهفته. این که نمایش های تن تن و پلنگ صورتی تلاش کرده بودند محتوای شان را با حفظ وجه بصری رنگ و آبدار قصه ها تبیین کنند ولی این جا در "زورو محاکمه می شود" با ترکیب به کلی متفاوتی با قصه های زورو که هم نماهای دور تماشایی داشتند و هم از طبیعت بهره می گرفتند روبرو هستیم. جایی که خالقان اثر تلاش کرده اند محدودیت های این صحنه تئاتری - یعنی ارتفاع و طول و عرض اندک - را به فرصت بدل کرده و از آن زندان مصروعی بسازند. شخصیت های اطرافش خلاصه شده اند در صداهایی بیرون از صحنه: گروهبان گارسیا که همیشه مغلوب قهرمان سیاهپوش بوده، بازجوی ابله و ساده ای که ته دلش ستایشگر زورو است، کشیشی که سخنی از عدالت بر زبان نیاورده و کنار قدرت طلبان قرار می گیرد، به علاوه برناردو خدمتکار لال و اسب وفادارش تورنادو. صداها همان هایی هستند که از قصه ای به قصه دیگر قهرمانی و عدالتجویی های زورو را دوره کرده اند و اکنون به سلحشورِ به بند کشیده شده ای می نگرند که انتظار اعدام شدنش را می کشد. این که همه صداها به مجید حبیبی تعلق دارند به شکل طعنه آمیزی همه دوست ها و دشمنان را در یک سو قرار داده و زورو تک و تنها افتاده را در سوی دیگر.
نقد مضمونی شایان افکاری (نویسنده و کارگردان اثر) از قهرمان گرایی همین جا برجسته می شود. این که لابلای گفتگوها در می یابیم قهرمان عدالتجو جان خواهد داد و همه آنها ( دشمنان و دوستان ) سر در پی زندگی خصوصی شان خواهند گذاشت. این که روزمرگی نیازی به قهرمان نداشته و نخواهد داشت. این که دنیا بر پایه فراموشی بنا شده. این که معاصر شدن، افسانه پردازی را به هیچ می گیرد. این که باورهای خیر و شر چه بی اساس شده اند. تکان دهنده ترین بخش در گفتگوی زورو و تورنادو اسب وفادارش نهفته که تورنادو قهرمان بازی های زورو را زیر سئوال می برد ( مثل پریدن های تماشایی زورو روی اسب و سپس به تاخت رفتن شان که چقدر رویایی بود ) و سپس می افزاید پس از اعدام قهرمان سیاهپوش می رود تا زندگی مشترکی را با اسب محبوبش رقم بزند. جایی که مضمون شیرین قصه های کودکانه، خاطرات معصومانه و حتی عشق به خاطرات به کلی محو شده اند.