دلتنگم، دلتنگ آسمانی که ابری نیست
دلتنگ بادی که نمی وزد
دلتنگ شاخه ی احساسی
که تکان نمی خورد
غمگینم از جهانی که چشمانش
هر روز پر می شود از حادثه
حادثه ای که هر روز
خبرش نان به سفره ای می گذارد
واز خانه ای جان می
... دیدن ادامه ››
گیرد
مذهبی می شود گناه نابخشودنی
که به جرمش خون کودکی مباح می شود
شب است خانه برای دلتنگی تنگ است
صحرایی می جویم
که در آن
ردپای مجنون راهنمایی برای باز نگشتن است.