در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یاشار یشمی: خشونت، شهوت و طبیعت نگاهی به فیلمِ «طی طریق» (Walkabout)‫ کارگردان:
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:30:36
خشونت، شهوت و طبیعت
نگاهی به فیلمِ «طی طریق» (Walkabout)‫
کارگردان: نیکلاس روگ

امتیازِ من: ۸ از ۱۰‫
امتیاز IMDB:‫ ۷.۷ از ۱۰‫
امتیاز گوجه‌فرنگی‌های چاقالیده: ۹۳٪ (۸.۲ از ۱۰)‫



«موجِ نو» در سینما، هر چند به سرکردگی فرانسه و در دهه‌ی پنجاهِ میلادی (دوره‌ی اول) به وقوع پیوست، اما این موج، با ایده‌های خاصِ ... دیدن ادامه ›› خود، هم در فرانسه و هم در دیگر کشور‌های جهان چنان ریشه دواند که می‌توان از اقسامِ جغرافیاییِ خاص آن چون «موج نو سینمای ژاپن» (اواخر دهه‌ی پنجاه تا دهه‌ی هفتاد)، «موجِ نو سینمای چک» (دهه‌ی شصت و هفتاد) و حتی «موج نو سینمای ایران» (دهه‌ی شصت میلادی) نیز سخن راند. یکی از این امواجِ نو را نیز بایست به سینمای استرالیا نسبت داد. سینمایی که در دهه‌ی هفتادِ میلادی بستری برای رشد افکارِ «موجِ نویی» شد و از میانِ آن‌ها، فیلم‌هایی چون The Year of Living Dangerously، Mad Max, Breaker و … نیز به شهرتِ جهانی دست یافتند. حال، چیزی در حدودِ ۴۳ سالِ پیش، نیکلاس روگ، یکی از پیش‌گامانِ موجِ نوی سینمای استرالیا، هشت سال پیش از ساخته شدنِ فیلمِ مکسِ دیوانه، فیلمِ «طی‌طریق»‌ را می‌سازد؛ فیلمی درخور، قابلِ توجه و مملو از ارجاعاتِ بومی و فرامنطقه‌ای. «طی طریق»، چنان افکارِ سینمای نو فرانسه را با طبیعتِ بکر و نابِ استرالیا در می‌آمیزد که حاصلش، نه دیگِ سردی از چهل‌تکه‌های بازاری، بلکه آتشِ فروزانی از داستانِ یک سفر ذاتن استرالیایی است. ‫


دختر و پسر، همراه با پدر راهی سفری پیکنیگ‌وار به یکی ازصحراهای استرالیا می‌شوند. همه چیز به نظر طبیعی می‌رسد تا زمانی که پدر، روی به سوی پسر، اسلحه می‌گشاید و قصدِ کشتنِ دو فرزند را می‌کند و زمانی که خودش را ناکام از این هدف می‌بیند، ماشین را آتش می‌زند و خودش را می‌کشد. چنین است که دختر و پسر، تنها در میانه‌ی یک صحرای بی‌انتها، دل در گروی اصلِ حیات، تمامِ تلاششان را برای زنده‌ماندن به کار می‌برند. در ادامه و در میانه‌ی راه،‌زمانی که مارهای باغ عدن سربرمی‌آورند، مردی «در راه»، از بومیانِ آن منطقه، سرمی‌رسد و ‫راهنمای سفرِ آن دو می‌شود. سفری که گویی پایانی بر آن متصور نیست.


پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کرد که Walkabout یا «طی‌طریق» نامِ یک آیین باستانی بومیانِ استرالیاست. آیینی که پیامِ آغازینِ فیلم به آن اختصاص دارد: «در استرالیا، زمانی که یک نوجوانِ اَب اوریجین (Aborigine) [بومی استرالیایی] به سنِ شانزده‌سالگی می‌رسد، او را به سمتِ «سرزمین»‌ می‌فرستند. او بایست ماه‌ها در آن «سرزمین» زنده بماند. در آن بخوابد. میوه‌ها و گوشت‌هایش را بخورد. زنده بماند. حتی اگر این زنده ماندن به معنای کشتنِ مخلوقاتِ هم‌رتبه‌ی او باشد. اب‌اوریجین‌ها چنین سفری را «طی طریق» (walkabout) می‌نامند و این فیلم، داستانِ یک طی طریق است.» برای طی طریق افسانه‌های زیادی آورده شده است. به هر روی، بنای بومیان بر آن بوده است که اگر نوجوان بتواند از ارواحِ پاکِ گذشته کمک بخواهد، می‌تواند مسیرِ خودش را به سمتِ قبیله بازیابد و به آغوش قبیله بازگردد؛ مسیری که گاه چیزی بیش از ۱۵۰۰ کیلومتر بود: تنها با پای پیاده. ‫

حال، داستانِ فیلم، تصادمِ دو رویداد کاملن آشکار است: انسان‌های مدرنی که از سر بیچارگی به مسیرِ «طی طریق» افتاده‌اند و بومی قهرمان‌واره‌ای که در جست‌ و جوی روحِ اجدادِ پاکِ خود و به یاری آن‌ها، با آن انسان‌های مدرن برخورد می‌کند. چنین است که بنیادی‌ترین مسئله‌ی فیلم به راحتی شکل می‌گیرد: طبیعت و جنگِ بر سرِ آن. طبیعت پذیرای مسیرِ دختر، پسر و بومی است. گویی هر سه‌ی این‌ها بایست طی طریق خودشان را انجام دهند تا روحشان کامل شود. از سوی دیگر، فیلم سراسر جامپ‌کات‌هایی است به سوی حیوانات، کوه‌ها، مرغ‌زار‌ها، انسان‌های مدرن، ماشین‌ها، دیوارها و …! جامپ‌کات‌هایی که اکثرن تعارض و تضادِ بنیادینِ رویکردِ بومیان و مدرن‌ها را نسبت به طبیعت نشان می‌دهد. جایی که «کشتن» برای مهاجران فقط لذت است و برای بومیان خدمت به خودِ طبیعت و جایی که دیوارِ مهاجران به صحرا تعین می‌دهد و بی‌کرانگی سرزمینِ بومیان، آن را چون بسیطی خدای‌واره به معرضِ نمایش می‌گذارد. ‫

با این اوصاف و با رسیدنِ فیلم به میانه‌‌ی خود، داستان دیگر نه «رسیدن به پایانِ طریق» و یا همان «طی کردنِ طریق» بلکه «در طریق یا در راه بودن» است. روگ از مسئله‌ی «طی طریق»‌، «طریق» را برمی‌گزیند و بیش از هر چیز، به «ره» و «ره‌نشینان» می‌پردازد - هر چند که نگاه زیرکانه‌ای به مبتدا و منتهای طریق هم دارد (به خصوص پایان فیلم که در چنان جایگاهِ سورئالی به اتمام می‌رسد). بدین سان، ره (طبیعت/سرزمین) است که اصالت دارد و ره‌نشین است که سعی می‌کند در هم‌جواری با ره‌، معنا را دریابد. دختر و پسر، پس از آشنایی با ره‌نشینِ بومی، دیگر صرفن به دنبالِ رسیدن به آب یا خارج شدن از آن صحرای لعنتی نیستند، آن‌ها اکنون زیبایی، جمال و جبروتِ طبیعت را نظاره‌گر هستند و سرِ تعظیم بر آن فرود می‌آورند. روگ چنین مفهومی را به زیبا‌ترین وجه ممکن به تصویر می‌کشد؛ دوربینِ او در عینِ این که چون شغالی وحشی چموش است، وقتی قرار بر آن باشد که زیبایی نابِ طبیعت را به تصویر بکشد، چنان وقارِ خودش را بازپیدا می‌کند که به ریتمِ آشوب‌زده‌ی فیلم هیچ لطمه‌ای وارد نمی‌شود. زیبایی و وحشی‌بودنِ طبیعت به یک‌سان در قاب‌های روگ متبلور می‌شود و تدوینِ او نیز بر همین امر صحه می‌گذارد: تقریبن بعد از هر سکانسی که به زیبایی طبیعت می‌پردازد، سکانسی می‌آید که وحشی بودنِ این طبیعت را بازمی‌شکافد. علاوه بر هنرِ بصری روگ، نبایست از شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ای که به واسطه‌ی نویسنده‌ی رمان و فیلم‌نامه‌نویس محقق شده است نیز غافل بود. مثلثِ دختر، پسر و بومی، از آن دست مثلث‌هایی است که تا مدت‌ها در یاد می‌ماند. رابطه‌ای که نه با زبان، بلکه با «مسیر» معنا پیدا می‌کند... رابطه‌ی این سه، به خوبی آشکار می‌کند که انسانیت، نه به زبان، نه به مدنیت، نه به لباس یا خوراک، بلکه «به در راهی» است. چنان چه حافظ در مثنوی «الا ای آهوی وحشی» می‌گوید: ‫

چنین ام هست یاد از پیر دانا/ فراموشم نشد هرگز همانا
که روزی رهرویی در سرزمینی/ به لطف اش گفت رندی رهنشینی
که ای سالک چه در انبانه داری/ بیا دامی بنه گر دانه داری
جواب اش داد گفتا دام دارم/ ولی سیمرغ می باید شکارم
بگفتا چون بدست آری نشان اش/ که از ما بی نشان است آشیان اش


این چند بیتِ حافظ به راستی نمونه‌های عجیبی در تاریخ ادبیاتِ کلاسیکِ ما هستند؛ به خصوص به آن جهت که از معدود مواردی هستند که به جای «جوابِ حاضر و آماده» به سوال ختم می‌شوند. به هر روی، بیتِ دوم به خوبی تعارضِ میانِ «رهرو» (سالک/ کسی که به پایان می‌رسد) و ره‌نشین (رند/ کسی که در راه بودن را پذیرفته) را بازمی‌نمایاند. رند در این داستان با راه یکی شده است و راه برای او به جایی نمی‌رسد… «در راه بودن » و «راه‌نشینی» صرفن موضع‌گیری‌ای است نسبت به هستی. فیلمِ «طی طریق» نیز، به زعمِ من، جلوه‌ای دیگر از همین داستانِ حافظ است. تنها با این تفاوت که ما از پیش «رند» آشوب‌زده‌ای نداریم و سالک نیز، دقیقن به مثابه‌ی داستانِ حافظ، معلوم نیست که آیا رندیِ سوالِ رند را دریافته باشد یا خیر؟‌ ‫

http://goo.gl/SeR1TS
http://goo.gl/p7OcFx
طاها و ه جهانگیری این را خواندند
ببخشید،مال چه سالبه،این فیلم؟
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
ممنون از شما جنابِ الف که این متن رو خوندین :)

متاسفانه من هرچقدر گشتم متنِ فارسی‌ای پیرامونِ این فیلم پیدا نکردم تا بتونم ترجمه‌ی فیلم رو به همون متن ارجاع بدم و کارِ سختِ جایگزینی واژه رو خودم انجام دادم. سه تا واژه برای جایگزینی مدِ نظرم بود: «ره‌نشینی»، «سلوک» و همین «طی ... دیدن ادامه ›› طریق».

ره‌نشینی و سلوک هر کدومشون از جهتی ره‌زن هستند. ره‌نشینی اصالت رو به «راه» می‌ده و «سلوک» اصالت رو به مقصد می‌ده. در حالی که با توجه به چیزهایی که پیرامونِ این آیین خوندم، Walkabout هردوی این مضامین رو در بر داره. برای همین به نظرم واژه‌ی «طی طریق» بهتر اومد. چرا که «طی»‌ اولن ارجاع به تمام شدنِ مسیر داره (بازگشتِ نوجوان به قبیله) و ثانین «طریق»‌ اصالتِ بابِ عرفانی چنین سفری رو بازنمایی می‌کنه.

هر چند که در «سلوک» هم مسیر اصالتِ خودش رو داره اما این اصالت تبعی و به حسبِ مقصده که معنا پیدا می‌کنه. علاوه بر این سلوک در ادبیاتِ ما معنای کاملن عرفانی و ماده‌زدوده‌شده‌ای داره؛ در حالی که walkabout یک کارِ کاملن انضمامی و مشخصه که حتی شاید «طی طریق» هم براش کمی کلی به نظر برسه.

متاسفانه این کلمه از اون کلمه‌هاییه که نبایست ترجمه‌اش کرد (مثلن مثلِ سماع که خودشه و در عینِ حال شاملِ سلوک و ره‌نشینی و طی طریقت هم می‌شه)؛ با این حال نوشتن فارسی کلمه‌ای مثلِ «واک‌ابوت» هم کمی ره‌زنه. بنابراین با توضیح دادنِ مراد از کلمه‌ی walkabout به نظرم می‌شه بالمسامحه به «طی طریق» ترجمه‌اش کرد. با این وصف که این «طی طریق» فقط در همین متن، و نسبت به walkabout و برای آشنایی‌زایی معنادار است و مستقیمن به هیچ چیز خارج از این متن ارجاع ندارد.
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
باز هم بابت توضیحات شما ممنونم.
۱۰ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید