در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | میثم خوئینی درباره نمایش صدای آهسته برف: ... زمستان است ... وگر دست محبت سوی کسی یازی به اکراه آورد دست ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:13:53
... زمستان است

...
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
...
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا ... دیدن ادامه ›› نزدیک ؟
...
مهدی اخوان ثالث

"صدای آهسته برف" را دیده نادیده ناخودآگاه به یاد اخوان ثالث و زمستانش می افتی که " هوا بس نا جوانمردانه سرد است ... آی ... " . اخوان شعر را در گرماگرم کودتای بیست و هشتم مرداد چه رندانه (طوری) سرود که هم وجه بصریش سرآمد باشد و هم بار معنایش به غایت کارآمد. او در شاهکار خود چه بی بدیلانه تصویر می سازد. سرما را چنان بر مخاطبش القا می کند که در میانه خوانش بی آنکه فکر کنی تا مغز استخوانت را می سورد و می سوزاند. جائی از بزرگی خوانده بودم زمستان اخوان با آن جملات ناقص و ابترش اشاره ای ندارد جز به تعلیق تمام آرمانهای انسانی و در پایان فقط کلمه زمستان را که با فعل بکار می برد. زمستانی که نماد ظلمت و اختناق حاکم است.
و اما " صدای آهسته برف " که از منظر نگارنده زمستان دیگریست. اخوان زمستانش ساده اما قویا سخت, ساختارمند از حیث فرم و معناست. زمستان جابر رمضانی هم در عین بی تکلفی عمیق و یخزده بود. تکاندهنده و ناسور کننده. لازم نیست تماشاگر حرفه ای تئاتر باشی تا جائی ناشناخته در نقطه ای ناپیدا از وجودت به وسوسه کشف و شهود بر آمده باشد. باید سخاوت نویسنده و کارگردان "صدای آهسته ... " را ستود که اینچنین تجربه نو و ناشده ای را به اشتراک گذاشتند.
وه که چه خفقان زیبا تصویر شد. صدا را چه مبتکرانه مصلوب کردند. کوچکی کلبه چه خوب نفسمان را بند آورد و فراخی دشت و کوه برف زده چه هنرمندانه انسان مغرور ناچیز را چون نقطه ای در خود بلعیده بود.
صدا. سکوت./
بهمن. برف./
ساز. سرما. /
زن. زایش./
مرد. مرگ./
همه چیز درست بود. حتی دست نزدن ها و تشویق نکردن های آخر. چه اگر دست به دستی می خورد دیگر درگیر خودت نمی شدی. کلنجار نمی رفتی. کاوش تمام می شد و نشئه گی می پرید.
چه تلنگری بود "صدای آهسته ... " شما.

...
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
...

باقی بقایتان
ممنون از نقد خوبتون جناب خوئینی راغب به دیدن کار بودم و راغبتر شدم ...
۲۲ آبان ۱۳۹۳
سرکار خانم خمان سپاس که خوندین. امیدوارم فرصت پیدا کنید در این یکی دو روز باقی مانده به تماشای "صدای آهسته ... " بنشینید و لذت ببرید./
۲۲ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید