دقیقا به خاطر نمی آورم ولی فکر کنم سال 77 یا 78 بود که به تماشای نمایش «دندون طلا» به کارگردانی داوود میرباقری رفتم. البته بیشتر تأثیری که از این نمایش گرفتم اقتضای سنم بود و این که اون موقع ها کم پیش می اومد بزرگترها منو به دیدن تءاتر ببرند. ولی هنوزم یه حس خوب از یادآوری اون اجرا به من دست میده. البته که نمایشنامه قوی نبود... البته که فقط فرم بود و محتوایی در بر نداشت... اما چندتا چشمه ناب تءاتری داشت. یکی اون گروه سیاه ها که می اومدند به صحنه و حسابی شلوغ می کردند و به فضاسازی خیلی کمک می کردند. یکی بازیگرهای تءاتری که واقعا نفسشون رو حس می کردی... صداهای رسا، اکت های بدنی... یادمه که کار حسن پورشیرازی رو خیلی دوست داشتم.
اون زمان خیلی ناراحت بودم که نمایش عشق آباد رو ندیدم. ولی چیزی که الان منو به یاد این خاطرات قدیمی انداخت این بود که الان خیلی کم پیش میاد به نمایشی اعتماد کنم که نمایشنامه اش کار یک ایرانی باشه. همیشه نمایشنامه های بهرام بیضایی رو می خونم و تصور می کنم که اگه اینا بیاد رو صحنه چه شکلی می شه و ...