در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کاوه حیدری: سیزدهم دیماه امسال، پنجاهمین و پنجمین سالگرد مرگ نیما بود. پس از فوت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:00:33
سیزدهم دیماه امسال، پنجاهمین و پنجمین سالگرد مرگ نیما بود.
پس از فوت نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج غزلی میگوید در رثای نیما و خطاب به شهریار؛ با این مضمون که بعد از رحلت نیما، تو برای ما پدر و یار بمان. شعر سایه را شهریار در غزلی دیگر جواب میدهد.
به یاد نیما، غزلهای این دو استاد را اینجا نوشتم، دو استادی که یکیشان در میان ما نیست و یکیشان هنوز سایه بر سرمان دارد.


غزل سایه:
با منِ بی کس تنها شده، ... دیدن ادامه ›› یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری ، تازه بهارا تو بمان

داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است‌، غبارا تو بمان

هر دم از حلقه ی عشاق پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

سایه‌ در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان


-------------------------------------------
غزل شهریار:

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه؟
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه؟

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه؟

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه؟

دور سر هلهله و هاله ی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟

بدتر از خواستن این لطمه ی نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه؟

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه؟

ما که در خانه ی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه؟

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه؟

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟