در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مصطفی عبدالرضا درباره نمایش مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها: با این همه نشانه و این شهر مه گرفته چه کنیم، جز سرودن مرثیه ای برای سو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:12:11
با این همه نشانه و این شهر مه گرفته چه کنیم، جز سرودن مرثیه ای برای سوختن خرد جمعی ....
یکشنبه برای دیدن اثر چند رسانه ای علی اتحاد عازم فرهنگسرای نیاوران شدم .... قبلش برای چک کردن شماره پیگیری و ساعت اجرا به سایت تیوال سری زدم و نگاهی هم به صفحه اثر و نوشته های کسانی که اجرا را دیده اند انداختم که با موجی از کامنتها ی منفی در مورد کار مواجه شدم .... این موج انقدر بلند بود که تا پشت در اجرا در سرم میچرخید و افسوس و تاسفی عمیق از نا موفق بودن اولین تجربه اجراییِ نامتعارف در فضای هنری حال حاضر و عقیم ماندن تلاشی در نطفه از نزدیکتر کردن کلونیهای هنری و مدیا(هنرگویه) های ارایه اثر .... این حجمه انقدر زیاد بود که با نگاهی شدیدن سختگیرانه و وسواسی وارد اجرا شدم و تصمیمم بر این بود که اگر اجرا ضعیف هم بود بیطرفانه در باره اش بنویسم....
و حیرتا که با اجرایی شسته رفته پر از نشانه و شدیدن تعاملی مواجه شدم ..... متنی شدیدن فارسی و پر کار .... متنی که گویی از چند صد سال پیش سینه به سینه خود را به زمان حال رسانده بود... متن نفس نفس میزد، خس خس میکرد، انگار از گلوی بریده و سینه شکافته ای بیرون میآید، ولی شیوا بود و کهن.
فضایی اسطوره ای پر نشانه ها و المانهای صیقل شده و شفاف از زیستمایه های چند هزار ساله همین منطقه جغرافیاییه زبانی/فرهنگی.... انتخاب ظریف و به جای افکت صدای آب و بوی کاغذهای آغشته به صمغ و هم فضا سازی و ایجاد رابطه تعاملی ظریف با مخاطب که با حرکت دست اجراگران به فراخواندن مخاطبان به حرکت و یا انتخاب شدن یکی دونفرمان برای هم اجرایی در یکی دو جای اثرو حتی نگاه های اجراگران و حتی تاباندن نور موضعی بر روی مخاطبان اتفاق می افتاد کاملن اثر را تبدیل به کاری تعاملی و مشارکتی کرده بود(موضوعی که در بسیاری از یادداشتهای دوستانی که اثر را دیده بودند ذکر شده بود که مشارکت ما کجاش بود!!!!!!) از نظر ... دیدن ادامه ›› نباید پوشیده داشت که اجرا و اثر به دلیل وسعت فضا، محدودیتهای همیشگی این قبیل پروژه ها و عوامل دیگر نقصهایی داشت که کاملن زیر سایه ساختار خوش بافت اثر رنگ میباخت و کاملن تبدیل به مشکلاتی درجه چندم میشدند که نمیتوانستند به کلیت اثر آسیبی وارد کنند ....
از همه اینها که بگذریم اثر از نگاه جامعه شناسانه حرفهای زیادی برای گفتن بر ساخته بود :
- ما گویی بین دوخندق گیر افتاده ایم یکی خندقیست بین ما و گذشته شفافمان ... گاهی مهم نیست که گذشته خوب بوده است یا بد فقط مهم اینست که بدانی که گذشته ات چه بوده است و بین ما و گذشته مان خندقیست پر از کتاب سوخته ... آن یکی خندقیست بین ما و آینده مان که این خندق پر است از لجن نمیدانمها و ترسها و اضطرابها و چشمان در آمده و کتفهای سوراخ و جنازه هایی که آینده خود را به جرم گذشته خود باخته اند .....
ما چنینیم و دیشب من خود را در میان این دو خندق دیدم و سوختم....
و دیدم مردمانی را که خود را دوره می‌کنند هربار؛ از آغاز تا انجام....