(جمعه - 10 / بهمن / 93) به تماشای این اثر نشستم؛ به گواه کامنتهام درباره تئاترهایی که پیش از این دیده بودم، معمولاً نظرم رو بلافاصله بعد از تماشای اونها توی تیوال درج میکردم؛ اما متأسفانه بخاطر مشغلههای زیاد ناشی از حرفهام، این بار با یکهفته تأخیر این کار رو انجام میدم؛ امیدوارم " فراموشی بر من مستولی نشده باشه! " :
- ابتدا باید از تلاش آقای ادوای بابت روی صحنهبردن اثری که - در کُل - در کنار پیچیدگی ظاهری، نکات عمیقی رو میخواست به مخاطب انتقال بده، صمیمانه تشکر کنم؛
- انرژیای که بازیگرای جوون، نهچندان شناختهشده و مستعد این اثر - توی اکثر لحظات اجرا - اونم توی هوای نهچندان مطبوع سالن نگارخانه استاد مشایخی روی کیفیت ارائهشون میذاشتن، قابل تحسین بود (حتی اگر این اثر رو فاقد کیفیت لازم بدونیم)؛ جالب اینکه بنظر میرسید - آگاهانه یا ناآگاهانه - بار کلی کیفیت ارائه، طی مدت زمان این تئاتر، بین بازیگران توزیع شده، بطوری که بعنوان مثال، حول و حوش 20-30 دقیقه بعد از شروع اجرا، توی لحظاتی بازیگر نقش تاجر، ارائه درخشانی داشت؛ در لحظههایی بازیگر نقش قافلهسالار؛ و دقایقی هم خانم ناصری (بازیگر نقش زن)؛ و ... که از تلاش و زحمت این دوستان هم، از صمیم قلب تشکر میکنم؛
- کارای خلاقانهای مثل: گرفتن عکس یادگاری با تماشاگران در انتهای اجرا، از جمله کارایی بود که توی تزریق صمیمت توی رابطه تماشاگران اثر و عوامل نمایش، قطعاً تأثیر مثبتی داشت و - باصطلاح من توی مارکتینگ - " تأثیر حسی " روی مخاطب میذاشت (هرچند تعدادی از تماشاچیان محترم، استقبالی نکردن
... دیدن ادامه ››
و سالن رو ترک کردن) .
اما در مورد اشکالات؛
- شکل و نحو نهچندان اصولی راهنمایی تماشاگران به سالن؛ یعنی در حالی که نمایش شروع شده و حرکات و دیالوگهایی در حال رد و بدلشدن بود، تازه آقای محترمی با سر و صدا، در حال راهنمایی مخاطبان به صندلی مربوطه بودن و تقریباً بعد از 5-6 دقیقه هم، با صدایی بلند - که قطعاً تمرکز بازیگران رو هم بهم میزد - شروع به خوشامدگویی کردن و ...!؛ البته در این مورد کارگردان محترم رو هم نمیشه بیتقصیر دونست؛ چهبسا اگر نمایش با تأخیر شروع میشد، خیلی بهتر از آغاز اون، باین نحو بود؛ دستکم من که از مخاطبان و شیفتگان پر و پا قرص تئاتر هستم، تابحال با چنین موضوعی برخورد نکرده بودم؛
- در لحظاتی، تِم طنزآمیز اثر، به لودگی و شوخیها تکرای ورود میکرد؛ مثل زمانی که بازیگر نقش قافلهسالار در حالی از روی صحنه به پشت پرده میرفتن، دیالوگی با مضمون - اگر درست بخاطر داشته باشم - " تلفن همراه من را بیاور !... " به زبون آوردن که چندان جالب نبود؛
- تقریباً 1 ساعت از اثر گذشته و توی بحبوبه به زبونآوردن دیالوگ بالا، انگار لحظاتی بنظر رسید که این اثر داره بدون هیچ انتهای قابل تأملی، تموم میشه که این نقیصه، میتونه دال بر نوعی دوپارگی و عدم انسجام در سناریوی مربوطه یا نحوه اجرا باشه... که البته با ادامهپیدا کردن اجرا، این دغدغه منتفی شد؛
- سمت و سوی فمنیستی گرفتن اثر در لحظاتی از ارائه؛ اونهم به واسطه دیالوگهایی شبه روشنفکریای که از طرف کاراکتر " زن " ارائه میشد و مثل هر افراطیگری دیگهای، ظاهراً اینطور میخواست بگه که: خانمها، طرف سفید و پاک و معصوم قضیهاَن، و آقایون، سیاه، متجاوز و شیطانصفت!... هرچند با دیالوگی با مضمون: " آقایون همشون پشه که نیستن !... " کمی این فضا تعدیل شد؛
- تنها نقشآفرینی که ضمن تشکر ازشون، ارائه چندان دلنشینی نداشتن، خانم نجفی بودن .
در انتها باز هم از زحمت و تلاش عوامل این اثر تشکر میکنم .