ناتوانی یا توهین؟
ایران برگر به نقل از مسعود فراستی
فیلم بدی است؛ بسیار بد. از یک فیلمساز معتبر و محترم. یک کمدی سخیف است که اجتماعی مینماید، که نیست. سعی بسیار دارد که ما را یاد برخی حوادث انتخاباتیمان بیندازد و آن را به نقد بکشد، که نمیتواند. فیلم گویی در ناکجاآباد میگذرد و زمانش هم. بیشتر ما را یاد «برره» میاندازد – منهای توان و شوخیهای مدیری – و اخراجیهای 3 و ابتذالش.
چرا؟ فیلمساز، کمدی ساز نیست. در شخصیتش اصلا کمدی نیست. شوخطبعی درونیاش، نوعی عرفانی است که به کمدی تبدیل نمیشود. دستیار نویسندهاش هم مطلقا کمدی نمیفهمد؛ شعار چرا. شعارهای اخلاقی و ایدئولوژیک.
کمدی، سخت است، خیلی سخت. شاید سختترین ژانر سینماست و کمدی موقعیت سختتر از همه. کمدی، اکتسابی نیست. درونی و ذاتی است. رشد فرهنگی و اجتماعی بسیار میخواهد، نه فقط رشد و تربیت فردی. کمدی، ظرفیت بالای فردی و بویژه اجتماعی میطلبد. دموکراسی اجتماعی جدی و نهادینه میخواهد، که ما نداریم. ما با خیلیها و خیلی چیزها نمیتوانیم شوخی کنیم؛ خط قرمزند. همین نتوانستنها و خط قرمزهای افراطی است که به جوکهای اساماسی تبدیل میشوند و سرریز. کمدی با جدیترین وجوه حیات اجتماعی و فردی انسان و معضلات آن سر و کار دارد.
کمدی، آگاهی شجاعانه و تیز میخواهد نسبت به فسادهای اجتماعی و گوش شنوا و تربیت
... دیدن ادامه ››
شده.
کمدی، فرهنگ میخواهد و تمرین بسیار. تمرین نقد و پذیرش آن. کمدی فرهنگ انتقاد از خود میخواهد.
کمدی، فردیت میخواهد و خلق این فردیت روی پرده، قهرمان کمیک لازم دارد – که ما نه قهرمان تراژیک داریم و نه کمیک - فردی درگیر عدم تطابق با فرهنگ و جهان پیرامون خویش که ماجراهای خندهآورش، اساسا از عدم تواناییاش در همگامی با جامعهاش نشأت میگیرد. اغلب فرد – قهرمان – مورد نظر تمایل بسیار دارد عضوی از جامعه شود. ترکیبی از معصومیت – و حالت کودکانه – آرمانیاش با بیتفاوتی جامعه، او را از موفقیت دور نگه میدارد. پس کمدی، کودکی زنده میخواهد نه ادای آن.
کمدی، حیات میخواهد؛ حیات کمیک. دیدن و تجربه کردن مدامش.
کمدی را باید در حیات اجتماعی و فردی به رسمیت شناخت، آزادش کرد تا در بگیرد. رشد کند و اثر بگذارد. اگر کمدی را تجربه نکنیم و نشناسیم، به لودگی میافتیم و توهین؛ به خود، و به جامعه.