در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اکبر خوردچشم: درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:54:26
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟

من بودم و زاهد به دوراهی ... دیدن ادامه ›› که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت

در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟

می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت .
عالی...
۲۵ بهمن ۱۳۹۳
راستش نمی دونم خانم ایمانی بزرگوار...اما هر چیه جالب و دل نشینه
۲۵ بهمن ۱۳۹۳
roya imani
درود جناب خوردچشم اگر اشتباه نکنم این شعر زیبا از اقای محمد سلمانی ست...
درسته از آقای سلمانی هست
۲۴ مرداد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید