استراحت مطلق...فضای ابزورد گونه آثار بکت.. و درماندگی و درماندگی و درماندگی شخصیتها...
بعد هم اینکه زیاد احساس خشونت علیه زنان و شعارهایی از این قبیل نکردم.من بیشتر درماندگی ما آدم ها رو حس کردم. ما ایرانیایی که تکلیفمون هیچ جا با خودمون مشخص نیست.
چون فرهنگمون نه سنتی هست و نه کاملن مدرن.یه سری چیزها رو میخواهیم ولی حاضر نیستیم هزینه ش رو بپردازیم و تاوانشو بدیم و جذابیت فیلم هم برای من نشون دادن همین نکته بود. این که حس میکردم هیچ نکته غیر واقعی وجود نداره و همه چیز همینجوری هست که باید باشه. هر چند با پایان فیلم موافق نبودم.
سمیرا،داوود،رضوان و حمید همه و همه شخصیت های خاکستری هستن که توی پوچی زندگی معلقن.و مدام توی این باتلاق بیشتر فرومیرن.همشون بخشی از ما هستن،مبارزه،جنگیدن ها،سودجویی ها،حسادت ها و خشم ها...
به نظر من کاهانی فرزند زمانه ی خودشه.همین که بی اغراق روی شخصیت حقیقی آدم ها دست میذاره و بیننده رو با خودش همراه میکنه قابل تقدیره.فیلم وظیفه ش راه حل دادن نیست.راه حل رو به اندازه ی کافی از کانال های مختلف دریافت میکنیم.استراحت مطلق منو یاد این جمله ی کاوه گلستان میندازه:
(من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیاندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمیتواند.)