«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
جامه دران یک فیلم معمولی با یک قصه معمولی ولی با روایت گری متفاوت
از اون دست فیلم هایی بود که آخرش می گفتیم : که چی حالا"
فقط تک دیالوگ های خوبی لابه لایه دقایق سپری شده از فیلم وجود داشت.
و صحنه آزار دهنده فیلم جایی که با جیغ وها و فریاد های گوهر برای زایمان بود که دلیلی نداشت انقد طولانی نشونش بدن...!
شیرین: میشه یک دست گل بچینم؟
مادر : بچین ولی غنچه هاشو نچین...!
مث بادبادکی که نخش پاره شده، تنها و سرگردان شدم...
من دیگو مارادونا هستم
یک فیلم فوق العاده شلوغ و پر از دیالوگ های تند و همه شخصیت ها عصبی
اصلا خوشم نیامد
و سر درد گرفتم...
فقط پایانش خوب بود اونم یاد یکی از تئاتر های آنتوان چخوف افتادم " به خاطر یک مشت روبل" گه نویسنده اولش یک پایان تلخ واسش رقم زد بعد آخرش عوض ش کرد-که ایشالله تقلید از اون نباشه چون بی نهایت شبیه بود!!!
خریدار: - کابینت هاش کم تون نیست؟
نهال: تو به اندازه اینا ظرف داری؟
خریدار : - نه خب
نهال: بهت گفته مواظب باشی از خونه نعریف نکنی. نه؟!
خریدار: - (خنده)
فیلم پریدن از ارتفاع کم
یک فیلم با یک ریتم ثابت از اول تا آخر فیلم و خسته کننده
سرد و بی روح
تنها سکانس خوبش آب پرتقال بود و بس
دیدم ولی نپسندیدم
من بین اون همه آدم شما رو انتخاب کردم
فقط نصف این پول را جای دیگه قول دادم...
چهارشنبه 19 اردیبهشت در یک جمله ، یک مستند واقعی با آب و گل سینمایی
یک فیلم خوش ساخت بدون زرق برق و در عین حال ساده با یک داستان عالی . همه چیز خوب در کنار هم قرار گرفته بود و یک پایان سخت اما منصفانه...
ای کاش آقایونی که هزار هزار میلیارد رو راحت در جیب مبارک قرار میدن، این فیلم رو ببینن شاید تلنگری خوردن حتی 1هزارم درصد، که مردمی در این کشور زندگی میکنن که محتاج 1میلیون تومان می باشند و درخت آرزوهاشون خیلی نحیف هست. به امید ریشه کن شدن فقر.
تماشای این فیلم لذت بخش بود
چند وقت پیش در تماشاخانه استاد سپاسدار یک نمایش مشابه ای دیدم به اسم "خبر مرگت کسی را هم ناراحت می کند؟"
یک نمایش بر اساس تئاتری سمبلیک نزدیک به سوررئالیسم بود که با درون مایه های عرفانی با تم مرگ و آگاهی از مرگ، یک کولاژی چند وجهی را ایجاد کرده بود. مفهوم متعالی مرگ به همراه موسیقی و هارمونی شنیداری در فضای کلی اثر، مرگ را پر رنگ تر و سنگین تر می کرد. از دیدن این نمایش لذت بردم .
فیلم قندون جهزیه یک کمدی تلخ با کلکسیونی از مشکلات و گرفتاری هایی که شاید اکثر ما تجربه ش رو کردیم.
بازی بسیار خوب صابر ابر و بازی متوسط و حتی میشه گفت ضعیف نگار جواهریان از نکات جالب قندون جهیزیه هست. به نظرم کارگردان و فیلم نامه نویس قندون جهزیه در قسمت کمدی فیلم واقعا توانست لبخند را به مخاطب القا کند و در قسمت های تلخ فیلم نیز سکوت محض را برای مخاطب ایجاد کند تقابل خنده و سکوت در دو نقطه متضاد برای علی ملاقلی پور جوان و دوست داشتنی تحسین برانگیز بود.
فیملی که ارزش یکبار دیدن را دارد و ایکاش که پایانی بهتر برای قندون جهزیه در نظر گرفته می شد.
تئاتر اسم به کارگردانی لیلی رشیدی با یک تم فرانسوی و پچ پچ های فرانسوی در سالن شروع شد که بسیار لذت بخش بود
شخصت ها به خوبی شکل گرفته شده اند و بازی خوب حسن معجونی و لیلی رشیدی به قشنگی شخصیت ها اضافه کرده بود
اما موضوع تئاتر اسم از اسم یک کودک شروع شد و شوخی وتعصب های بی مورد ما آدم ها به چیزهایی که به ما ربط ندارد ادامه پیدا کرد-اینکه اسم کودک آدولف باشد و یادآور هیتلر مخوف و تعصب های که در نهایت به باز کردن اسرار نهفته ای می شود که مخاطب را کاملا شگفت زده میکند
انتخاب اینکه کلود عاشق فرانسوا باشد شوک مثبتی را در ذهن وارد میکند
تئاتر اسم در سه کلمه می توان گفت " دل نشین، رومانتیک، جذاب" بود که واقعا از تماشای این نمایش لذت بردم
دیالوگ تاریک عصر یخبندان در چت در محل کار شروع می شود
جایی که فرهاد اصلانی وارد می شود و بازگو می گردد.
یک دیالوگ کاملا تاریک
"زن آدم مثل کارت سوخت هست همیشه در جیب قرار دارد ولی گاهی اوقات باید از سهمیه آزاد استفاده کرد...!!!"
در جامعه ای که بیکاری و اعتیاد بی داد می کند برای فردی متاهل که با توجه به هرزگی های دور از ازدواج خویش ، تعصب بسیار زیادی نصبت به زن خویش دارد بسیار قابل تامل هست به قول فرهاد اصلانی "این قسم هرز پری ها" نمی تواند آینده خوبی داشته باشد چه بسا در آخر فیلم با گذاشتن یک دستگاه ضبط صدا در عروسک جلوی آینه، تحسین نکته سنجی نویسنده و کارگردان فیلم را در بر داشت
اما نمی توان از بعضی حضار درون سالن اجرا نیز غافل شد که با شنیدن این دیالوگ گوی همزاد پنداری شدیدی بوجود آمد که کاملا گویای همه چیز می باشد...
عصر یخبندان اسمی که بلافاصله یاد ناامیدی و تلاش برای بقا ی بیشتر، حتی 1 دقیقه
فیلم شروع می شود و می گذرد مشاهده می کنیم که با فیلمی روبه رو هستیم که گویی کل فیلم مانند پازل بهم ریخته شده و با گذشت زمان کامل تر می شود
اما محتویات فیلم در مورد نقد اجتماعی به معضلات جامعه کنونی می باشد که با موضوعیت تکراری ولی با شجاعت بیشتر. شجاعت از این دیدگاه که اتفاق های در زیر پوست شهر می افتد که کسی صحبتی از آن نمی کند
بازی خوبه فرهاد اصلانی و مهتاب کرامتی جای تحسین دارد
در کل فیلم متوسط رو به بالا می باشد که ارزش یکبار دیدن را دارد.
استراحت مطلق فیلمی که تعریفش را خیلی شنیدم-با شروع شدن فیلم و طرز راه رفتن سمیرا کاملا مشخص بود در عبور از خیابان اتفاقی خواهد افتاد و با صدای ترمز ماشین، هیچ شوکی به بنده وارد نشد زیرا کاملا قابل پیش بینی بود. در ابتدای فیلم و برخورد سمیرا و حامد و درگیری لفظی این دو در ترمینال مشخص شد که با یک فیلم تلخ همراه هستیم فیلمی که باز ورود و باز کردن مشکلات شهرستانی ها به تهران را به تصویر میکشد. اما ای کاش در لحظه ای از فیلم می توانستیم به گذشته حامد و سمیرا پی ببریم تا اینکه فقط حدس بزنیم ...
اما رضوان و داوود زن و شوهری در دنیای واقعی که نمی دانم و هنوز درک نمیکنم حمام رفتن داوود به این شکل که به تصویر کشیده شد چه ضرورتی داشت . تنها جوابی که به ذهنم رسید آن است که فقط برای متفاوت کردن فیلم با سایرین تصویر برداری شد که جای تعجب داشت.
بازی بسیار عالی مجید صالحی در این فیلم شاید تنها حس خوبی بود که از این فیلم گرفته شد یک بازی ساده در عین فرو رفتگی بازیگر در نقش اصلی داستان که جای هیچ ایرادی را نگذاشت
در کل استراحت مطلق یک فیلم با مضمون تکراری و قابل پیشگویی بود که سعی بسیار زیاد داشت که مخاطب را میخ کوب کند اما به عقیده بنده نتوانست وحتی همان طور که از اسم فیلم برداشت میشود مرگ سمیرا و خلاص شدن از مشکلات روزمره به نوعی استراحت مطلق را در ذهن تداعی می کند که برای کسی که فرزندی دارد و حداقل سرمایه گذاری سمیرا در بازار ضرری سنگین برای وی در بر نداشته است جای نقد منفی بسیار دارد...
حوادث زندگی و ویژگی های شخصیت
در باغ آلبالو تقابل سه نسل مختلف (گذشته،حال،آینده) را به تصویر می کشد این سه نسل در کنار یکدگر با رویکرد نجات باغ یا روسیه داستان اصلی را شکل می دهند ویژگی های مثبت و منفی شخصیت ها در باغ آلبالو بیانگر حوادث روزمره ای هست که در جای جای هر گستره ای از زمین قابل رویت است اما این شخصیت ها زمانی نمود بیشتر پیدا می کنند که هر سه نسل مذکور در نجات از باغ در کنارهم قرار می گیرند گویی امید و آرزو و کار در پرده آخر، با درک مفاهیم درونی برای هر سه نسل، نقش کلیدی ایفا می کند.