شب سیاه
-----------
سه قطره خون ...
در گرگ میش غروبی سخت دلگیر
با لاشه کفتری به دهان می گذشت
سگی ولگرد و چرکین
سه قطره خون ...
در کوچه می پیچید
سوز و زوزه بادی چونان کارد بر استخوان
و جیغ کش دار گربه ماده آبستن خرابه آنسو تر
سه قطره خون ...
کو کوی بوف کور شوم در شبی بر لب دیفال
نگاهش به کتابهای سوخته و سقف دود گرفته
دوخته شد
شیشه شکسته از دستش افتاد.