"واگن ویژه ی بانوان"
آرایش کرده بود. نه برای اینکه زیبا باشد. برای اینکه بدبیاری و زندگی غمبارش را از دید دیگران پنهان کند .
برای اینکه حد اقل در ظاهر مثل دیگران باشد.
تمام حواسش پیش مقدار پولی بود که از صبح تا الان در این جیب و آن جیب گذاشته بود.
هم پول ها را در ذهنش می شمرد، هم دلهره ی مامور داشت و هم فکر میکرد: اگر فقط چند تای دیگر بفروشم. . .!
ذهنش درگیر هزار فکر و دغدغه بود و نمیتوانست حتی حدس بزند یک جفت چشم سیاه مردانه،
چند متر آن طرف تر، بعد از درب کوچک شیشه ای،
دل به اضطراب چهره اش سپرده است ...
از: خود