در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی جعفریان: علی مصفا :یه رفیق داشتم تو زندان هیپنوتیزم یاد گرفته بود. یه دفعه من
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:49:06
علی مصفا :یه رفیق داشتم تو زندان هیپنوتیزم یاد گرفته بود.
یه دفعه من با سیما رو برد کافه دنیس ...
لیلا حاتمی :سیما کی بود ؟
علی مصفا :سیما ، یکی از بچه ها ی دانشگاه بود.
لیلا حاتمی :دوسش داشتی ؟
علی :مثلا !!
خیلی شبیه مینا بود.همون دختر داییم که از تاریکی می ترسید.
لیلا حاتمی :اون چی؟ اونم تو رو دوست داشت ؟
علی :نمی دونم ...
من هیچ وقت هیچی بهش نگفتم ،من این جوری ام.
همیشه باید یه کاری ... دیدن ادامه ›› بکنم ،یکدفعه اصلا هیچ کاری نمی کنم.
خلاصه رفتیم کافه دنیس ...
فرید شروع کرد به هیپنوتیزم کردن تا این که رسید به من ...
من خواب کرد و بچه ها شروع کردن به سوال کردن، همشون پیله کرده بودن به این که کی دوست داری ؟
منم هیچی نمی گفتم تا این که خود سیما گفت:علی یه چیزی بگو ...
مهم نیست چی باشه، یه چیزی بگو !
منم هیچی نگفتم، گفت : اصلا یه چیز بی ربط بگو ...
بگو ... یه چیزهایی هست که تو نمی دونی
لیلا حاتمی :گفتی ؟
علی :نه .... هیچی نگفتم


"چیز هایی هست که نمی دانی"
فردین صاحب الزمانی
مرسی علی جان... به نظر من یکی از بهترین آثار تاریخ سینمای ایران.
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید